نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

جلسه هفدهم تفسير سوره حجرات/ معنای اخوت و تاثير آن در جامعه مومنین/ اخوت و عداوت ذیل امام حق و باطل

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 23 مرداد ماه 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال بین مومنین دستور به صلح داده است و نکته این دستور وجود رابطه اخوت بین آنها است. این اخوت حول امام حق شکل میگیرد و هرچه مومنین در بهبود و تعمیق این رابطه تلاش کنند رابطه شان با امام بیشتر و بهتر می شود. به همین دلیل است که اوامری درباره ایجاد رابطه و محبت بین مومنین بیان شده است، در مقابل از قطع رابطه نهی شده است و آن را به معنای قطع رابطه با امام قرار داده اند. در مقابله رابطه اخوت بین مومنین حول امامِ حق، رابطه عداوت قرار دارد. این رابطه حول امام باطل شکل میگیرد و رو به سوی جهنم دارد. اخوت بین مومنین فقط یک اخوت تشریعی و اعتباری نیست بلکه یک اخوت واقعی و حقیقی است که می شود از چند منظر به آن نگاه کرد. این رابطه باعث تطهیر جامعه مومنین و رشد آنها می شود.

لزوم ایجاد صلح بین مومنین به دلیل وجود رابطه اخوت

آیات سوره مبارکه حجرات به اینجا منتهی شد که بحث از اخوت ایمانی می کند و می فرماید اگر دو طائفه از مومنین وارد درگیری و جنگ و قتال شدند شما بین آنها صلح ایجاد کنید، ولی اگر یکی از آنها بر دیگری تجاوز کرد با آن کسی که باغی است، وارد قتال شوید تا جایی که امر الهی را بپذیرد. «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى  فَقاتِلُوا الَّتي  تَبْغي  حَتَّى تَفي ءَ إِلى  أَمْرِ اللَّه »(حجرات/9) اگر طائفه ای که باغی و متجاوز بود، برگشت، بین آنها صلح برقرار کنید. مبنای صلح هم باید عدل و قسط باشد؛ «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين » خدای متعال کسانی را که اهل قسط هستند و قسط را به پا می دارند دوست می دارند.

بعد می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم »(حجرات/10) نکته دستور به صلح این است که مومنون با هم برادرند، بنابراین کسانی که بین آنها صلح ایجاد می کنید، هم خودشان با هم برادرند و هم برادر شما هستند. هم شما با آنها اخوت دارید هم آنها با هم دیگر اخوت دارند لذا این رابطه باید اصلاح بشود. این اصلاح هم به همان اخوتی که از بین رفته برمیگردد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون » تقوای الهی پیشه کنید شاید مورد رحمت الهی واقع بشوید که ان شاء الله عرض می کنم، یعنی آن روابط اخوت اگر برگردد روابط، روابط رحمت است و دوباره احیای رحمت می شود.

عرض کردیم این آیات بعد از آیاتی است که نسبت به یک فاسقی که در امت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبری می آورد هشدار داده و با این خبر می خواهد بین این طائفه نزاع و درگیری ایجاد بکند. بعد از آن که این هشدار می دهد می فرماید تبین کنید و رجوع به وجود مقدس نبی اکرم کنید. بعد از این داستان از درگیری بین مومنین و اخوت بین مومنین صحبت کرده است.

امامان حق و باطل

برای این که این دو سه آیه توضیح داده بشود یک نکته ای را جلسه گذشته تقدیم کردیم نا تمام ماند، عرض می کنیم. شاید محور این آیات داستان اخوت ایمانی است. تکمیل می کنم بحث جلسه گذشته را، در جلسه گذشته اشاره کردم به حدیث عقل و جهل و این که در آنجا بحث از عقل و جهل می شود و این که بر محور عقل صفات حمیده شکل می گیرد بر محور جهل صفات رذیله، حالا از یک زاویه دیگری بحث را عرض می کنم؛ ببینید در روایات ما یک مطلبی آمده که ما در بیان قرآن دو امام داریم. یک امامی که دعوت به حق می کند و هدایت الهی می کند و یک امامی که دعوت به نار می کند.

مرحوم کلینی یک باب برای این موضوع در کتاب شریف کافی دارند، در «کتاب الحجه» باب «أَنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِمَامَانِ إِمَامٌ يَدْعُو إِلَى اللَّهِ وَ إِمَامٌ يَدْعُو إِلَى النَّار» در قرآن مجید ائمه دو تا هستند، امامی که دعوت به حضرت حق می کند و امامی که دعوت به نار می کند یعنی مردم را به سوی آتش هدایت می کند. دو روایت ذیل این باب آوردند که هر دو روایت جای تأمل دارد؛ روایت اول «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم »(1) ما در قیامت وقتی مردم را صدا می زنیم با امامشان صدا می زنیم یعنی کانه در قیامت خود افراد شأنی ندارند وقتی دعوت می شوند برای حساب و کتاب بر مبنای امام شان دعوت می شوند مثلا پیروان امیرالمومنین علیه السلام بیایند در صحنه، اینطوری صدا زده می شود. مسلمین به وجود مقدس نبی اکرم؛ مسلمان ها عرض کردند که مگر شما امام همه نیستید «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(اسراء/71) -از این آیه گویا استفاده می شود جمعیت ها ائمه مختلفی دارند هر طائفه ای امامی دارند- حضرت فرمودند که من رسول خدا به سوی همه هستم کما این که در قرآن هم آمده «أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِين » ولی این آیه ناظر به یک مطلب دیگری است. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» بعد از من خدای متعال ائمه ای از اهل بیت من را برای امت قرار داده که آنها وظیفه خودشان را انجام می دهند، «يَقُومُونَ فِي النَّاسِ فَيُكَذَّبُون » ولی نمی پذیرند تکذیبشان می کنند، «وَ يَظْلِمُهُمْ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ الضَّلَال  وَ أَشْيَاعُهُم » امامان کفر و ضلال و پیروان آنها ظلم در حق این ائمه می کنند.

بنابراین کانه دو جریان امامت می شود، یکی ائمه ای که از طرف خدای متعال هستند و یکی هم ائمه کفر و ضلال «فَمَنْ وَالاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّي وَ مَعِي وَ سَيَلْقَانِي » اگر کسی موالات آنها را داشته باشد و آنها را تبعیت و تصدیق بکند از امت من است و در قیامت با من ملاقات می کند -که این یک نکته ای است که در روایات توضیح داده شده- «أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُم » ولی از آن طرف اگر کسی در حق این ائمه ظلم کند «وَ كَذَّبَهُمْ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَا مَعِي وَ أَنَا مِنْهُ بَرِي ء». من پیغمبر همه هستم ولی اینطور نیست همه امت به من ملحق شوند و از من باشند؛ کسانی از امت با من و از من هستند که، با ائمه ای که خدای متعال از من قرار داده موالات داشته باشند و تبعیت کنند. این یک روایت که از آن استفاده می شود، روز قیامت محاسبات مردم بر محور امامشان است.

