نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

جلسه شانزدهم تفسیر سوره حجرات/ اعتصام جامعه مومنین به حبل الهی و تأثیر خبر فاسق بر آن

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 1 مرداد ماه 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال در قرآن کریم مؤمنان را به تبین در مقابل جریان فسق دستور می دهد که تبین با استفاده از بینه نبی اکرم امکان پذیر است. در ادامه آیات نیز به مؤمنین این دستور داده می شود که اگر بین دو گروه از مؤمنین نزاع و درگیری به وجود آمد، تکلیف این است که بین این دو گروه صلح دهید که خود این صلح باید با استفاده از عدل و قسط باشد. اگر با این دعوت کسی همچنان از ستمگری دست برنداشت، آن وقت وارد مقاتله با او بشوید تا به امر خدا بازگردد. خود این اصلاح بر مدار امرالله و مدار نبی اکرم است و خود این اصلاح باعث استحکام رشته اخوت بین مؤمنین می شود. اخوتی که حول محور نبی اکرم و امیرالمؤمنین است و در آن صفات حمیده در بین جامعه مؤمنین ایجاد می شود. از طرفی جریان فسق هم در تلاش است تا این روابط را در بین مؤمنین سست کند و به تدریج از بین ببرد تا بتواند روابطی که در آن صفات رذیله است را جایگزین رابطه اخوت کند. در این شرایط خداوند به مؤمنین امر می کند که همگی به ریسمان الهی که امیرالمؤمنین است متصل شوند تا در گمراهی و ظلمات جریان فسق نیفتند و به آفات آن مبتلا نشوند.

تبین در مقابل جریان فسق

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى  فَقاتِلُوا الَّتي  تَبْغي  حَتَّى تَفي ءَ إِلى  أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون »(حجرات/۹-10) دو فراز از سوره را ترجمه کردیم که این قسمت هم ادامه فراز دوم است. خلاصه فراز اول دستور به نهی از تقدم بر رسول خدا بود. «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه »(حجرات/1) این محور قسمت اول است که تقدم بر برنامه رسول خدا همان تقدم بر خدای متعال است. پیش دستی بر خدای متعال همان پیش دستی بر وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.

به دنبالش هم «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض »(حجرات/۲) صدایی بالاتر از صوت حضرت نباید در عالم باشد. این همان صوتی است که خبر الهی را می رساند. کسی نباید خودش را هم عرض حضرت بداند و بخواهد پرده ای برای حضرت کنار بزند یا جهر قولی برای حضرت داشته باشد. به دنبال آن هم خدای متعال در مقابل این کسانی که تقدم و رفعت صوت و جهر بالقول دارند، یک جریانی را بر محور امیرالمؤمنین علیه السلام معرفی می کند که آن ها اهل تقوای قلب و غض صوت در مقابل رسول الله هستند و صدایشان فرو افتاده است. صوت و حنجره شان صوت نبی اکرم را به عالم ابلاغ می کند. قلبشان قلبی است که نبأ نبی اکرم در او واقع می شود و طبیعتا در عالم اسلام خبر حضرت را باید از آنها گرفت.

مؤمنین در این فراز به یک جریانی در داخل دنیای اسلام توجه داده می  شوند، که بنای بر تقدم و رفعت صوت و جهر بالقول دارد و این شاید همان جریانی است که در ذیل سوره تحت عنوان اعرابی از آن یاد می شود. بعد وارد یک فضای دیگری می شود که ادامه همان فضای قبلی است «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»(حجرات/۶) دوباره این خطاب به مؤمنین است و ظاهرا این تبین همان رفعت صوت و تقدم است. آن جریانی که به دنبال رفعت صوت است، نه تنها می خواهد صدای خودش را در عالم اسلام مقابل صدای حضرت بلند کند، بلکه می خواهد بر منبر حضرت نیز حرف خودش را بزند.

«لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي » یک جریانی به پا می کند. این جریان نفاق و فسق و کفر است و یک خبری را در مقابل خبر حضرت می آورد «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ». این جریان فسق، خبری را می آورد و می  خواهد دنیای اسلام را تحت تأثیر خبر خودش قرار بدهد؛ نه این که ما به دنبال او رفتیم، او می خواهد در دنیا کاری کند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» پیداست که او دنبال یک امری است و آن امر چیست که «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَة» این نبأ فاسق می خواهد در داخل دنیای اسلامی یک درگیری ایجاد کند و مؤمنین را در مقابل یک قومی قرار بدهد و بعد هم این درگیری ادامه پیدا می کند تا وقتی که فضا روشن می شود «فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين » که دیگر فایده ای هم ندارد.

خدای متعال در مقابل نبأ فاسق دستور به تبین می دهد و به رسول ارجاع می دهد «فَتَبَيَّنُوا» بعد هم می فرماید «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّه »(حجرات/۷) که بینه عالم حضرت هستند؛ یعنی با حضرت تبین کنید نه خبر فاسق. وقتی می آید شما باید به حضرت رجوع کنید. فاسق شما را از حضرت جدا نکند و دنبال این نباشید که با هر خبری بروید و حضرت را دنبال سر خودتان بیاورید.

بعد خدای متعال یک طائفه ای را بشارت می دهد، «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان » خدای متعال در بین شما مؤمنین که به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی این به نحو عموم بیان شده است، برای این که دیگران هم تحریک بشوند و تحضیض کنند و الا این یک جمع خاصی هستند که حب الایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان در آن ها است. به این ها می فرماید کار سختی است؛ فاسقی می آید و در دنیای اسلام خبری می آورد. رفعت صوتی است که می خواهد برنامه و طرح حضرت را به هم بریزد.

