نسخه آزمایشی
یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun, 5 May 2024

شب دوم هيات ثارالله/ تسلیم در برابر خدای متعال و انذار از طاغوت جوهره دعوت تمامی انبیاء

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19 مرداد ماه 1400 است، که به مناسبت ماه محرم در مدرسه مبارکه فیضیه و در هیئت ثارالله ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ حقیقت و جوهره دین تمامی انبیاء یک چیز است که آن تسلیم وجه می باشد و دین تمامی انبیاء اسلام است. راه رسیدن امت ها به دین، تسلیم وجه و طاعت در برابر پیامبران خود تسلیم باشند و این تسلیم و طاعت در برابر آنان، تسلیم و طاعت در برابر خداست که نقطه نزاع دین حق و باطل نیز در همین مطلب است. زیرا انبیاء به دنبال اجرای فرمان خدا در عالم می باشند اما طواغیت به دنبال ایجاد طاعت برای شخص خود هستند لذا انبیاء در کنار دعوت به توحید امت خود را از طاغوت بر حذر می داشتند و نسبت به گرفتار شدن در طرح و دین طواغیت که در برابر طرح و دین الهی است، انذار می کردند. تفاوت طاعت انبیاء و طواغیت در این است که طاعت انبیاء در طول و طاعت طواغیت در عرض طاعت الهی است که به ما دستور داده اند از طواغیت به سمت خدا فرار کنید. طاغوت کسی است که خود را در عرض خدا صاحب امر می داند که اگر کسی در دام آن گرفتار شود، به گمراهی می رسد و از دین حق جدا می گردد.

واحد بودن حقیقت دین تمامی انبیاء

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در جلسه گذشته بیان شد که از بیانات سیدالشهداء استفاده می شود که تنها راه نجات و حفظ اسلام و گشایش در آن انسدادی که دشمنان اسلام -مشرکین، منافقین، کفار، بنی امیه و سایرین- در مسیر آن ایجاد کرده اند، شهادت سیدالشهدا می باشد. بنابراین آنچه موضوع نزاع و درگیری وجود مقدس سیدالشهداء با جبهه بنی امیه می باشد همین اسلام است. هچنین اینکه حقیقت این اسلام و این دین الهی که موضوع نزاع است چه می باشد بیان شد و همچنین به نقطه مقابل آن، یعنی دین سازی که توسط دشمن و جریان منافقین و مشرکین و کفار شکل می گیرید نیز اشاره شد. همچنین اشاره شد به اینکه میدان دیگری این دو -دین حق و باطل- چیست و اینکه چگونه در پایان امر دین اظهار می شود و مسیر اظهار دین -که خداوند متعال آن را اظهار می کند و «لِيُظْهِرَهُ  عَلَى  الدِّينِ  كُلِّه »(توبه/33) می شود - چه مسیری است و چگونه می شود دین را اظهار کرد؟

همانگونه که اجمالا اشاره کردیم، از آیات نورانی قرآن استفاده می شود که دین انبیاء واحد است و تمامی انبیاء به حقیقت واحدی دعوت می کنند هرچند در شرایع و مناهج اختلافاتی دارند که این اختلاف نیز به سبب اقتضای ظرفیت دینی و مناسبات آنان است. واحد بودن دین، به معنای واحد بودن و مشترک بودن تمامی محتوای ادیان نمی باشد بلکه مراد از وحدت دین، وحدت جریان واحد و حقیقت نوری است که از عالم بالا نازل می شود و در انبیاء تجلی پیدا می کند و با آن نور، امت ها نورانی می شوند. پس یک حقیقت نور وجود دارد که به همگی می رسد و این حقیقت نور است که به تمامیت می رسد که فرمود: «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُ  نُورِهِ  وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»(صف/8) و این همان جریان دین، نور و هدایت الهی است که از عالم بالا نازل می شود و همین یک جریان است که به تمامیت می رسد که لازم است در جلسات پیش رو بررسی کنیم که مراد از این اتمام نور و مقابله ای که با افواه و دهان و قول با این اتمام نور می شود چیست و چگونه واقع می شود؟

همچنین اجمالا بیان شد این دین واحدی که تمام انبیاء از حضرت حق دریافت کرده و آن را بسط می داده و در عالم ابلاغ و جاری می کردند، همین دین است که محل نزاع بین جبهه حق و باطل است. این دینی که تمامی انبیاء آن را آوردند و پیامبر اکرم آن را به اکمال خود رساندند: «الْيَوْمَ  أَكْمَلْتُ  لَكُمْ  دينَكُم»(مائده/3) در معرض خطر است و سیدالشهداء در پی نجات آن و رفع خطر و انسداد به وجود آمده در مسیر آن هستند. از آنجا که این دین به دست شخصی همچون یزید افتاده است سیدالشهداء می فرماید: «و عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»(1) یعنی اگر این شخص راعی و زمام دار این امت شود «و عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ» می گردد و جای بیعت و همراهی کردن با او نیست.