روایت بعدی که از امام صادق علیه السلام نقل کردند؛ «إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَان » در قرآن مجید ائمه دو دسته هستند؛ ائمه ای که در این آیه به آن اشاره شده «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ما آنها را ائمه قرار دادیم، ائمه ای که به امر ما هدایت می کنند. هدایت به امر هم احتمالاتی دارد؛ یک احتمالش این است که، ائمه ای نیستند که از ناحیه خودشان بار هدایت را به دوش گرفته باشند یا مردم خودشان آنها را به عنوان امام قرار داده باشند بلکه هدایتشان هدایت به امر الهی است. احتمال دوم این است که، به وسیله امر الهی امت را هدایت می کند؛ «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَا بِأَمْرِ النَّاس » یعنی اینطور نیست که مردم به آنها مأموریت داده باشند تا امامت کنند بلکه امامت به فرمان خداست. «يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ»  اینطوری نیست که با میل خودشان امامت کنند، با امر الهی امامت می کنند. هر کجا می خواهند کاری انجام بدهند دنبال امر الهی حرکت می کنند؛ هم امامتشان به امر الهی است و هم بر مبنای امر الهی هدایت می کنند، نه بر اساس تمنیات خود یا دیگران.

دسته دوم چه کسانی هستند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ » ائمه ای هستند که دعوت به آتش می کنند و این هم در سوره مبارکه نساء و قصص است، این هایی که دعوت به نار می کنند «يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ» قبل از این که توجه به فرمان الهی داشته باشند توجه به میل خودشان دارند. «وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّه» توجه به حکم خودشان دارند «وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل ».

پس دو دسته هستند، ائمه ای که مردم را تابع امر الهی هدایت می کنند، هم اصل امامتشان به امر الهی است، هم مسیر هدایتشان، هدایت با امر است. مقابلش هم کسانی هستند که هدایت بر اساس اهواء و تمایلات خودشان می کنند، طبیعتا اینها دعوت به آتش می کنند. امامی که از ناحیه خدای متعال نیست غایت امامتش نار است. این مردم را دعوت می کند به سمت آتش، یعنی کسی که با امر الهی مأمور به امامت نشده و هدایتش هم براساس امر الهی نیست محتوای امامتش امامت در وادی نار است و مردم را در وادی آتش می برد. هر کاری که انجام می دهد، امت می سازد، جامعه درست می کند، این جمع و جامعه در وادی نار و آتش هستند. -قبلا هم این را مفصل بحث کردیم که وادی نار ولایت ائمه نار است-

رابطه اخوت و عداوت حول امامان عدل و ظلم

این دو روایت را برای این تقدیم کردم که از منظر قرآن ما دو امام داریم و این امام ها برای خودشان اشیاء و پیروانی دارند، در واقع یک امتی دارند و آن جمعیتی که حول امام عدل جمع می شوند بر محور امام عدل یک اخوتی بینشان شکل می گیرد که این اخوت شعاع آن پیروی از امام است. این اخوت، اخوت ایمانی و بر محور امام است. این را هم خدای متعال در سوره مبارکه آل عمران توضیح داده است؛ اخوتی که شکل می گیرد بین مومنین، این رابطه اخوت رابطه ای است که محورش امام است، یعنی اینطور نیست که مومنین اگر خودشان دور هم جمع بشوند منهای امامِ حق، یک رابطه اخوت بینشان شکل بگیرد. این رابطه اخوت بر محور امام است اگر حول امام جمع شدند، اگر تجمع شان بر محور امام بود آن وقت یک رابطه اخوت بینشان شکل می گیرد.

این یک طرف است، یک طرف هم اگر بر محور امام عدل جمع نشدند، دور ائمه نار جمع می شوند؛ رابطه ای که در آنجا شکل می گیرد رابطه عداوت است. مردم اگر بر محور امام عدل جمع نشدند، بر محور ائمه ای که «یدعون الی النار» دعوت به آتش می کنند، جمع شدند گویا فضای آن امت فضای جهنم است، ارزاق جهنم است، صفات جهنم است، روابطشان، روابط جهنمی هاست. محور این رابطه امامشان است. ائمه ای که «یدعون الی النار» اگر امتی حولشان شکل بگیرد این امت امت در وادی جهنم است تمام صفاتشان صفات جهنمی است این همانی است که خدای متعال می فرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون »(بقره/257) یعنی امتی است در وادی ظلمات که این وادی ظلمات همان وادی نار است.

تشکیل جامعه ایمانی براساس محبت بین بندگان و مولا

این نکته خیلی مهمی است، یعنی ما به هیچ وجه نمی توانیم روابط اخوت ایمانی را به بدون امام ایجاد کنیم. کما این که روابط اخوت ایمانی بر محور حضرت حق شکل می گیرد؛ آنهایی که یک خدا را می پرستند و تمام قوایشان غرق و مستغرق در پرستش آن خدای متعال است، بر محور پرستش خدای متعال یک روابط ایمانی بینشان شکل می گیرد یعنی رابطه پرستش با خدای متعال غیر از این که یک رابطه ای است بین بنده و حضرت حق، یک روابطی را بین بندگان خدا ایجاد می کند، که آن روابط هم روابط پرستش خدای متعال است. که در روایات مفصل از آن بحث شده؛ آنها می شوند «الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه ».

وقتی انسانها مستغرق در محبت خدای متعال شدند و محبت الهی بر وجودشان غالب شد، این انسان هایی که محبت الهی بر وجودشان غالب می شود غیر از این که خدا را دوست می دارند، می شوند متحابین فی الله. محبت خدا منشأ ای است که رابطه محبت آمیز بین خودشان باشد که این مفصل در روایات توضیح داده شده است. چطور رابطه محبت الهی یک رابطه ای است که ما را هم به هم گره می زند فقط رابطه مان با خدای متعال رابطه محبت نیست. اگر رابطه محبت با خدای متعال شکل گرفت که این می شود بالاترین مرز بندگی، «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّا» این محبت الهی تبدیل می شود به یک رابطه محبت آمیز بین مومنین ولی محبت فی الله است که این جزء افضل عبادات هم هست.