همراه با حضرت بودن و تبین از حضرت کردن، کاری است که یک جمعیتی به آن موفق می شوند و این افراد کسانی هستند که سرمایه حب الایمان و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان در آن ها شکل گرفته است. این ها هستند که می توانند با حضرت راه بروند. بعد هم خطاب به وجود مقدس نبی اکرم می فرماید «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون » راشدون امت شما این افراد هستند. آنهایی که این حقیقت در وجودشان شکل گرفته و ظهور پیدا کرده که به مرحله حب الایمان و کراهت در کفر و فسوق و عصیان رسیده اند اینها راشدون اند و بعد هم می فرماید «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم » این رشدی هم که خدای متعال به اینها عنایت کرده است از باب فضل و نعمت است ««فَضْلاً مِنَ اللَّهِ» این راشدون هستند که مشمول فضل و نعمت الهی هستند و این لطفی هم که خدا به این جمع کرده براساس علم و حکمت است. اینطور نیست که یک تفضل و نعمتی، بی اساس و بی ریشه باشد.

اصلاح و استحکام اخوت

بعد وارد یک فضای دیگری می شود که گویا ادامه آن فضای قبلی است «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا» بحث از یک اقتتال و درگیری در حد کشت و کشتار بین دو طائفه از مؤمنین است که تکلیف امت را در این درگیری قرآن معین می کند؛ می فرماید اگر دو طائفه از مؤمنین با هم درگیر شدند شما تلاش کنید «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» بین آنها صلح ایجاد کنید و بی تفاوت نباشید. به نفع یک طرف هم ابتدائا وارد میدان نشوید «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» صلح بین آنها برقرار کنید. باید بحث بشود مخاطب این دستور الهی کیست و این صلح چیست؟ مقصود از این که صلح ایجاد کنید یعنی چه اتفاقی باید بیفتد؟ اصلاح اصلا یعنی چه؟ «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» اصلاح بین دو تا طائفه از مؤمنین که با هم درگیر هستند. یعنی هر طور شده جنگ را فرو بخوابانید یا نه اصلاح یک رویه خاصی در فرو نشاندن این نزاع و اقتتال است؟

بعد این صلح را هم توضیح می دهد. خدای متعال می فرماید صلح باید براساس عدل و قسط باشد. می فرماید اگر دو طائفه از مؤمنین با هم درگیر شدند شما بین اینها صلح بدهید. نه بی تفاوت باشید و نه این که خودتان وارد درگیری و نزاع به نفع یک طرف بشوید. ابتدائا باید صلح برقرار بشود. این صلح هم بر یک مداری است. اصلاح در عالم مداری دارد. باید بحث کنیم که اصلا اصلاح و افساد یعنی چه؟ اگر کسی به دیگری ستم کرد و دست برنداشت «فَإِنْ بغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى  فَقاتِلُوا» حالا وارد مقاتله با او بشوید تا به امر خدا برگردد «فَقاتِلُوا الَّتي  تَبْغي  حَتَّى تَفي ءَ إِلى  أَمْرِ اللَّه » که پیداست مدار صلح هم همان امرالله است که او دیگر برگردد. حالا اگر به طرف امر خدا برگشت «فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» حاضر شد که بر مدار امر الهی حرکت بکند؛ دوباره بین اینها صلح برقرار کنید. این صلح هم مدارش بالعدل باشد. «وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين » در مقام ایجاد صلح بین این دو طائفه قسط را رعایت کنید که خدای متعال مقسط هستند و قسط را دوست می دارند.

بعد می فرماید «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون » رابطه شان رابطه اخوت است. لذا صلحی که ایجاد می کنید صلح بین دو جریانی است که با هم رابطه اخوت دارند «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» هم خودشان با هم اخوت دارند و هم با شما اخوت دارند. این صلحی که ایجاد می کنید، رشته اخوت بین خودتان و آنها را مستحکم می کنید. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون » در مقام ایجاد صلح و ایجاد رشته اخوت هم، مدار تقوای الهی را رعایت بکنید تا شاید آن وقت به مدار رحمت برگردید.

یک نکته این که ارتباط بین این آیات اقتتال و بغی با آیات بعدی، یک ارتباط سیاق برقرار می کند که ظاهرا داستان همان نبأ فاسق است. این نبأ فاسق کاری می کند تا کار را در امت حضرت به قطع رشته اخوت می کشاند و این رشته اخوت را به اقتتال تبدیل می کند. یعنی به حدی که بین مؤمنینی که با هم رابطه اخوت داشتند نزاع ایجاد می کند که به درگیری در حد کشت و کشتار تبدیل می شود. این هشدار نسبت به نبأ فاسق است. این شاید ارتباط سیاق باشد با قبل که در مقابل طرح حضرت، که همان طرح خدای متعال است، باید طرح تسلیم داشته باشیم و تقدم و جهر بالقول و رفعت صوت نداشته باشیم. بلکه به عکس باید صاحب تقوای قلب شویم و غض صوت پیدا کنیم. این نبأ فاسق کاملا نقطه مقابل اوست. یک جریان است و می خواهد امت اسلامی را به هم بزند و آن رشته اخوت را به درگیری و نزاع تبدیل کند. به ما می گویند در مقابل این، اگر خبر فاسق به اینجا رسید چه باید بکنیم.

محوریت جریان اخوت

نکته بعدی این است، معانی که برای این آیات می شود در حد معانی نازل، این ها معانی خوبی است. اینها را ما منکر نیستیم و معانی درستی هم هستند ولی وزان معنایی که برای آیه می کنیم در وزان بیان نورانی قرآن است که گاهی ائمه علیهم السلام یک اشاراتی کردند مثلا در همین سوره به تعبیری یک نقاطی را مورد توجه قرار دادند که آن نقاط برجسته به ما نشان می دهد که سوره را باید در چه وزانی بفهمیم. مثلا از امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فِيمَنْ نَزَلَتْ قَالَ فِي رَجُلَيْنِ مِنْ قُرَيْشٍ »(1) این به ما نشان می دهد که سوره در چه وزانی است. این جریان تقدمی که خدای متعال به مؤمنین می گوید که شما وارد این جریان نشوید، چه جریانی است؟ یا فرض کنید در آیه «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُم » می فرماید آن کسی که صاحب تقوای قلب است و قض صوت دارد وجود مقدس امیرالمؤمنین است. روایات مکرری که آن طرف را معرفی می کند، این طرف را هم معرفی می کند.