باطن دینی که پیامبر اکرم آورده اند، تسلیم وجه در برابر خداست که می فرماید: «أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ»(آل عمران/20) به این گونه است که در ابتداء انبیاء تسلیم وجه می کردند و به خاطر آن تسلیم وجه حقیقت اسلام در آنها محقق می شد و سپس این حقیقت را برای امت خود می آوردند. امت نیز باید در برابر اسلامی که پیامبران آورده اند تسلیم وجه داشته باشند. لذا راه رسیدن به این اسلام، تبعیت از انبیاء، تسلیم بودن و طاعت آنان است.

تسلیم وجه جوهره دین تمام انبیاء

 انبیاء الهی هیچگاه امت خود را به عبادت خود دعوت نمی کنند اما حتما به طاعت دعوت می کنند و طریق تسلیم وجه طاعت است. از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «يَا إِسْحَاقُ بَلَغَنِي أَنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّ النَّاسَ عَبِيدٌ لَنَا لَا وَ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ مَا قُلْتُهُ قَطُّ وَ لَا سَمِعْتُهُ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَا بَلَغَنِي عَنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِي قَالَهُ»(2) من و پدرانم نگفته ایم که مردم در عبادت بندگی ما هستند و باید ما را به گونه ای عبادت کنند که ما خدا باشیم و آنان بنده اما «وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي  الطَّاعَةِ مَوَالٍ لَنَا فِي الدِّين » یعنی مسیر دین از مسیر طاعت ما عبور می کند. گوهره واحدی که تمامی انبیاء آن را آورده اند، تسلیم خداوند است.

تسلیم خداوند، ضرب آهنگی است که در آیات مکرری از قرآن کریم به گوش می رسد. قرآن کریم از انبیاء متعددی مانند حضرت نوح، صالح و هود نقل می کند که: «أنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ  مِنْ  إِلهٍ  غَيْرُه » غیر از او الهی نیست و فقط باید او را عبادت کرد. این تسلیم وجه و این طاعت که همان عبادت خداست، رکن تمام ادیان الهی است و همین تسلیم وجه است که محل نزاع بین دین حق و باطل نیز واقع می شده است. معنای آیه شریفه «أنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ  مِنْ  إِلهٍ  غَيْرُه » و یا «لا إِلهَ  إِلاَّ اللَّه »(محمد/19) و مانند این موارد، نفی الوهیت از غیر خداست. یعنی ذات اقدسی که إله عالم است فقط یکی می باشد. اله نیز آن کسی است که تمام اسماء حسنی را داراست و خالق، سمیع، بارئ، مجیب، قادر، حی، قیوم است که در قرآن کریم بیش از صد مورد از این اسماء حسنی ذکر شده است.

خداوند تمام اسماء حسنی را دارد «لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى »(اعراف/180) و اسماء او در تمام عالم جاری است «بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ ء» و با این اسماء عالم اداره می شود. تمام مخلوقات فاقد این اسمائند و هیچ موجود دیگری صاحب آن نیست. فقط اوست که صاحب آن اسماء و اوست که خالق، سمیع، بصیر، مجیب، رحیم و رحمان است و بقیه فاقد این اسمایند. و تمام مخلوقات به آن اسماء مضطر و نیازمند می باشند. شاید از نظر قرآن جوهره آیاتی همچون «لا إِلهَ  إِلاَّ اللَّه » و «أَنْ  لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّه »(هود/26) و «فَاعْبُدُوهُ »(آل عمران/51) و «ما لَكُمْ  مِنْ  إِلهٍ  غَيْرُه » همین است که او اله است و اله یعنی اوست که تمام اسماء حسنی را داراست و همه عالم با اسمای حسنای او اداره می شود.