اینطور نیست که این مودت و محبتی که با هم دارند این غیر از بندگی خداست یکی از شئون بندگی خدا می شود آن احسانی که به همدیگر می کنند. این احسان ریشه اش در کجاست؟ در حب فی الله، المتحابون فی الله که در روایات ملاحظه فرمودید خدای متعال در قیامت برای اینها حساب و کتاب خاص باز می کند. وارد قیامت که می شوند خطاب می شود «أَيْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه »(2) آنهایی که به همدیگر محبت می کردند، همدیگر را دوست می داشتند و روابطشان محبت آمیز بوده در مسیر حب الهی کجا هستند؟ یک قومی برمی خیزند، به آنها می گویند بروید به سمت درجات بهشت بدون حساب و کتاب بروید. راه می افتند به سمت بهشت، ملائکه ای که موکل اند راهشان را می گیرند می گویند: اینجا که کسی حق ندارد قدم از قدم بردارد سرتان را انداختید زیر کجا می روید؟! می گویند: به ما گفتند شما حساب و کتاب ندارید بروید به سمت بهشت. می گویند: شما چه کسانی هستید؟ می گویند: ما متحابون فی الله هستیم.

بعد در روایت دارد که به آنها گفته می شود که عمل شما خیلی عمل فوق العاده ای است ولی مزدتان از عمل تان بهتر و بالاتر است. یا در آن روایتی که مفصل در معارف ما آمده «أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ وَ تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللَّه » قله ایمان به خدای متعال محبت خداست، بر محور محبت الهی یک حب فی الله و بغض فی الله شکل می گیرد، تولی و تبری شکل می گیرد. این حب فی الله متعلقش چه کسانی هستند؟ «وَ تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ». بغض در راه خدا متعلقش چه کسانی هستند؟ «وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللَّه» دشمنی با دشمنان خداست. این مهمترین رشته ایمان است که ما را به خدای متعال متصل می کند؛ یعنی روابطی که ما بین مومنین برقرار می شود چیزی نیست غیر از ایمان به خدا.

یک موقع آدم ایمان را یک رابطه شخصی می بیند و می گوید مومن یک رابطه ای با حضرت حق دارد -این درست است- اما از متن ایمان یک رابطه دیگری پیدا می شود و آن حب فی الله و بغض فی الله است. حب فی الله یعنی رابطه اش با جامعه مومنین می شود الموالات لاولیاء الله، بغض فی الله یعنی رابطه اش با جبهه مقابل می شود المعادات لاعداء الله این از رشته های ایمان است، یعنی از همان ایمان منشعب می شود و در وجود مومن تبدیل می شود به موالات با دوستان و دشمنی با دشمنان. این از شعب ایمان است و نه فقط از شعب ایمان بلکه «أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ» است مهمترین رشته ایمان که ما را پیوند به خدای متعال می زند است.

بنابراین ایمان که رشته ارتباط ما با حضرت حق است، رشته محبت و معرفت است؛ این محبت و معرفت تبدیل می شود به یک روابط بین مومنین و به عکس یک نوعی مقابله و تبری با جبهه دشمنان، که این از فروع ایمان است. از شعب ایمان است که متشعب می شود در وجود مومن، این روابط اخوتی هم که در جامعه مومنین شکل می گیرد دقیقا بر همین محور است. یعنی انسان وقتی ارتباط با امام پیدا کرد تولی با امام پیدا کرد جزو امت امام شد این ارتباط با امام تبدیل می شود به ارتباط با مومنین دیگر، این ارتباط ارتباطِ اخوت است. ارتباط اخوت با جامعه مومنین یک ارتباطی است که بر محور تعلق به امام و تولی به امام و محبت امام شکل می گیرد. باید این را تحلیل کرد که اصل این رابطه اخوت موالات با امام است و آن موالات تبدیل می شود به موالات با دوستان حضرت، بعد از دل این موالات یک صفاتی پیدا می شود.

باطن همه صفات حمیده تولی است و سَر آن عبودیت و سجده در مقابل خدای متعال است. کسی که سجده و تواضع تام می کند مسیر تواضعش تولی نسبت به اولیاء معصوم است باید از آن مسیر سجده کند. کما این که ملائکه اینطوری خدا را عبادت کردند. از دل این سجده مسیر تولی به امام و تبری از دشمنان پیدا می شود و یک صفات حمیده ای در انسان ایجاد می شود که فرع بر عبودیت و تولی و تبری است. اصلش عبودیت حضرت حق است باطنش تولی و تبری است و شاخ و برگش صفات حمیده میشود.

بنابراین وقتی مومنین با امام خودشان ارتباط پیدا می کنند یک روابطی ذیل آن شکل می گیرد که آن روابط ایمانی بین مومنین است که این فرع بر ارتباط با امام است. چیزی در عرض ارتباط با امام نیست، مومنین روابطشان با همدیگر در عرض ارتباطشان با امام شان نیست. کما این که در عرض ارتباط با خدا نیست. اگر شما به کسی تعلق پیدا کردید در عرض محبت خدا این شرک است. شرک است ولو شرک خفی، اگر موالات با کسی داشتید در عرض موالات با امام این شرک در ولایت است. مومنین ارتباطشان با امامشان است ولی این ارتباط با امام تبدیل به روابط بین خودشان می شود. آن ارتباطی که متشعب می شود همان ارتباط است که از دلش صفات حمیده پیدا می شود، صفاتی که جامعه مومنین را به هم گره می زند؛ صفات ایثار، محبت، سخاوت و بقیه صفاتی که هست. البته تعبیر نوع دوستی را من خیلی در روایات ندیدم.

رابطه اخوت حقیقی یا اعتباری؟

صفاتی است که ان شاء الله ابوابش را فقط تقدیم می کنم که ببینید رابطه اجتماعی با امام چطوری تبدیل به روابط مومنین می شود، این اخوت اخوت حقیقی است. یعنی حقیقتا بر محور تعلق به امام و تولی به امام و محبت امام و تبعیت از امام یک امتی شکل می گیرد که اینها مثل جزایر مستقل با امامشان مرتبط نیستند بلکه یک مجمع الجزایر به هم مرتبط اند، مثل سلول های یک پیکر زنده اند. همینطور که با امامشان مرتبط اند با خودشان هم یک روابط وثیق و گسترده ای دارند که این روابط مفصل در موردش بحث شده، این رابطه همان رابطه اخوت است، اگر کامل شد اخوت کامل می شود. به هر مقداری که از این روابط فاصله بگیریم به همان مقدار در ارتباطمان با امام خلل وارد می شود.