روایاتی دیگر ذیل این آیه است که وقتی سرمایه همراهی با حضرت و تبین در کنار حضرت را توضیح می دهد، می فرماید که راشدین امت همان هایی هستند که این سرمایه را دارند. اینها اهل رشدند و اینها هستند که مشمول فضل و نعمت خدا هستند. معرفی شان می کند و می فرماید که این حب الایمان و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان، حب نسبت به امیرالمؤمنین و کراهت نسبت به اعدای ایشان است. این نشان می دهد سوره را در چه وزانی باید فهمید. «حَبَّبَ  إِلَيْكُمُ  الْإِيمانَ  وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ  يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ  وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ  فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَان »(2).

یا فرض کنید ذیل همین آیه «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنين » روایات متعددی داریم که تأویل این آیه را به جنگ جمل بیان کرده است و امیرالمؤمنین براساس این آیه با اهل جمل جنگیدند. یا فرض کنید آن داستان « قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» که ذیل سوره، داستان اعرابی گری را مطرح می کند. اعرابی گری یک جریانی است که به ایمان نرسیدند. بالأخره به یک مرحله از حقایقی که به حضرت نازل شده، وارد وادی اسلام شدند ولی وارد وادی ایمان نشدند. مؤمن نیستند ولی مدعی ایمان اند و سهم خواهی می کنند. این جریان اعرابی گری مثلا با یک اشاره به ما گفتند اعرابیین. اینها نشان می دهد که وزان سوره چیست. باید در همین وزان سوره فهمیده بشود.

این دو آیه ای که خوانده شد یک محور دارد و آن محور این است که گویا خدای متعال بر محور وجود مقدس نبی اکرم یک جمع و جامعه ای درست می کند که مثل یک خانواده است؛ روابطشان روابط اخوت است. جامعه برادران و به اصطلاح جامعه مؤمنین، جامعه ای است که در بین مؤمنین رشته اخوت است و این رشته را هم وجود مقدس نبی اکرم ایجاد کردند.

جامعه بر مدار ولایت الهی یا طاغوت

توضیح آن این است که مثلا شما یک جامعه ای دارید که آدم هایی در آن زندگی می کنند و این آدم ها هر کدام دنبال منافع خودشان و تأمین حداکثری سود خودشان هستند. آدم های سوداگر، آدم هایی که حرص و حسد به دنیا دارند و سلطه طلبند ولو از طریق سلطه به دیگران، این یک گونه جامعه است. به تعبیر دیگر انسانها یک موقعی در وجودشان صفات رذیله رشد می کند؛ یک جمعی به این شکل دارید و می خواهید از دل این جمع یک جامعه درست کنید، خب اشکال مختلفی پیدا می کند. یک موقعی مثلا حرفی که می زنند می گویند در دوره قبل رابطه طولی بوده مثلا ارباب و رعایایی بوده، او سلطه داشته و رعایا تحت السلطه اینها بودند یا شکل دیگرش نظام سلطنت های دیکتاتوری محض. بعد می گویند یک نظام دیگری پیدا شده برای این که این جامعه بتواند قوام و رشد پیدا کند. آنگاه باید رابطه به رابطه هم عرض تبدیل شود. آدم ها همه دنبال منافع خودشان هستند و منافع هم متضاد هستند ولی در این تضاد منافع آدم ها نباید رابطه طولی داشته باشند بلکه باید رابطه هم عرض داشته باشند.

این که در نظام های جدید دموکراتیک می گویند؛ مبتنی بر نظریه بازار است، بنابراین آدم هایی که دارای صفات رذیله هستند به دنبال منافع شخصی خودشان هستند؛ به دنبال کبر و حسد و عجب و سلطه طلبی و امثال این صفات هستند. شما می خواهید این افراد را در یک جامعه ای به تعادل برسانید. حالا اگر یک حکمرانی هم باشد و قصد انجام چنین کارهایی داشته باشد، این اشکال مختلفی هم پیدا می کند. شما فرض کنید، این صفات صفاتی هستند که باید رشد کنند و همین صفات را رشد می دهید ولی با این که این صفات دارد رشد می کند، از جایی که انسان های سلطه طلب در جامعه هستند، هرچه بیشتر این جامعه رشد کند، این سلطه طلبی هم بیشتر رشد می کند و همین سلطه طلبی عامل رشد اجتماعی است. می خواهید این آدم های سلطه طلب را به یک وحدت و به یک ائتلاف و همراهی و همکاری برسانید. این یک گونه جامعه است. این جامعه ای است که به تعبیر روایات ما جامعه شیطانی است. یعنی جامعه ای است که بر محور جهل حرکت می کند.

جوامع، چه جامعه مؤمنین و چه جامعه کفار، نظامشان نظام ولایت است. اینطور نیست که در جامعه کفار ولایت و تولی نباشد. هم در جامعه کفار و هم در جامعه مؤمنین وجود دارد. البته جنس ولایت و تولی فرق می کند؛ یک جا «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257) است و در یک جامعه دیگر «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات » این جامعه ای که بر مدار اولیاء طاغوت حرکت می کند بر مدار جهل است.