بنابراین گوهره ادیان این است که فقط خداوند متعال اله شماست و شما فقط فقیر او می باشید. به او اعلام فقر کنید و از او بخواهید و به او مضطر باشید. به او تکیه کنید و از غیر او نخواهید. اگر انسان به این گوهره رسید، به فلاح و رویش می رسد چرا که فرمود «قُولُوا لَا إِلَهَ  إِلَّا اللَّهُ  تُفْلِحُوا». لذا خداوند متعال از انبیاء عهد گرفته که باید توحید و یکتاپرستی و پرستش خداوند متعال و این که او اله است، در تمام عالم محقق شود و باید همه در مقابل او اعلام فقر و به او تکیه کنند و مضطر به او باشند. این گوهره دین باید به نحوی در عالم محقق شود که مردم فقط از او بخواهند و در مقابل او خضوع کنند دلداده او شوند و از غیر او جدا گردند. خداوند متعال از پیامبران میثاق های محکمی در مورد اجرای این گوهره گرفته است که می فرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسى  وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً»(احزاب/7).

انبیاء در مسیر طاعت خدای متعال

خداوند متعال در سوره مبارکه مائده به حضرت مسیح خطاب می کند: «أَ أَنْتَ قُلْتَ  لِلنَّاسِ  اتَّخِذُوني  وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي  أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي  بِحَقٍّ»(مائده/116) آیا شما به مردم گفته بودید که شما و مادر گرامی شما حضرت مریم صدیقه علیها السلام را اله بگیرند؟ حضرت در پاسخ به خداوند متعال عرضه می دارد من چنین حقی ندارم و چنین کسی نیستم که آنچه حق من نیست بگویم و به عبارتی دیگر من اله نیستم. لذا هیچ کدام از انبیاء به الوهیت خودشان دعوت نمی کردند. لذا اگر انحرافی در ادیان پیدا می شود به همین خاطر است که با تحریف دین، برای خود ربوبیت می سازند.

در آیات قرآن کریم، این عمل به احبار و رهبان نسبت داده می شود و می فرماید: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه »(توبه/31). پس آنان دین را تحریف می کنند تا خودشان ارباب شوند. اما هیچ یک از انبیاء عظام به پرستش و یا ربوبیت خود دعوت نمی کردند. به همین خاطر است که حضرت مسیح در پاسخ به خطاب خداوند که آیا شما به مردم گفته ای که شما و مادر بزرگوار شما را اله بگیرند، فرمود: «قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي  أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي  بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في  نَفْسي  وَ لا أَعْلَمُ ما في  نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ» اگر من گفته باشم تو می دانی و همچنین می دانی که من این را نگفته ام و نه فقط ظاهر، بلکه باطن من را نیز آگاهی و می دانی این سخن، اصلا قول من نیست. پرده های غیب تو در دست من نیست که بدانم تو چه خواسته ای داری اما تو به اسرار وجود من واقفی.

بنابراین انبیاء عظام هیچ گاه به خضوع در مقابل خود و طاعت خود در عرض طاعت خداوند متعال دعوت نمی کردند بلکه به طاعت الله دعوت می کردند. هرچند انبیاء در مسیر طاعت خدا می باشند و همین است آن نقطه ابهامی که حق و باطل با هم آمیخته می شود. دیگران هم می خواهند خودشان را در همین نقطه ای که انبیاء هستند قرار دهند. عده ای می خواهند وساطت کرده و طاعت آنان لازم شود و مفترض الطاعه باشند. این همان نقطه مغالطه ای است که «يُؤْخَذُ مِنْ  هَذَا ضِغْثٌ  وَ مِنْ  هَذَا ضِغْث »(3).

در ادامه آیات فوق حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام خطاب به خداوند متعال عرضه می دارد: «ما قُلْتُ  لَهُمْ  إِلاَّ ما أَمَرْتَني  بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ»(اعراف/117) سخن من همان فرمان تو به من بوده است و من امر تو را ابلاغ کردم و فرمان تو از طریق من ابلاغ و جاری شده است. اینکه فرمود: «وَ الْمُظْهِرِينَ  لِأَمْرِ اللَّهِ  وَ نَهْيِه» به همین معناست که من فرمان تو را اظهار کردم و این فرمان خدا «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ» می باشد. خدا را عبادت کنید که او رب من و رب شماست و اوست که شایسته عبادت است. در ادامه می فرماید: «كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهيداً ما دُمْتُ فيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَني  كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ شَهيدٌ» تا زمانی که من میان آنان بودم، ناظر و شاهد بر آنان بودم و پس از من خودت رقیب و مراقب آنان بوده ای.