به این دلیل است که در روایات آمده است اگر مومنی درِ خانه شما آمد و احتیاجی به شما داشت، شما هم متوجه شوید و بی اعتنایی کنید، رشته ولایت تان قطع می شود. یعنی آن ارتباطی که از طریق آن با امام برقرار می شد قطع کردید. این که گفته شده قطع کردن با مومن خطرناک است برای این است که اصل این قطع کردن، قطع کردن با امام است. انسان وقتی رشته اش را با یک مومن بما هو مومن قطع می کند، در واقع ارتباطش را با امام قطع می کند؛ بنا نبود ارتباط ما با مومن مستقل از ارتباط با امام باشد و بنا نبود از ارتباط با امام روابط ایمانی پیدا نشود. از ارتباط با امام روابط ایمانی پیدا می شود، اینها فروع ارتباط با امام است.

رابطه هایی که ناشی از ارتباط با امام است رابطه اخوت است، اخوت حقیقی هم هست -در روایات مفصل توضیح داده شده- ذیل همین آیات بحثی را بعضی مفسرین بزرگوار مطرح کردند که این یک اخوت تشریعی است و خدای متعال بین مومنین تشریع فرموده. درست است من منکر این اخوت تشریعی نیستم؛ یک اعتبار اخوت شده، شارع اعتبار کرده که شما با هم برادر هستید و این اخوتی که اعتبار فرموده موضوع یک سلسله احکام است؛ باید با همدیگر دوستی کنید، دیدار هم بروید، حقوقی برای مومن نسبت به مومن قرار داده؛ اینها احکام این اخوت تشریعی و اعتباری است. مثل این که شارع حکم فرموده یک سلسله اشیاء متنجس اند یا نجس اند این یک نجاست اعتباری است، تشریعی است. این موضوع یک سلسله احکام هم هست؛ اگر غذایی متنجس یا نجس شد شما حق ندارید میل بفرمایید، اگر لباسی متنجس شد حکمش این است که نمی توانید نماز بخوانید، اگر مسجد شما متنجس بود بر آن سجده نمی توانید بکنید. در این مثال ها نجاستی دارید که یک اعتبار شرعی است، نجاست تشریعی است؛ مثلا می خواهند بگویند امر واقعی نیست.

اخوت تشریعی هم یعنی شارع حکم کرده که مومنین با هم برادرند و این یک اعتبار است و این اعتبار موضوع یک سلسله احکام هست؛ این اعتبار را فرموده که بر روی آن آثاری بار کند، حالا که برادر هستید باید به دیدار همدیگر بروید، مثلا احسان داشته باشید و امثال اینها، من منکر این نیستم.

ولی بر محور تولی به امامِ حق یک اخوتی فراتر از این شکل می گیرد. آن اخوت صرفا اخوت تشریعی نیست که شارع حکم کرده مومنین با هم برادر باشند. مثلا من حکم می کنم و احکامی را هم برای آن جعل می کنم؛ حالا که برادر هستید به دیدار هم بروید، حالا که برادر هستید مواظب باشید اگر امکاناتی دارید و برادرتان نیاز دارد این امکانات را در اختیار او قرار بدهید، صرفا این نیست. بلکه حقیقتا یک رشته و ارتباط حقیقی بین مومنینی که بر محور امام جمع می شوند پیدا می شود. این ارتباط از فروع ارتباط با امام است که اینقدر محترم است و ارتباط با امام هم مسیر ارتباط با حضرت حق است. لذاست که اگر این رشته را با مومن قطع کردید رشته تان را با امام قطع کردید و وقتی رشته تان را با امام قطع کردید، رشته تان را با رحمت الهی قطع کردید. می شود «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل »(بقره/27)، این صرفا اعتباری نیست.

در این زمینه یک سلسله روایات را فقط مرور می کنم چون بحث گسترده است ارجاع می دهم مراجعه کنید و ببینید در کتاب ایمان و کفر کافی یک باب گسترده ای را باز کرده در روابط مومنین، عرض کردم یک باب همان حب فی الله و بغض فی الله است که توضیح می دهد رابطه ایمانی چگونه تبدیل می شود به رابطه موالات و معادات، همان ایمان تبدیل می شود به دوستی و دشمنی، و این رابطه عرضی نیست -عرض کردم در عرض ارتباط با خدا ارتباط با دیگران گرفتن شرک است ولو شرک خفی- رابطه با امام را هم مفصل توضیح می دهد که چگونه تبدیل می شود به رابطه بین مومنین. سر فصل هایی در روایات ما آمده که ذیل هر سر فصلی روایات متعددی وارد شده و از بحث های گسترده معارفی است که از اهل بیت به ما رسیده و مغفول عنه هم هست. حتی در کتب اخلاق هم درست به آن توجه نشده است.

مرحوم کلینی در کافی کتاب ایمان و کفر یک بابی دارند به نام «اخوۀ» است. «بَابُ أُخُوَّةِ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضِهِمْ لِبَعْض » مومنون با هم برادرند، آنجا روایاتی آورده اند که این برادری را توضیح می دهد و یک آثاری هم برایش ذکر می کنند؛ من یکی دو تا روایتش را می خوانم که ببینید برادری خیلی گسترده تر از یک اعتبار تشریعی است.

از جابر جعفی نقل می کند در محضر امام باقر علیه السلام نشسته بودم حالت قبض به من دست داد –دیده اید آدم گاهی مکدر می شود- عرض کردم «جُعِلْتُ فِدَاكَ رُبَّمَا حَزِنْتُ مِنْ غَيْرِ مُصِيبَةٍ تُصِيبُنِي »(3) گاهی من محزون می شوم مصیبتی هم برایم پیش نیامده حادثه ای هم برایم اتفاق نیافتاده «حَتَّى يَعْرِفَ ذَلِكَ أَهْلِي فِي وَجْهِي» دور و بری های من همه می فهمند، از چهره من می فهمند که من غصه دار شدم. هرچه می گردم نمی فهمم چرا؟!

«فَقَالَ نَعَمْ يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ طِينَةِ الْجِنَانِ وَ أَجْرَى فِيهِمْ مِنْ رِيحِ رُوحِه » مثل مرحوم علامه مجلسی و دیگران هر دو را مفصل توضیح دادند، روایات هم در این زمینه مفصل است که خدای متعال مومنین را در دو جهت از یک منشأ یکی همه شان از طینت بهشتی اند اصلشان از آنجاست که حالا این باید توضیح داده بشود که طینت در ما چه کاره است. «وَ أَجْرَى فِيهِمْ مِنْ رِيحِ» از آن نسیم، روح الهی به یک معنا، در مومنین جاری شده. در همه مومنین یک رشته ای از آن نسیم روح و رحمت الهی هست و هم یک شعبه ای از طینت بهشت، یعنی به یک اصل برمیگردند، به طینت جنت و آن روح الهی.