به تعبیر حدیث عقل و جهل کافی، این حدیث را از وجود مقدس امام صادق نقل کرده اند که «اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ  وَ الْجَهْلَ  وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا»(3) بعد عقل و جهل را که توضیح می دهند، می فرمایند عقل از یک وادی خلق شده و جهل از یک وادی دیگر، عقل اطاعت کرده و جهل استکبار کرده است. بعد خدای متعال لشکری آفرید. جهل هم از خدای متعال لشکر خواست که صف آرایی کند. بعد حضرت در پایان توضیح می دهند که مؤمنین وقتی همه صفات عقل در وجودشان ظهور پیدا می کند که منهای از جهل شوند. اگر تبری از جهل پیدا کنند تمام صفات عقل در وجودشان پیدا می شود. آنجا بیان شده که صفاتی به عقل داده شده و بزرگان می فرمایند عقل وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا مقامی از مقامات ایشان است و جهل هم دشمن اصلی ایشان است. ابلیس که بزرگان از او ابلیس الابالسه یا همان رئیس شیاطین تعبیر می کنند، مقابل حضرت صف آرایی کرده است.

صفات حمیده را خدا به خاطر مقام بندگی و طاعت، برای حضرت خلق کرده است. این صفات ایمان و زهد و تقوا و محبت و ایثار و بقیه صفات هستند. این صفات را خدا برای حضرت آفریده است. حضرت با این صفات در عالم بندگی می کنند و بندگی خدا را بسط می دهند و هر کسی هم بخواهد مستقلا واجد این صفات بشود، خدای متعال این صفات را برای او خلق نمی کند. به کسی هم مستقلا ایمان و توکل و یقین نمی دهند. این باید تبری از جهل و دشمنان حضرت پیدا کند و ولایت حضرت را هم بپذیرد. آن وقت ذیل ولایت حضرت بسته به اندازه ای که به حضرت نزدیک می شود، این صفات در وجودش ظهور پیدا می کند. مثل یک خورشید در منظومه شمسی است که همه خانه های ما را با نورش گرم و روشن می کند. خدای متعال برای کس دیگری در منظومه شمسی نور مستقل از خورشید قرار نداده است.

خدای متعال تمام صفات حمیده را به عبد مطلق خودش عنایت کرده است؛ به خاطر این که مقام عبودیت مطلقه دارد. به او فرمود «أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ  فَأَقْبَل»  و بعد از آن «أَكْرَمَ  اللَّهُ بِهِ الْعَقْل » هفتاد و پنج لشکر برایش خلق کرد و با این لشکر بندگی خدا را بسط می دهد. جامعه ای که حول نبی اکرم شکل می گیرد، جامعه انبیا و مؤمنین و شیعیان حضرت است که بر مدار حضرت و اهل بیت و انبیاء الهی شکل می گیرد. این جامعه ای است که صفات کریمه نبی اکرم در آن است. صفات حمیده نبی اکرم در آن ها پیدا می شود اینها با این صفات زندگی می کنند. ارتباطشان با خدای متعال براساس صفات یقین و توکل است صبر و رضا است. ارتباطشان با عالم بر اساس همین صفات است زاهدانه است و فارغ از دنیا هستند. ارتباطشان با دیگران و بقیه امت بر همین اساس است. اهل محبت و وفا و بقیه صفاتی که در جنود عقل است، هستند و با این صفات خدا را بندگی می کنند.

رابطه آن ها با نبی اکرم و با امت نبی اکرم هم براساس همین صفات شکل می گیرد. این هم یک گونه جمع و جامعه است که بر محور شخصیت مقدس رسول الله و اهل بیت حضرت و بعد شیعیان تشکیل می شود. شیعیان که انبیاء هستند و ذیل آنها اممی شکل می گیرند و همه صفاتی که در این امت وجود دارد رشد می کند. هرچه کامل تر بشوند، این صفات نیز در آنها بیشتر رشد می کند. این صفات حمیده و کریمه است و جامعه بر محور صفات عقل و جنود عقل است. هرچه این جامعه بیشتر بر محور نبی اکرم شکل بگیرد، این روابط نورانی تر می شود. هرچه بیشتر تبری از جهل پیدا بکنند، خالص تر می شوند.

آمیختگی جریان حق و باطل و نحوه جدا شدن آنها

در عالم این دو جریان به هم آمیخته اند. در یک امتحان طولانی صف این ها از یکدیگر جدا می شود که در سوره بینه اشاره شده به این تفکیک که چگونه بر مدار بینه ای که «حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ * رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَة»(بینه/۱-2) براساس وجود مقدس نبی اکرم و براساس این بینه، به تدریج صف مشرکین و صف کفار از مؤمنین جدا می شود تا خیر البریه و شر البریه بشوند. این اختلاطی که پیدا می شود، حتی اختلاط در حد صفات و رفتار هم می آورد. یک مؤمنی گناه می کند، به خاطر این که با دستگاه شیطان آمیخته شده و به گونه ای مرتبط شده و تولی پیدا کرده است. مؤمن فاسق نیست ولی می تواند فاسق العمل باشد. می تواند یک عمل فاسقانه ای انجام بدهد. این عمل فاسقانه ای که مؤمن انجام می دهد به خاطر این است که در یک جایی از آن ها تبری نگرفته است. در این عالم اختلاط او هم یک رنگ و صبغه ای از آنها گرفته است.

این اختلاط می تواند حتی در مرز صفات بیاید. در یک مؤمنی صفت ایمان است؛ ولی مثلا حسد یا بخل هم وجود دارد. به امام صادق علیه السلام عرض کرد که ما در خدمت شما هستیم. شما قیام کنید به نفع شما تمام می شود. این در دوره قیام بنی عباس بود. حضرت به او فرمودند شما در محبت ما دست در جیب هم می کنید؟! گفت نه، حضرت فرمود پس در جانتان بخیل تر هستید. یعنی مؤمنین باید به حدی برسند که در جان و مالشان نسبت به امام سخاوت داشته باشند. لذا حاضرند برای همدیگر فداکاری مالی و جانی بکنند چون بر محور امامشان قرار می گیرند؛ ولی ممکن است هنوز به آنجا نرسیده باشند. فرمود پس شما در دوران هدنه هستید. هنوز دوران پنهان کاری است؛ وقتی دوران ظهور می شود آنجا دورانی است که دیگر مزاوله و اخوت پیدا می شود. پس ببینید یک جامعه ای می خواهد بر محور نبی اکرم شکل بگیرد که در همه این جامعه، صفات حمیده وجود دارد.