تلاش طواغیت برای انحراف در مسیر طاعت و پرستش

باید این دین الهی به دست مردم برسد و بسط پیدا کند و خود پیامبران نیز حق ندارند چیزی به آن اضافه و یا از آن کم کنند. گوهر این دین نیز «ما قُلْتُ  لَهُمْ  إِلاَّ ما أَمَرْتَني  بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ» است و شما باید خدایی که رب من و شماست را عبادت کنید. این گوهر ادیان الهی است و همین است که مورد نزاع واقع می شود و طواغیت با دست بردن در آن انحراف ایجاد می کنند. به همین خاطر است خداوند متعال در آیات قرآن در موارد مختلفی به این مطلب اشاره فرموده است از جمله در سوره مبارکه نحل می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في  كُلِ  أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»(نحل/36) ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که این امت در اختیار او باشند و آن امت را بسازد. محتوای دعوت پیامبران این بوده است: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» خدا را عبادت کرده و از طاغوت اجتناب کنید. این جریان طاغوت همان جریانی است که در این مسیر پرستش انحراف ایجاد می کند.

اگر می خواهید توحید واقع شود باید از آنها اجتناب کنید و همین نقطه، نقطه ما به النزاع است. کار طواغیت عالم همین است که با دست بردن در «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» مسیر پرستش را منحرف می کنند و دین الهی را که دین توحید است به آنچه می خواهند تبدیل می کنند و جایگزینی برای آن می آورند. لذا شرط رسیدن به «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» و بندگی خدا، اجتناب از طواغیت است که فرمود «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».

 لذا اگر کسی به طرح، امکانات، و مسیری که در عالم برای آنان باز شده است توجه کند و با آنان همراه گردد، از طرح انبیاء و دینی که آورده اند فاصله می گیرد. محور دعوت انبیاء «أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ» و «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» است و همین محور است که دشمنان دین الهی در آن تصرف می کنند و قصد تغییر آن را دارند. همین محور است که آنان به دنبال تغییر آن و جایگیزنی اش با دین دیگری هستند. لذاست که به همراه «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» فرمود «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».

در ادامه این آیات می فرماید: «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ»(نحل/36) هنگامی که انبیاء مبعوث می شدند و مردم را به «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» دعوت می کردند، عده ای وارد وادی هدایت می شدند و خداوند متعال هدایتشان می کرد. اما عده ای نیز حقشان سردرگرمی و حیرت و ضلالت بود. خداوند متعال در آیه 256 سوره مبارکه بقره نیز به این مطلب تصریح می فرمایند که: «لا إِكْراهَ  فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى  لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ» اینکه فرمود «لا إِكْراهَ  فِي الدِّينِ» شاید مراد از دین در اینجا، به معنای دینداری و پذیرش آن دین الهی است که به وسیله انبیاء نازل می شود.

یعنی من شما را به آن دین مُکرَه و مجبور نکرده ام. شما می توانید به اختیار خود در وادی دین وارد شوید و می توانید وارد آن نشوید و آن را نپذیرید. مسیر رشد و غی، ظلمت و نور و هدایت و ضلالت به وسیله انبیاء الهی واضح شده است اما شما را به پذیرش آن وادار نمی کنند. خود شما باید انتخاب کنید که در این مسیر هدایت بیایید لذا فرمود: «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» کسی که از این دعوتِ «اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» روی برمی گرداند «حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» می شود.

این که در برخی از آیات دیگر می فرماید: «يُضِلُ  مَنْ  يَشاءُ»(نحل/93) یعنی خداوند متعال عده ای را گمراه می کند، این اضلال و گمراهی توسط خداوند، هنگامی است که شخص مستحق گمراهی باشد چرا که فرمود: «حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ». آنگاه که ضلالت حق شد، خداوند متعال آنها را در وادی ضلال می برد. بنابراین اینگونه نیست که تمام مردم در وادی هدایت باشند. دو وادی وجود دارد و باید هر شخصی خودش انتخاب کند که در کدام وادی باشد. اگر هدایت را اختیار کرد، خداوند متعال او را هدایت می کند و «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت/69) می گردد. اما اگر از این مسیر هدایت و طرح و دین و اسلامی که انبیاء آورده اند فاصله گرفت گمراهی حق او می شود و «يُضِلُ  مَنْ  يَشاءُ» محقق می گردد. پس این چراغ هدایتی که خداوند متعال فرستاده است، نه تنها عده ای را هدایت نمی کند، بلکه در مواجهه با آن گمراه نیز می گردند.