بعد فرمود: «فَلِذَلِكَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّه » لذا مومن با مومن برادر پدر و مادری است. این که می گوییم اخوت صرفا اخوت تشریعی نیست. واقعا پدر و مادرشان یکی است به دو اصل برمیگردند؛ لذا مرحوم مجلسی به نظرم در مرآت العقول همینطوری معنا می کنند که این طینت و آن روح همان ابوت و اموت است. پدر و مادر مشترک طینت جنت است و روح است، حالا این توضیح می خواهد.

می خواهند بگویند مگر دو نفر که مثلا اخوت پدر و مادری دارند چطوری به یک پدر و مادر برمیگردند، این که اعتباری نیست، اینجا هم مومنین حقیقتا از دو منشائی که مشترک اند متشعب می شوند، «فَإِذَا أَصَابَ رُوحاً مِنْ تِلْكَ الْأَرْوَاحِ فِي بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدَانِ حُزْنٌ حَزِنَتْ هَذِهِ لِأَنَّهَا مِنْهَا» یکی از مومنین آن طرف عالم غصه دار می شود این یکی هم غصه دار می شود چون اینها با هم مرتبط اند. این صرف یک ارتباط تشریعی نیست.

در جای دیگر محور این ارتباط را را بگونه دیگر توضیح داده اند، اینجا محور ارتباط را همان طینت جنت و آن روح الهی که یک نسیمی به مومن از او می وزد قرار داده در یک روایت دیگر فرمود که از ابی بصیر نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمودند: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ » مومنین مثل یک جسد که به هم اجزائش مرتبط است، هستند. اینطوری با هم مرتبط اند، اخوت شان اینگونه است. «إِنِ اشْتَكَى شَيْئاً مِنْه وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِه » چطور جسد اگر یک عضوش گرفتار بشود بقیه جسد هم متألم است، این ارتباطی که بین اجزاء جسد است بی قراری در بقیه ایجاد می کند. چشم آدم که درد می کند همه جسمش بی قرار است ولی جسم برادر حالا تعبیر برادر نکنیم کسی که کنار آدم نشسته با چشم درد ما او ناراحت نمی شود مگر این که باز یک رابطه باطنی بینشان باشد.

فرمود مومنین اینطوری اند مثل اجزای یک جسدند. «وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَة» روحشان هم از یک روح است بعد حضرت توضیح دادند «وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا» اتصال مومن به روح الهی از اتصال نور خورشید به خورشید بالاتر است. مومنین شعاع یک شمس و شعاع یک روح اند حقیقتا به هم مرتبط اند. لذا مومنین اگر بر محور امام جمع بشوند و تمام قوایشان مصروف امامشان بشود بین خود مومنین بر محور ارتباط با امام یک روابطی شکل می گیرد.

به تعبیر دیگر یک روابطی حقیقتا بین مومنین هست مثل این که دو تا برادر با هم دیگر برادرند، اینها هم با همدیگر ارتباط دارند. از آنجایی که اختیارشان وارد میدان می شود می توانند دو تا برادر قطع رحم کنند می توانند به عکس این رحامت را به قله برسانند. هرچه این رحامت را به قله برسانند و شکر کنند آن رابطه رحمتی که بینشان هست گسترده تر می شود، «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ»(ابراهیم/7) آن نسیم رحمت الهی که رشته رحامت است بین دو برادر آن نسیم رحمت، نسیم گسترده تر و عمیق تر و جدی تری می شود. اما اگر نه به وظایف خودشان عمل نکردند و کفران کردند آن رشته رحمت ممکن است قطع بشود.

مومنین هم یک ارتباطاتی دارند طینتشان و روحی که در آنها دمیده شده یک روابطی دارد ما باید این ارتباط که بر محور ارتباط با امام است این را شکر کنیم، شکرش هم این است که در ادله آمده به دیدار همدیگر بروید، همدیگر را خوشحال کنید، مصافحه کنید. از روابط ظاهری آن به همدیگر می رسید مصافحه کنید، معانقه کنید، سلام کنید، غصه از دل مومن بردارید، حاجت مومن را برآورده کنید و... .

دیده اید ابوابی است در روایات هر کدامش ده ها روایت دارد و لطایفی در آن هست. واقعا دانه دانه باید خوانده بشود تا ابعاد این رابطه ایمانی که بین ما هست را بفهمیم و از ما خواستند که این رابطه را چگونه پاسداری کنیم. صرفا مسئله این نیست که یک اخوتی را تشریع کردند و روی این اخوت تشریعی یک احکامی اعتبار کردند، صرفا این نیست. بلکه واقعا یک رابطه حقیقی وجود دارد و این رابطه حقیقی باید به نحوی شکر بشود و این ها آداب شکر آن رابطه و آداب بسط و گسترش آن رابطه است.

شکر نعمت ارتباطِ با امام در برقراری ارتباط محبت آمیز با مومنین

مومنین بر محور امام همینطور که محبتشان به امام باید گسترش پیدا کند -تکالیفی که نسبت به امام داریم به اصطلاح قدردانی از همان رابطه ایمانی است که خدا بین ما برقرار کرده است- بین مومنین هم بر محور امام یک رابطه ای است و شکرش همین احکامی است که بر آن بار شده. عرض کردم ده ها باب است در روایات ما نه ده ها روایت، در هر باب یک معارفی هست. پس مومنین روابطشان اینطوری است لذا فرمود: «الْمُؤْمِنَ أَخُ الْمُؤْمِن » در یک حدیث دیگری «عَيْنُهُ وَ دَلِيلُه » وقتی اینطوری شد چشم اوست دیدبان اوست. کما این که چشم آدم دیدبانش است، مومن نسبت به مومن دیگری چشم مومن دیگر است، دلیل و راهنمای مومن دیگر است «لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يَغُشُّهُ وَ لَا يَعِدُهُ عِدَةً فَيُخْلِفَه » وقتی اخوت ایمانی برقرار شد اینها آثارش هستند، دیگر خیانت نمی کند ظلم نمی کند فریبکاری با مومن نمی کند خلف وعده با مومن نمی کند. اینها پاسداری و شکر آن رابطه است.