ارتباط با خدای متعال از طریق نبی اکرم است. از طریق توکل و رضا و تسلیم و تفویض و ارتباط با عباد امت است و این هم در عالمی که عالم اختلاط است، تدریجی واقع می شود. این جریان اخوتی که حضرت می خواهند برقرار بکنند، یک امر تدریجی است؛ دفعتا واقع نمی شود. حضرت می خواهند یک امتی بسازند که همه با یکدیگر رابطه اخوت دارند. هرچه این امت منسجم تر می شود این ارتباط اخوت هم بیشتر می شود. این ارتباط اخوت در اصل، ارتباط با نبی اکرم و امام است. بعد این ارتباط به ارتباط با مؤمنین یا حتی با عالم طبیعت تبدیل می شود. رابطه مؤمن با عناصر طبیعی هم یک رابطه مودت و محبت است؛ به او احسان می کند، نگاهش نگاه سلطه طلبی حتی نسبت به جمادات و نباتات نیست، آنها را هم موجودات زنده و مخلوق خدا می داند «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض »(جمعه/۱)، نسبت به بهائم و چهارپایان و حیوانات هم محبت دارد.

کما این که اهل بیت هم اینگونه بودند. حضرت نسبت به همه عالم، نگاهشان به غیر از دشمنان خدا نگاه محبت آمیز بود. دشمنان خدا را بیرون ببرید. حضرت حتی نسبت به جمادات هم نگاه محبت آمیز داشتند. این رابطه هرچه پیش برود منسجم تر و نورانی تر می شود. البته بر مدار تفکیک است. هرچه ما از دستگاه شیطان، مستکبرین و فراعنه یا به تعبیر قرآن منافقین تبری می جوییم، هرچه پاکتر می شویم این جامعه بیشتر بر مدار اخوت و محبت شکل می گیرد و اصلا ارتباط کرامت هم همین است. این که ما بخواهیم رابطه یک جامعه ای کریمانه باشد، این وقتی است که یک منشأ کرامتی باشد. ما که کریم نیستیم. کریم خدای متعال است. اصل کرامت از آنجا شروع می شود. ما در عین این که عبد خدای متعال هستیم او رب الکریم است.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَکَلَنِی إِلَیْهِ فَأَکْرَمَنِی وَ لَمْ یَکِلْنِی إِلَى النَّاسِ فَیُهِینُونِی» اصلا کرامت از اینجا شروع می شود. اگر خدای متعال کریم نبود، کرامتی هم در عالم نبود. در عین این که معبود است؛ ما عبد و مخلوق و مربوبیم ولی او خالق و اله است. در عین حال همه صفات کریمه و حمیده در او است، او رحمان و رحیم است، سمیع و بصیر و مجیب و کریم است و با کرامت با ما برخورد می کند. اصلا کرامت از اینجا شروع می شود. هرچه عبودیت گسترش پیدا کند، کرامت هم با آن گسترش پیدا می کند. هرچه عبودیت رشد کند صفات کریمه هم رشد می کند. اصلا این که از حضرت به عقل تعبیر شده برای این است که تسلیم است، عبد است و به خاطر همین همه صفات کریمه را به ایشان دادند. حضرت در اوج بندگی اند، اوج صفات کریمه و حمیده هم دارند. حضرت می خواهند همین صفات را بسط بدهند. هم در تک تک ما این صفات ظهور پیدا کند و هم در رابطه ما با خدای متعال و رابطه ما با خود حضرت و رابطه ما با مؤمنین و رابطه ما با جماد و نبات و حیوانات، همین صفات را می خواهند رشد بدهند.

این هم به تدریج واقع می شود چون این عالم عالمی است که مؤمن و کافر با هم آمیخته زندگی می کنند. عمل آنها گاهی به ما سرایت می کند، صفاتشان هم گاهی به ما سرایت می کند. این که به ما هشدار می دهند مواظب باشید داخل جمع نفاق نشوید و از مشرکین فاصله بگیرید، اینها به خاطر همین است که آنها می خواهند نفوذ کنند و ما باید جلوی این نفوذ را بگیریم. این که به ما دستور تبری و لعن می دهند برای همین است وگرنه ظلمات آنها ما را هم فرا می گیرد. آن وقت این اخوت ایمانی بر محور حضرت شکل می گیرد. این باید توضیح داده بشود که چگونه بر محور حضرت شکل می گیرد. این اثر مدار حضرت است.

حضرت می آیند و جزیرة العربی که آن وضعیت آشفته را دارد تبدیل میکند به یک جزیره العربی که ایثار می کنند. در جبهه جنگ، آب را می آورند نفر اول می گوید به دومی بدهید. بعد که تا به آخر می آیند، می بینند همگی در اثر تشنگی به شهادت رسیده اند. این بر محور حضرت پیدا می شود. این رابطه فداکاری که این جرعه آبی که هیچ کس به اندازه آنها تشنه نیست، این را ایثار می کنند. این که همینطوری پیدا نمی شود مگر من می توانم؟ اصلا صفت ایثار از کجا می آید؟ صفت ایثار مبدأش رحمانیت خدای متعال است. این رحمانیت خدای متعال از بستر نبی اکرم در عالم نازل می شود، رحمة للعالمین است. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّه »(آل عمران/۱۵۹) مدار رحمت حضرت اند. پس این صفات کریمه محبت، ایثار، فداکاری و گذشت نسبت به همدیگر و رابطه اخوت، رابطه ای نیست که در خلاء پیدا بشود. نمی شود که ما با خواسته خودمان با یکدیگر قرار اخوت بگذاریم. اگر ذیل ولایت شیطان رفتیم، جامعه بر مدار صفات رذیله شکل می گیرد.