لذا خداوند متعال می فرماید: «لا إِكْراهَ  فِي الدِّينِ» شما مکره و مجبور نیستید این دین را بپذیرید. راه برای شما مشخص شده است «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيّ»، اگر بخواهید در وادی توحید وارد شوید و آن دعوت انبیاء در وجود شما محقق گردد، باید «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ» از طاغوت اجتناب کنید. پس جریان طاغوت، جریانی در مقابل جریان انبیاء است لذا انبیاء به پیروان خود، هشدار می دادند و آنان را انذار می کردند. یک وجه و علت آن نیز همین جریان طاغوت است.

پیامبران به امت های خود هشدار می دادند دستگاه مقابل، دستگاهی است که برای شما طرح و برنامه دارد، لذا باید مراقب باشید در طرح آنها نیافتید. در قرآن کریم، انذار و هشدار پیامبران مختلفی نقل شده است از جمله اینکه در سوره مبارکه ذاریات در مورد انذار پیامبر اکرم می خوانیم: «فَفِرُّوا إِلَى  اللَّهِ  إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ * وَ لَا تجعَلُواْ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ إِنىّ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِين»(ذاریات/50-51) در این سوره مبارکه، خداوند داستان اقوام گذشته را بیان می کند و اینکه آنان مراقب نبودند تا در دام و کید و طرح طواغیت نیافتند و با آنان همراه شدند و فرصت های خود را از دست دادند.

پس از بیان این امور و اینکه این طواغیت چگونه آنان را گرفتار کردند، می فرماید ای پیامبر ما، به آنان بگو به سمت خدا فرار کنید که این فرار، فرار از همین طواغیت است «فَفِرُّوا إِلَى  اللَّهِ». من از طرف خدا آمده ام و شما را انذار می کنم که این انذار من نیز سخن روشنی است. سخن من این است که یک طرف خداوند است که اله حقیقی عالم است و تمام امکانات عالم در اختیار اوست، در مقابل طواغیت قرار دارند که جز وعده دروغ چیزی ندارند. شیطان جز وعده دروغ هیچ چیزی ندارد که خودش اقرار می کند «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ  فَأَخْلَفْتُكُم »(ابراهیم/22) شیطان جز وعده هیچ امکاناتی را در اختیار ندارد. بنابراین، این انذار پیامبر بسیار روشن است و نسبت به طرح و برنامه طواغیت که در مقابل طرح و برنامه پیامبران است هشدار و انذار می دهد تا امت آنان گرفتارش نشوند.

یکی بودن طرح و دین تمام انبیاء و شواهد قرآنی آن

بنابراین موضوع اصلی تمام انبیاء یک چیز است هرچند متناسب با ظرف ادیان و انبیاء، اختلاف در شرایع داشته اند و اسلامی که انبیاء تحمل می کردند یکسان نبوده است. توحیدی که انبیاء می آورده اند، متناسب با درجات ظرف انبیاء و ظرفیت امت و شرایط تاریخی، شرایع آنان در عالم جاری می شده است. اما تمام دعوت انبیاء یک دعوت بوده است «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ»(آل عمران/19). ذیل این آیه، روایات متعددی وجود دارد که در جای خود آن را بیان می کنیم و در اینجا به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

از جمله اینکه در روایتی بسیار زیبا و خواندنی آمده است که مفضل از امام صادق علیه السلام از تاویل آیه «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه/33) که سخن از اظهار این دین بر تمامی ادیان است می پرسد که حضرت می فرمایند: «هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ » یعنی مسیر اظهار دین، این سخن و آیه خداوند متعال است که نبی اکرم و ائمه معصومین و امام زمان به گونه ای با دشمنان می جنگند که فتنه و بساط آن جمع می گردد. چرا که آنان مقابل این دین فتنه می کنند همچون حضرت موسای کلیم که به فرعون می فرماید: «وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لي  فَاعْتَزِلُون »(دخان/21) اگر به من ایمان نمی آورید، راه من را باز کنید و سد راه من نشوید. اگر سد راه من شوید بساط شما را جمع می کنم.