پس یک رابطه ای بین مومنین است و این رابطه بر محور امام شان است. یک بخشی از آن در مرحله خلقت ما در عوالم خلقت شکل گرفته، مومنین از طینت امام اند. فرمود مومنین روحشان از مرتبه طینت جسم ماست، لذا به ما متمایل اند. این رابطه بین مومنین هم همینطور است. «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة»(4) از یک رشته رحمت و نور خلق شدند. از آنجایی که ما با اختیار خودمان خدا را پرستش می کنیم همینطوری که در مقابل حضرت حق سجده کنیم مسیر سجده ما ارتباط با امام مان هست و باید از طریق تولی به امام سجده کنیم، همینطور هم باید بین جامعه مومنین یک روابطی برقرار باشد. این روابط در واقع آنجایی است که ما با اختیار خودمان می خواهیم بسازیم، مومنین آنجایی که می خواهند اختیار خودشان بیاید وسط به هر میزان که عبودیتشان و محبتشان به خدای متعال گسترش پیدا کند می شوند «المتحابون فی الله» و باید بر محور محبت الهی رشته محبت بین خودشان برقرار بکنند.

آثار محبت در رابطه مومنین با امام و با هم

این محبت آثاری دارد پیداست آدم کسی را که دوست می دارد او هم محبت در راه خدا یک اتفاقاتی حولش می افتد، ایثار می کند، زیارت می رود، شفاعت و خیلی کارهای دیگر، و همین ارتباطی که با حضرت حق برقرار می شود آن ارتباط بین مومن و امام هم برقرار می شود. ذیل ارتباط با امام مومنین نسبت به همدیگر یک تکالیفی پیدا می کنند، این تکالیف یعنی گسترش آن ارتباط با امام در رابطه بین خودشان، یعنی مومنین تمام ارتباطاتی که با هم دیگر دارند همه می شود بر محور امام، گویا امامش را دارد زیارت می کند. این که در روایت دارد اگر زیارت مومن رفتی خدا می فرماید زیارت من آمدی، این نکته اش همین است.

چقدر قوا در عالم هستند که دو تا مومن زیارت همدیگر می روند، این قوای الهی این دو مومنی که به خاطر محبت ایمانی همدیگر را زیارت می کنند، ملائکه آنها را امداد می کنند. یعنی یک حساب کتابی در عالم هست. یک رابطه بین ما و حضرت حق، ذیل او یک رابطه بین ما و امام و یک منزلتی از ارتباط بین ما و مومنین هست. حالا ما باید حول همین دائما اختیار خودمان را اصلاح کنیم و خدا را بندگی کنیم، روابط ایمانی و اخوت برقرار کنیم، در این روابط تکالیفی پیدا می شود؛ این تکالیف یعنی بر محور همان روابط بیایید جامعه تان را بسازید، لذا این ارتباط ارتباط اخوت است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة»، آنهایی که مومن اند با هم واقعا اخوت دارند. این اخوت همین هایی است که عرض کردم «أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّه » پدر و مادری با همدیگر برادرند.

اینطور نیست که این اخوت یک اخوت صرفا اعتباری باشد که یک احکامی بر آن بار بشود. نه یک اخوت حقیقی است، این احکامی هم که ذکر شده مناسبات گسترش همان اخوت حقیقی است. آن اخوت حقیقی اگر بخواهد در حوزه اختیار ما گسترش پیدا بکند، آنجایی که ما مکلفیم، مختار و مسئولیم روابط را بر محور همان اخوت شکل بدهید. همان را بسط بدهیم تا آن روابط لطیف تر، جامع تر و کامل تر بشود. یک وظایفی جعل کردند این وظایف در واقع دستور به مناسبات همان اخوت ایمانی است. یعنی دستور به ارتباط با یکدیگر بر محور ارتباط با امام، لذا شما در ادله ببینید آثاری که برای این ارتباط ذکر می شود دقیقا آثار ارتباط با امام است؛ قطعش قطع ارتباط با امام است، ارتباط با حضرت حق است. قطعش قطع ارتباط با حضرت حق است.

ببینید چطوری این روابط روابط با حضرت حق تلقی شده، روایات را عرض کردم: «مَنْ زَارَ أَخَاهُ فِي اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل »(5) اگر کسی در راه خدا به دیدار برادرش برود خدای متعال می فرماید: «إِيَّايَ زُرْت » من را زیارت کرده، حالا یک معانی باطنی تری برایش گفتند که آدم در حجاب مومن، خدا را زیارت می کند. چون رابطه من با مومن بر محور ارتباط با خدای متعال شکل گرفته من همین رابطه را می خواهم حفظ کنم برای محبت ایمانی می روم، «مَنْ زَارَ أَخَاهُ فِي اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل إِيَّايَ زُرْت وَ ثَوَابُكَ عَلَيّ» نتیجه این ارتباط چیست «وَ لَسْتُ أَرْضَى لَكَ ثَوَاباً دُونَ الْجَنَّة» اگر این روابط شکل گرفت، تبدیل می شود به روابط جنت که آنجا مرحله کاملتری از همین رابطه است.

روایات در این زمینه زیادند، و قوای  عالم هم در همین مسیر ما را کمک می کند. یعنی این روابط وقتی رابطه ایمانی باشد شکل می گیرد مثل بذری که شما می پاشید، ملائکه کار می کنند و این می شود گیاه، «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُون  * أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون »(واقعه/63-64) شما زمین را شخم می زنید دانه ای می پاشید ما زارعیم ما این را بار می آوریم.

اینجا هم همینطور است، جابر از امام باقر علیه السلام نقل میکند: «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ حَدَّثَنِي جَبْرَئِيل » جبرئیل اینطوری به حضرت عرض کرد «أَهْبَطَ إِلَى الْأَرْضِ مَلَكا» خدای متعال ملکی را به سوی زمین فرستاد «فَأَقْبَلَ ذَلِكَ الْمَلَكُ يَمْشِي حَتَّى وَقَعَ إِلَى بَابٍ عَلَيْهِ رَجُلٌ يَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّ الدَّار» رسید به یک خانه ای دید مومنی ایستاده، اجازه گرفت از صاحب خانه وارد خانه بشود« فَقَالَ لَهُ الْمَلَكُ مَا حَاجَتُكَ إِلَى رَبِّ هَذِهِ الدَّار» چه کار با اهل این خانه داری «قَالَ أَخٌ لِي مُسْلِمٌ زُرْتُهُ فِي اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى » هیچی برادر ایمانیم است در راه خدا آمدم ببینمش کار دیگری ندارم.