جهل هم نقطه مقابل است. جهل می خواهد ما را خالص کند و از هدایت حضرت بیرون بیاورد و بعد یک جامعه ای در حول خود بر محور صفات رذیله شکل دهد. می خواهد خودش محور سلطه طلبی باشد و همه را هم تحت تسلط بیاورد. هر کسی هم به اندازه توانش سلطه به دیگران پیدا بکند دارای صفات رذیله است. کما این که رابطه خدای متعال با ما رابطه کریمانه است، رابطه اولیاء او هم با ما رابطه کریمانه است. یعنی حضرت شفیع هستند. این طور نیست که امیرالمؤمنین از توجه نفوس به خودشان لذت می برند «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة»(4) اگر جمع بشوند بر من چیزی اضافه نمی شود و اگر هم کم بشوند وحشت نمیکنم. این آقا از عالم الهی می گیرد و به مردم می دهد کسی که وصل به آنجا شد، مستغنی از مادون می شود. می تواند رابطه اش کریمانه باشد.

آیه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه »(مائده/۵۵) همین را می گوید. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه » ولایت را خدا برای خودش قرار داده و ولایت خدا چگونه است؟ «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» یک ولایت کریمانه و براساس محبت است. این ولایت را باید به رسولش و بعد به مؤمنین بدهد. مؤمنین چه کسانی هستند؟ «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاة» دائم دستشان در دست خداست و به خدا متصل اند. مشغول بندگی اند و در این مقام بندگی هر چه به کف می آورند زکاتش را هم می دهند. یعنی با یک دست از خدای متعال می گیرد بعد با شفقت و محبت به دیگران می بخشد. چیزی از پایین دست نمی خواهد بگیرد؛ کسی که وصل به خدا شد چه چیزی از پایین دست می خواهد به دست بیاورد؟ او فقط عنایت می کند.

رشته کرامت الهی در وجود معصوم که می آید تبدیل به کرامت می شود «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَك » این قله شفاعت است. خون دل خودش را می دهد که کربلا به پا کند تا عباد الله به دست شیطان نیفتند. این یک گونه رابطه است. این رابطه اخوت بر مدار حضرت پیدا می شود. حضرت جامعه مؤمنین را به این نقطه رسانده که روابطش، روابط اخوت شده است. مؤمنین اتصالشان به نبی اکرم و اهل بیت از عالم دنیا نیست. فرمود «خُلِقَ  مِنْ  طِينَتِنَا» روح مؤمنین از منزلت جسم امام است، لذا متمایل به امام هستند.(5) آن رابطه ای که بین ما و امام است، تکوینا یک الفتی ایجاد می کند «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة»(6) یک جای دیگر فرمودند «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ  بِهَا»(7) اتصال مؤمن به امام، از اتصال شعاع خورشید به خورشید شدید تر است. بعد همان رابطه به یک رابطه حقیقی تبدیل می شود.

آثار اخوت بین مؤمنین و مقابله جریان فسق با آن

مؤمنین از یک پدر و مادر هستند «أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة» از یک سرچشمه نور هستند و در یک دامن رحمت هم بزرگ شدند. این رابطه حقیقی است و این رابطه حقیقی در دنیا بسط پیدا می کند. لذا این رابطه، رابطه رحمت و محبت است. آنهایی که این عهد توحید و نبوت و ولایت را رعایت می کنند و از این عهد بیرون نمی روند، در وادی رحمت هستند. لذا شیطان و دشمنان کاری که می کنند این است که این روابط رحمت را قطع می کنند و به جایش یک روابط دیگری می گذارند. رابطه بین برادر با برادر، رابطه بین همسر با همسر، رابطه همسر با پدر و مادر، رابطه مؤمنین با همدیگر دائما یک رابطه ای است که بر مدار رحمت گسترش پیدا می کند.

آن وقت یک جریانی این رشته را می خواهد به هم بزند، که این کار فاسق است. در بحث فاسق که فاسق کیست، قرآن می فرماید فاسق اینها هستند «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقين »(بقره/۲۶) در سوره مبارکه بقره و رعد، دو جا بحث شده است که بحث لطیفی هم دارد؛ «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِه »(بقره/۲۷) رشته عهد الهی را می شکنند. آن عهدهایی که با خدا بسته بودند، تفسیرش در روایت است که عهد توحید و نبوت و ولایت است.

«وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ » یک رشته رحمتی است که در روایات توضیح داده، آن رشته ای که خدا دستور داده به او ارتباط پیدا کنید، رشته رحمت خداست که فرمود اصل آن رحمت، وجود مقدس نبی اکرم است. آن رشته را به ما گفته است به او مرتبط بشوید. همه ارتباطات ما باید بر مدار او باشد. اگر فرض کنید یک لقمه در دهانمان می گذاریم، یک ر ابطه ای با این طعام برقرار می کنیم، باید ذیل ارتباط با نبی اکرم و در مدار رحمت باشد. این رابطه ای که من با این طعام برقرار می کنم، اگر طبق دین حضرت و آیین حضرت بود، رابطه دو طرفه محبت است. اگر از او بیرون رفت رابطه محبت نیست.

این که در روایات میگویند اگر کسی در زمین گناه کند، زمین آن آدم را لعنت می کند، به عکسش وقتی عبادت می کند او لذت می برد. یعنی رابطه من با همین زمینی که روی او دارم نماز می خوانم یا معصیت می کنم اگر بر مدار نبی اکرم باشد، رابطه رحمت دو طرفه است. اگر خارج شد، رابطه فسق می شود. این جریان فسق می خواهد تمام روابط را به هم بزند رابطه مؤمن با مؤمن، رابطه برادر با برادر، رابطه خانوادگی و عشیره ای، همه را به هم می زند. رابطه مؤمن با حیوانات، رابطه مؤمن با طبیعت، همه را می کند و رابطه بر مدار فسق را به جای آن میگذارد «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْض ». این فاسقی که نبأ می آورد، می خواهد تمام این رشته اخوت که این رشته اخوت، رشته محبت و رحمت و کرامت است و رشته صفات حمیده است، این را می خواهد به هم بریزد.