بنابراین در مورد پیامبر اکرم نیز چنین است که دشمنان در مسیر دین پیامبر اکرم فتنه می کنند و حضرت مأمور می شوند بساط آنان را جمع نمایند «قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ » تا دین الهی همان دینی که عندالله است اظهار و آشکار گردد که در ادامه این سخن فرمود: «كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» «وَ مَنْ يَبْتَغ  غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِين»(4) . اگر کسی غیر از این اسلام دین دیگری را انتخاب کند از او پذیرفته نمی شود و خسارت همین است که انسان از این دین فاصله بگیرد.

در ادامه مفضل به حضرت عرض کرد: «يَا سَيِّدِي وَ الدِّينُ الَّذِي أَتَى بِهِ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِسْلَام » آیا دین حضرت آدم، نوح، موسی، عیسی و پیامبر اکرم همگی همین یک دین یعنی اسلام بوده است؟ حضرت فرمودند: «نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ هُوَ الْإِسْلَامُ لَا غَيْرُ». مفضل پرسید آیا در کتاب خدا شاهدی بر اینکه تمامی انبیاء یک دین داشته اند پیدا می کنیم؟ حضرت فرمودند: «نَعَمْ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ » حضرت فرمودند بله از اول تا آخر قرآن آیاتی وجود دارد که شاهد بر این مطلب است و تمامی پیامبران به یک اسلام دعوت می کرده اند که توضیح دادیم این اسلام «أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَن» و «أَنِ  اعْبُدُوا اللَّهَ  وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت » و «أَنْ  لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّه » می باشد.

حضرت در ادامه فرمودند: و آیه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام» و آیه «مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ »(حج/78) نیز از جمله شاهد بر یکی بودن دین تمامی پیامبران است. در این آیه می فرماید شما راه حضرت ابراهیم را بروید که او شما را مسلمان نامگذاری کرده و آن را برای شما انتخاب و مسیر آن را برای شما باز کرده است.

پس از این مطلب، حضرت به بیان آیاتی که پیامبران خود را مسلم معرفی کرده اند پرداختند و فرمودند، در قصه حضرت ابراهیم و اسماعیل خداوند متعال سخن جناب ابراهیم را می فرماید: «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ  لَكَ  وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَك »(بقره/128). در قصه فرعون خداوند متعال می فرماید: «حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ  قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمين (یونس/90) هنگامی که عذاب الهی فرعون را می گیرد و می خواهد اظهار دین کند -که البته از او پذیرفته نشد- می گوید من به همان خدایی که بنی اسرائیل و حضرت موسی ایمان آورده اند ایمان می آورم و من نیز از مسلیمن هستم.

در قصه حضرت سلیمان و بلقیس، بلقیس اظهار می دارد «وَ أَسْلَمْتُ  مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين »(نمل/44). حضرت عیسی به حواریین می فرماید: «مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ  الْحَوارِيُّونَ  نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُون »(آل عمران/52). در آیه ای دیگر خداوند متعال می فرماید: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُون»(آل عمران/83) که گویا این اسلام، اسلامی است که تمام سماوات و ارض نیز آن را پذیرفته اند.

تفاوت طاعت انبیاء و طواغیت

این اسلام دین تمام انبیاست و حقیقت و گوهر دعوت آنان «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» می باشد که این یک جریان است و در مقابل آن، جریان شیطان و طواغیت اند که آن همین گوهره را دستخوش تغییر می کنند که خداوند متعال به آنان امکانات و مهلت می دهد. برنامه طواغیت با ایجاد طرح و دین و پرستش در مقابل پرستش خداوند است. آنها پرستش جلوه ها و لذات دنیا، نظام کیهانی و امثال آن را در عالم راه می اندازند و واقعا هم اینها را با اشکال مختلف می پرستند. گوهره دین طواغیت، پرستش خود طاغوت است. آنها هستند که برای حاکمیت و پرستش خودشان طرح و برنامه می دهند و گوهره دین آنان این است که می خواهند جای خدا بنشینند و ارباب باشند و ربوبیت کنند. آنان خواستار جریان فرمان خود در عالم هستند.