«قَالَ لَهُ الْمَلَكُ مَا جَاءَ بِكَ إِلَّا ذَاك » فقط به خاطر همین آمدی؟ -تعجب می کرد یک مومنی اینقدر شدید باشد- «فَقَالَ مَا جَاءَ بِي إِلَّا ذَاك » بله فقط برای همین یک غرض، «فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْك»  من فرستاده خدا هستم «وَ هُوَ يُقْرِئُكَ السَّلَام » خدای متعال به تو سلام رسانده فرموده بگو: «وَ يَقُولُ وَجَبَتْ لَكَ الْجَنَّةُ وَ قَالَ الْمَلَكُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُول » غیر از این که بهشت را بر تو واجب کردم خدای متعال می فرماید: «أَيُّمَا مُسْلِمٍ زَارَ مُسْلِماً فَلَيْسَ إِيَّاهُ زَارَ إِيَّايَ زَارَ وَ ثَوَابُهُ عَلَيَّ الْجَنَّة» یعنی همان رابطه با خداست که دارد شکفته می شود. تبدیل می شود به روابط ما با حضرت حق در بهشت. روایت را از این زاویه می خوانم که ارتباط ساده ما با همدیگر حد وسطش خدای متعال است، روایات متعدد است.

«إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا وَ تَصَافَحَا»(6) دستور داده شده به هم رسیدید با هم مصافحه کنید دو تا مومن وقتی به هم می رسند از سر محبت ایمانی به هم دست می دهند همین، «أَدْخَلَ اللَّهُ يَدَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِمَا » خدای متعال دستش را بین دست اینها قرار می دهد. خدای متعال که دستی مثل ما ندارد ید الله امیرالمومنین است. یعنی یک رشته ای از ولایت امیرالمومنین بین این دو تا مومن قرار می گیرد. این همانی است که عرض می کردم این رشته رشته ولایت است. ما یک قدم برمیداریم خدا دو قدم برمیدارد ما سعی می کنیم این رشته ولایت را برقرار بکنیم خدای متعال رشته ولایت را با رشته ارتباط با امام تقویت می کند امام ما بین ما حائل می شود. «فَصَافَحَ أَشَدَّهُمَا حُبّاً لِصَاحِبِه » امام با کی مصافحه می کند؟ با آن کسی که برادرش را بیشتر دوست دارد، یعنی توجه امام به اوست.

خدای متعال تقویت کننده رابطه اخوت

رشته اخوت ایمانی یک رشته واقعی است و از فروع ارتباط با حضرت حق و امام است. در عالم تکلیف هم تکالیف برای حفظ و تقویت این رشته است. اینطور نیست که یک اعتبار کردند شما برادرید حالا بروید دیدن هم، حقیقتا برادریم این که می گویند بروید دیدن هم چون این دیدار ارتباط ایمانی ما را تقویت می کند از آن طرف هم رابطه حضرت حق با ما تقویت می شود ما یک قدم برمیداریم در گسترش این ارتباط ایمانی خدای متعال یک قدم بالاتری برمیدارد، ما به هم دست می دهیم دست حضرت حق بین دست ما قرار می گیرد. ما به دیدار هم می رویم گویا به دیدار خدا رفتیم. خدای متعال بین ما و خودش یک لقائی برقرار می کند که می شود جنت، جنت داراللقاء است.

ببینید خدای متعال چطوری این روابط را تقویت می کند. «إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا»(7) به هم دست می دهند «أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمَا بِوَجْهِه » خدای متعال با وجه خودش به آنها اقبال می کند که می دانید وجه خدا امام است، یعنی امام از طریق خدای متعال به ما متوجه می شود. ما به هم توجه کردیم این توجه توجه به حضرت حق است پاداشش توجه خدا به ماست. ببینید چطوری کامل می شود بعد اثرش چیست «وَ تَسَاقَطَتْ عَنْهُمَا الذُّنُوبُ كَمَا يَتَسَاقَطُ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَر» اثر این ارتباط ایمانی که پشتیبانی می شود به ارتباط خدا با مومن به توجه حضرت حق با مومن، این است که از گناه یعنی از روابطی که ما را از وادی ایمان بیرون برده، از روابطی که در وادی ولایت دشمن شکل گرفته، آن روابط قطع می شود.

گناه برای وادی ابلیس است، «عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة»(8) تطهیر روابط می شود یعنی مومنین وقتی ارتباط بر محور تکالیفشان برقرار می کنند خدای متعال این رابطه را تطهیر می کند و رشد می دهد کما این که بذری که می اندازیم تبدیل می کند به یک گیاه آن وقت آرام آرام جامعه مومنین شکل میگیرد، اخوت ایمانی شکل می گیرد. آن وقت تا حدی رشد می کند که مومنین یک حقوقی به هم پیدا می کنند که امام صادق علیه السلام به معلی بن خنیس فرمود. گفت آقا حقوق مسلمین بر همدیگر چیست؟ -اینجا مسلم مقصود مومن است.- حضرت فرمود: نمی گویم چون دوستت دارم، می دانم نمی توانی عمل کنی، اصرار کرد گفت به خدا توکل می کنم حضرت یک سری از آنها را فرمودند. ببینید در همین ابواب است.

نمایان شدن کمال جامعه مومنین ذیل رابطه اخوت، در دوران ظهور

واقعا یک حقوقی پیدا می شود و اگر هم آن حقوق رعایت شد خدای متعال آن روابط را اصلاح می کند و رشد می دهد، می رسد به یک جایی که فرمود در دوره ظهور اینطوری می شوید. گفت اینطوری هستید که جیبتان باهم یکی باشد مشترک المال باشید. روایت را مکرر خواندم؛ از کوفه آمده بود به امام صادق علیه السلام عرض می کرد شیعیان در کوفه آمدند چون یکی از مراکز رشد تشیع کوفه بوده آن موقع دیگر علمای بزرگی هم داشتند خیلی از اصحاب امام صادق علیه السلام از کوفه اند و بعد روات بعدی به حضرت عرض کرد آقا ما آمده ایم در خدمت شما پا به رکابیم، حضرت فرمود در محبت ما اینطوری شده اید که اگر نیاز مالی داشتید بروید در خانه برادر مومنتان همیان سربسته طلایش را بگیرید مهرش را بشکنید به اندازه نیازتان بردارید. اجازه دارید؟ گفت نه. حضرت فرمود در جانتان بخیل تر هستید.