اخوت یک ریشه ها و یک دامنه ای دارد. این همه روایاتی که در رابطه مؤمنین با همدیگر است که می فرماید رابطه مؤمنین «الْمُتَحَابِّينَ  فِي اللَّه » است. به همدیگر محبت دارند و محبتشان هم فقط به خاطر خداست. محبت خدا به حب بین مؤمنین تبدیل می شود. فرمود هنگامی که دو مؤمن با یکدیگر دست می دهند، گناهانشان مثل برگ درخت می ریزد. این رابطه رابطه محبت است. بعد فرمود دست خدا بین دست این مؤمنین است. بعد فرمود آن مؤمنی که برادرش را بیشتر دوست دارد، او با تقواتر است، او به خدا نزدیکتر است. یعنی رشته محبت به خدا باید به رشته محبت بین مؤمنین تبدیل شود. «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ» همه رشته ها را می خواهند به هم بریزند.

شاید اخوتی که اینجا آمده بیان همه اینهاست؛ حضرت یک جامعه برادران و یک جامعه با ارتباط اخوت بر مدار خودشان درست کردند که این اخوت اگر بخواهد ادامه پیدا کند باید به مدار امیرالمؤمنین برگردد. تا وقتی به مدار امام برنگردیم اخوت بین ما درست نمی شود. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) اعتصام به حبل الهی موجب می شود که ما تفرق پیدا نکنیم. اعتصام به حبل، اعتصام جمیع باید باشد نه تک به تک. رابطه جزیره ای با امام نیست، یک ارتباط جمعی با امام به رابطه اخوت تبدیل می شود که این درسوره مبارکه آل عمران توضیح داده شده است.

حضرت یک رشته اخوتی ایجاد کردند و این رشته اخوت رشته ای است که محورش وجود مقدس نبی اکرم است، بر مدار نبوت در طرح نبی اکرم و آن کسی که حامل نبی اکرم و این برنامه است، امیرالمؤمنین است که اهل نجوا و صاحب تقوای قلب است و غض صوت دارد. بر مدار حضرت است که جامعه مؤمنین این رشته و  این روابط اخوتشان رشد می کند. هرچه جلوتر بروند خالص تر می شوند؛ تفکیک می شود و این روابطی که رابطه عداوت است به رابطه اخوت تبدیل می شود.

از نظر قرآن رابطه آن طرف، رابطه بغضاء است «بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاء»(مائده/۱۴) آنهایی که از مدار بندگی و از مدار انبیاء خارج می شوند، خدای متعال بینشان بغض و عداوت قرار می دهد. آنهایی که بر مدار انبیاء می آیند رابطه شان، رابطه رحمت می شود. این که «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ» آن رشته ای که خدا قرار داده و گفته به آن متصل بشوید، فرمود رشته رحمت خداست که رحامت نبی اکرم و اهل بیت می شود. پس رابطه اخوت، رابطه رحمت و محبت است و بر مدار نبی اکرم هم شکل می گیرد.

آن طرف هم رشته عداوت و بغضاء است که جامعه مادی اینگونه است. کاری هم که دنیای غرب در این چند قرن اخیر کرده و اسمش را می گذارد پیشرفت و توسعه همین است. این رابطه سلطه طلبی را رشد می دهد. یعنی سوخت ماشین تمدن مادی، از اول حسد و حرص و تکبر و استکبار است. این حرفی که بعضی فیلسوفان در دوران روشنگری زدند که ما نمی توانیم براساس محبت و عشق و عشق ورزی و نوع دوستی جامعه درست کنیم، این جامعه شبانی است و انسان در دوره نطفگی می ماند. طبیعت بهتر می دانست که در ما صفات رذیله را رشد داد. با حرص و بخل و حتی سلطه طلبی، پیشرفت و نوآوری پیدا می شود.

می گوید اگر تکامل و رشد می خواهید صفات رذیله را باید داشته باشید که البته مغالطه می کند و به جای آن می گوید طبیعت، براساس روایات ما شیطان است، این ها صفات شیطان و جهل و اولیاء طاغوت و مستکبرین هستند. می گویند این صفات باید رشد کند. پس یک جامعه ای دارید که آن صفات در او رشد می کند و جامعه ای که از مدار انبیاء خارج می شود بی مدار نیست و در مدار شیطان می رود و روابطش می شود روابط عداوت و بغضاء و این طرف هم می شود رابطه اخوت.

قواعد بندگی و اخوت

در این رابطه اخوت یک نکته ای وجود دارد و آن این است که پرستش خدای متعال قواعد دارد. اینگونه نیست که من خودم مستقیم بتوانم خدا را بدون واسطه امام و معصوم بپرستم. این راه را خدا بسته است. شیطان همین کار را می خواست انجام دهد. اگر می خواهی بپرستی باید از طریق طاعت امام وارد شوی. «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه »(نساء/۸۰) «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني  يُحْبِبْكُمُ اللَّه »(آل عمران/31) اگر بخواهیم خدا را اطاعت کنیم از طریق تبعیت نبی اکرم است. من مستقیم می خواهم تو را اطاعت کنم، کاری با پیامبرت ندارم؛ این راه بسته است. در قرآن با داستان شیطان و شش هزار سال عبادتی که خدای متعال از او نپذیرفته، همین را بیان می کند، این که ما باید از طریق ارتباط با حضرت خدا را بپرستیم.