اما انبیاء این کار را نمی کردند. آنان اینگونه بودند «ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَني  بِهِ» فقط فرمان خدا را به مردم می گفتند نه فرمان خود را. انبیاء به دنبال این بودند که فرمان خدا را در عالم جاری می کنند چرا که آنان «وَ الْمُظْهِرِينَ  لِأَمْرِ اللَّهِ» می باشند و اگر امری می کنند، امر خودشان نیست و امر خداوند عز و جل است.

امر خدای متعال همان امر انبیاء

اگر خداوند به ما دستور می دهد «أَطيعُوا اللَّهَ  وَ أَطيعُوا الرَّسُول  َ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم »(نساء/59) و لازم است که نسبت به انبیاء عظام طاعت داشته باشیم، چون امر آنان، امر خدا و طاعتشان طاعت خداوند متعال است. اما داستان طواغیت نقطه مقابل طاعت خداست چرا که طاعت انبیاء از این باب است که طاعت الهی مجرایی دارد که آن مجرا پیامبران هستند. زیرا طاعت خداوند برای ما به طور مستقیم در عالم واقع نمی گردد بلکه باید از طریق انبیاء طاعت کنیم. انبیاء الهی هستند که امر خدا را در عالم جاری می کنند. طاعت ما نسبت به انبیاء الهی، با تبعیت از آنها محقق می گردد.

لذا امام رضا فرمودند: «وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي  الطَّاعَة» ما در مقام طاعت باید فرمان انبیاء و اولیاء الهی را پذیرا باشیم. پس نقطه مقابل انبیاء عظام، طواغیت هستند که آنان مانند انبیاء به دنبال جریان امر و فرمان الهی در عالم نمی باشند چرا که مجرای فرمان خدا نیستند بلکه خواستار فرمانبرداری از خودشان هستند. اما انبیاء عظام از آنجا که دنبال اجرای فرمان الهی در عالم و حامل آن می باشند، اولوا الامر و صاحب امر هستند لذا فرمان آنان، فرمان خداست. اگر هم دعوتی دارند، دعوت به خود نیست و دعوت به طاعت الله دارند. اما طواغیت چون مجرای فرمان الهی نیستند، می خواهند خودشان فرماندهی کنند و خودشان رب باشند، فرمان و امر آنان در عرض فرمان خداست.

ذیل این آیه «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه »(توبه/31) روایتی از امام حسن عسگری علیه السلام نقل شده است که علت اینکه مسیحی ها و یهودی ها علمای خود را ارباب من دون الله گرفتند و قرآن این تعبیر را در مورد آنان به کار برده است را بیان می کند. علت آن این است هر چیزی که علمای آنان امر می کردند حتی اگر خلاف فرمان خدا بود تعبیت می کردند. پس آنها خواستار ربوبیت و سرپرستی بوده اند نه اینکه مجرای فرمان خدا قرار بگیرند چرا که مجرای فرمان او نیستند و فرماندهی کسی که مجرای فرمان نیست یعنی صاحب الامر شدن خودش و معنای طاغوت همین است. طاغوت کسی است که منصبی از جانب خدا ندارد و از طرف خود برای خود منصب درست می کند و می خواهد فرمان او در عالم جاری شود در حالی که فرمان او فرمان خدا نیست. جریان طغیان اینطوری شکل می گیرد که در گفتارهای بعدی به آن می پردازید.

لزوم فرار از طواغیت به سمت خدا

لذا انبیاء در کنار دعوت به توحید و «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» گفتن، از طاغوت هم انذار می کردند و «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» نیز می گفتند. اگر می فرمودند «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين»(ذاریات/50) به سمت خدا فرار کنید چرا که من انذار دهنده ای آشکار برای شما هستم، از همین دستگاه را می گفتند فرار کنید. یا می فرمودند: «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي  لَكُمْ  مِنْهُ  نَذيرٌ مُبينٌ»(ذاریات/51) که مفسرینی همچون علامه طباطبایی این آیه دوم را مفسر آیه اول می دانند و «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» یعنی «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» غیر از خدا را اله نگیرید. شما را هشدار می دهم که غیر از خدا اله نگیرید. آنهایی که از اقوام گذشته هلاک شدند، به این خاطر بوده که غیر خدا را اله می گرفته اند.