در یک روایتی حضرت فرمودند هنوز دوران مزامله نشده و دار هدنه است هنوز دوران غربت ماست. در دوره ظهور روابط روابط دوستانه میشود بر محور امام. آن وقت جیبتان می شود یک جیب، برادر از جیب مومن برمیدارد آن از جیب این برمیدارد. دیده اید پدر و مادر هایی که روابطشان در خانواده لطیف است و رابطه هم تربیت شده -نمی خواهم بگویم در خانه بی حساب این باید باشد- اصلا جیبش در اختیار اهل خانه است. پولش در اختیار همه است همه هم به اندازه نیاز برمیدارند هیچ کس هم اسراف نمی کند. مومنین در عصر ظهور رابطه شان اینطوری می شود. من یادم است در اول انقلاب اسلامی دوران جهاد سازندگی که بود این بزرگواران می رفتند کار می کردند یک صندوق مشترک داشتند همه حقوق هایشان را می ریختند در آن صندوق هر کسی هم سعی می کرد بیشتر بریزد کمتر بردارد.

اخوت ایمانی بستر پرستش اجتماعی

روایاتی که آمده مفصل است من فقط از این زاویه می گویم ببینید. می گوید این ارتباط با خداست ارتباط با امام است. به هم دست بدهید دست خدا دست شماست. به دیدار هم بروید به دیدار خدا رفتید. خدا می گوید این دیدار من شد. حالا دیگر مزدش را من باید بدهم این دیدار مومن نیست که او باید مزد بدهد. شما را در جنت میبرند، این دیدار نتیجه اش لقاء خود من است، یک پرده می زنم کنار، یعنی روابط ما با خدای متعال از طریق ارتباط با همدیگر گسترش پیدا می کند؛ که این در اخلاق و پرستش مهم است. ما از این غفلت کردیم، خیال کردیم می خواهیم به لقاء الله برسیم فقط باید عبادت فردی جدا انجام دهیم، اینطوری نیست. باید اخوت ایمانی شکل بگیرد این بستر پرستش است، مثل نماز جماعت که عبادت جمعی است، بستر پرستش جمعی است. بستری است که ما را در عبادت همدیگر شریک می کند. مومنین در عبادات همدیگر کاملا شریک اند، هر مومنی عبادتی می کند بقیه هم ثواب می برند، مثل ظروف متصله می مانند.

ریشه اش هم می دانید چیست؟ صفت حسد از مومنین برداشته می شود، یک بار برادر آدم نماز شب می خواند خودش نمی تواند حسادت می ورزد این از ثواب عبادت برادرش محروم شده این اول ضررش است ولی اگر خدا را شکر کرد الحمدالله ما خوابیم مومنی نصف شب بلند می شود گریه می کند در ثواب او می شود شریک به همین اندازه. گفت آقا ای کاش برادرم بود پیروزی شما را در جمل بر این ناکثین می دید. حضرت فرمود «أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا» دلش با ماست عرض کرد بله فرمود او در ثواب با ما شریک است خیلی ها در ثواب با ما شریک اند هنوز به دنیا نیامده اند. این همدلی است این روابط ایمانی، عبادت مشاع درست می کند همه در ثواب هم شریک می شویم.

این تبری از دشمنان نمی گذارد در گناه آنها شریک بشوید جلوی نفوذ گناهشان را می گیرد، اگر تبری نکردید ما در گناهتان شریک می شویم. این که می گویند مومن باید نهی از منکر کند حداقلش نهی از منکر قلبیست والا در عقوبت او شریک می شود چرا؟ چون مشارکت در گناه است آدم گناه را ببیند لااقل قلبش فاصله نگیرد آثارش بلافاصله می آید. این عالم عالم ارتباطات است، اگر ما تبری نجوییم ظلمت او می آید. این که مرتب به ما می گویند زیارت عاشورا بخوانید، صد مرتبه دشمنان نبی اکرم و اهل بیت را لعن کنید از باب این است که اگر لعن نکنید «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْج »(نور/40) آن ظلمات می آید شما را هم می گیرد. این تولی و تبری برای شکل گیری روابط پرستش و بندگی است.

ممکن نبودن ایجاد اخوت ایمانی بدون امام

یک سوال، که این دیگر بماند جلسه بعد آیا می شود این روابط را خودمان شکل بدهیم؟ کاری با امام نداریم خودمان دور هم رابطه ایمانی برقرار می کنیم! اصلا شدنی نیست. چنین چیزی واقع نمی شود. چون مسیر این ارتباط در عالم یک مسیری است که خداوند قرار داده است و مسیر دیگری نیست. حالا این را باید توضیح بدهیم.

«وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيم »(آل عمران/101) کسی به خدای متعال معتصم شد این دیگر به صراط مستقیم راه پیدا کرده. فرمود این امام است لذا در روایات دارد که از حضرت سوال کرد چرا ائمه معصوم اند حضرت این آیه را خواندند. فرمود اعتصام به خدا دارد هیچ وقت وارد مکروهاتی که خدا نمی پسندد نمی شود. پشتوانه عصمت امام است.

بعد می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون »(آل عمران/102) این هم ارتباط ما با امام را توضیح میدهد. بعد می فرماید «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) اعتصام جمعی است. این اعتصام جمعی موجب تجمع ما می شود غیر از این راهی برای تجمع نیست والا تفرق حاصل می شود. کنار هم نشسته باشند قلوبهم شتی می شود. جسمشان کنار هم قلوب متشتت است. حول حبل الله تجمع قلوب شکل میگیرد. بعد می فرماید ریشه این کجاست؟! «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا وَ كُنْتُمْ عَلى  شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها» به یاد بیاورید شما لب پرتگاه جهنم بودید خدا شما را گرفت. فرمود: «فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها بِمُحَمَّد»(9).

حالا این پرتگاه جهنم باید توضیح داده بشود، وقتی بر محور حضرت شما را اخذ کرد آن وقت اصل اخوت بر محور نبی اکرم است. بعد بر محور حبل الله است که می شود امیرالمومنین. آن اخوت بر نبی اکرم با اعتصام بر حبل الله ادامه پیدا می کند. حالا این را ببینید در خطبه قاسعه حضرت همین را توضیح می دهند می گویند یک ائتلاف حول حضرت پیدا شد شما دارید دوباره تفرق می کنید. دوباره روابط تان تبدیل می شود به دشمنی برمیگردد به امور سابق حالا این را شاید یک مقداری توضیح می دهیم که این اخوت ایمانی چیست حالا چرا به ما می گویند فاسق می خواهد چه کار کند می خواهد این اخوت را به هم بزند ما چه مأموریتی داریم «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم» (حجرات/10) این رابطه اخوت را برگردانید اصلاح یعنی برگرداندن رابطه اخوت، روابط بر محور امام که حالا ان شاء الله باید بسط داده بشود.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 215

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 126

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 166

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80   

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 176        

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 179

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 180     

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 243    

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 183