آیا پرستش فقط به این است که با حضرت مستقیم مثل مجمع الجزایر مستقل متصل بشوم و بعد حضرت هم طریق ارتباط من با خدای متعال است، صراط و سبیل و وجه و باب الله است و من از باب الله وارد می شوم و از مسیر امام می روم؟ یا نه ما وقتی می خواهیم خدا را بپرستیم بر محور امام باید روابط را هم درست کنیم. این همه روایاتی که در کتاب ایمان و کفر است و از آن غفلت شده که اینها طریق بندگی هستند می گویند با هم مواسات داشته باشید. دیدار مؤمن بروی اینقدر ثواب دارد، زیارت مؤمن می روی خدا را زیارت کرده ای، حاجت مؤمن را برآورده کنی اینقدر ثواب دارد. این معنایش این است که ارتباط با خدای متعال اینطور نیست که به صورت یک عنصر مستقل باشد. اگر می خواهی خدا را بپرستی باید در روابط با مؤمنین باشد، یک قسم از پرستش اینجا درست شود. یعنی روابط اخوت، روابط پرستش خداست.

به تعبیری ما یک پرستش فردی و یک پرستش جمعی داریم. پرستش جمعی شبیه نماز جماعت می ماند. ما با هم یک نماز میخوانیم، ثوابش قابل مقایسه با نماز فرادا نیست. بخش عمده ای از پرستش خدا در روابط اخوت پیدا می شود. یعنی رابطه اخوت از کرامت حضرت حق که نازل می شود، به یک جامعه ای با روابطی که در روایات آمده تبدیل می شود. اینها رابطه ای است که یک طرفش کرامت الهی و یک طرفش بندگی است. بندگی طریقش این است. حضرت کاری نمی کنند جز دعوت به توحید و توحید را محقق می کنند اما برای تحقق آن صفات کریمه بندگی را بسط می دهند و روابط بندگی را ایجاد می کنند. این ارتباط مؤمنین با همدیگر از طریق صفات کریمه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و طریق پرستش خداست.

مدار فهم این آیات این است که حضرت برای گسترش طرحشان و گسترش بندگی خدای متعال، یک جامعه مؤمنین و یک امت تاریخی درست می کنند که این امت روابطش، روابط اخوت بر مدار نبی اکرم و بر مدار امام است. این رابطه اخوت جز بر محور امام شکل نمی گیرد که این در آیات سوره مبارکه آل عمران گفته شده که رابطه اخوت ابتدا بر محور نبی اکرم است و ادامه آن بر محور امیرالمؤمنین است. این رابطه اخوتی که حضرت شکل دادند، طرح حضرت است و به ما می گویند از ایشان جلو نیافتید، دنبال حضرت حرکت کنید و در برنامه حضرت باشید.

یک جریانی در خود امت اسلام است که می خواهد این را به هم بزند. یک فاسقی است که می آید این روابط را به هم بزند. «إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا» شاید توضیح همان کلمه است «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَة» همین را توضیح می دهد. این نبأ فاسق می آید روابط جامعه مؤمنین را به هم می زند. این امپراتوری خبری که در جهان است، برای این که ما را در ذیل ولایت خودشان ببرد، اول ما را تجزیه می کند و ما را از مدار ولی خودمان جدا می کند. خودمان را از یک امت به هم پیوسته که یک رابطه ایمانی داریم، آنها اسمش را می گذارند روابط سنتی و روابط ذیل اهل بیت را قطع می کنند تا ما را تحت سلطه خودشان بیاورند. انواع جنگ و نزاع را بین مؤمنین درست می کنند. این کار را نبأ فاسق در امت تاریخی می خواست.

لذا توجه کنید این فاسق را فاسق امت ببینیم، در وزان امت تاریخی نبی اکرم آیات را معنا کنیم. حضرت یک جریان اخوت ایجاد کردند که در مقابل جریان بغض و عداوت و بغضاء است که آن هم یک جامعه ای است اما روی لبه جهنم و روی پرتگاه جهنم است. بحث اخوت اینجاست «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرين »(آل عمران/۱۰۰) اگر دنبال یک جمعی از اهل کتاب بروید شما را کافر می کنند. یعنی به اسم دین کافرتان می کنند. بعد می فرماید «وَ كَيْفَ تَكْفُرُون »(آل عمران/۱۰۱) چگونه شما می توانید کافر باشید؟ چگونه می توانید دنبال آنها بروید؟ «وَ أَنْتُمْ تُتْلى  عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُه » اگر می خواهید از آن کفری که آنها دعوت تان می کنند نجات پیدا کنید باید بروید سراغ تلاوت آیات و سراغ این رسول «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيم » اگر اعتصام به خدا پیدا کنید که طریقش همین رسول است، آن وقت هدایت می شوید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون »(آل عمران/۱۰۲).

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» حالا که حول نبی اکرم جمع شدیم، این اعتصام به حبل الله را فرمودند حبل الله امیرالمؤمنین است این توضیح می خواهد. سابقه اخوت تان بر مدار وجود مقدس رسول الله است. اگر می خواهید ادامه پیدا کند، اعتصام بحبل الله پیدا کنید که امیرالمؤمنین هستند. «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا» اینها همه اش بر مدار نبی اکرم است «وَ كُنْتُمْ عَلى  شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّار» شما لب پرتگاه جهنم بودید، شاید این حفرات نار یا به اصطلاح جهنم، به یک معنا همین دنیا باشند «فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها» خدای متعال به واسطه نبی اکرم شما را از این پرتگاه ها نجات داد و بعد رابطه اخوت بینتان برقرار کرد.

این نبأ فاسق می خواهد این رابطه را به هم بزند. لذا خدای متعال می فرماید «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» بعد می فرماید اگر این خبر فاسق کار را به اقتتال هم کشاند، شما مؤمنین وظیفه ای دارید. وظیفه این است که این اقتتال را دوباره برگردانید به صلح بر مدار امام که اصلا صلح و عدل یعنی همین. کلمه عدل امام است، باید دوباره برگردند بر مدار امام و اگر برنگشتند انقدر اقتتال کنید تا برگردند.

پی نوشت ها:

(1) الإختصاص، النص، ص: 128

(2) تفسير القمي، ج 2، ص: 319

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 21

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 389

(6) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 166