اله گرفتن آنان نیز به این شکل بود که آنان به گونه ای «عَبَدَ الطَّاغُوتَ»(مائده/60) بودند و آنان را می پرستیدند که «وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ  في  سَبيلِ  الطَّاغُوت »(نساء/76) در راه آنها درگیر می شدند و موانع راه آنان را بر می داشتند و حتی جان خود را می دادند. آیا پرستش چیزی غیر از این است؟

خداوند در سوره مبارکه بقره می فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّه »(بقره/165) برخی از مردم برای خداوند متعال شریک قرار می دادند و آن را مثل خدا دوست داشتند. این آیه به اولیاءِ دشمنان امیرالمومنین و نبی اکرم تاویل شده است که آنان را می پرستیدند و نِدّ خدا قرار دادند. پس ببینید یک جریان طغیان در عالم است آن جریان طغیان جریانی است که مسیرِ امر برای فرمان خدا نیست، بلکه می خواهد خودش صاحب فرمان باشد. فرمان خداوند متعال لازم الاطاعه است که یک فرمان بیشتر نیست. این فرمان در عالم مجرا دارد که آن مجرا «الْمُظْهِرِينَ  لِأَمْرِ اللَّهِ» می گردند و امرشان امر خدا و طریق اطاعت خداست.

اما کسانی که خداوند متعال آنان را طریق فرمان و طاعت خودش قرار نداده است، بخاطر عبد نبودن آنان است. چون «أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ» و ظرف این فرمان نبودند، طریق آن قرار نگرفتند چرا که هر کسی نمی تواند ظرف این فرمان باشد که خداوند متعال می فرماید: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ  رِسالَتَهُ »(انعام/24). مجرای فرمان خداوند شدن با سر و صدا به دست نمی آید.

در سوره جمعه خطاب به یهود که مدعی اند که دین و پیامبر بعدی باید از آنان باشد چرا که صاحب کتاب هستند می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين »(جمعه/6) شما اولیاء خدا نیستید بلکه به دنیا گره خوردید زیرا شما تمنی و آرزوی دنیا را دارید و کسی که تمنی دنیا دارد، حتی اگر وحی بر او نازل شود، به دنیا آلوده می کند. پس نمی توان به شما وحی و امر الهی را داد و شما را مأمور کرد. زیرا آنان مسیر امر خدا نیستند و می خواهند خودشان صاحب الامر باشند و امر خودشان ملاک باشد و طاغوت همین است.

معنای طاغوت و علت دستور به فرار از آنان

طاغوت یعنی کسی که در مقابل خداوند متعال خودش را صاحب الامر می داند و مقابل امر او اظهار امر و مقابل دین خدا دین می آورد و به همین خاطر بود که انبیاء در کنار دعوت به توحید که گوهر دعوت انبیاست، هشدار می دادند که از طاغوت نیز اجتناب کند. لازم به ذکر است که دعوت «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» و پرستش خداوند متعال و او را اله گرفتن و غیر او را اله نگرفتن «ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ  غَيْرُه » دعوتی فراگیر است که تمام زندگی انسان را در بر می گیرد؛ لذا مناسک، شرایع، قواعد و حدود پیدا می کند که البته تمامی این مناسک و حدود، فرع بر آن دعوت هستند.

یعنی هنگامی که قرار باشد «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» محقق شود، حدودی پیدا می کند که حدود الهی می گردند. حد جزئی پیدا می کند که احکام و شرایع می شوند و این ها حدود آن الوهیت اند. دستگاه مقابل دستگاهی است که همین را دست می گذارد و مسیر اصل الوهیت را تغییر می دهد و قانون و حد می گذارد و در واقع حدود الوهیت خود را قرار می دهد لذا «يُحَادُّونَ  اللَّه »(مجادله/5) می شود که با خداوند متعال محاده می کند و می خواهد مقابل حد خدا حد خود را بگذارد و خودش اله باشد.

خداوند متعال اله است و «ما لَكُمْ  مِنْ  إِلهٍ غَيْرُه » و غیر از او الهی نیست. سخن انبیاء همین بود و این سخن در وجود آنان محقق شده بود و «أَنَّما إِلهُكُمْ  إِلهٌ  واحِدٌ»(کهف/110) را در عالم جاری می کردند و این به حدود الله تبدیل می شد. حدود الله همان حدود نبوت انبیاء و حدود ولایت اولیاء الهی است که در مقابل آن، جریان طاغوت قرار دارد که امر خود را اظهار می کند و این طغیان است. جریان طاغوت، برای خود حدود می گذارد که این حد و حدود آن، حدود ولایت، الوهیت و پرستش خودش است و می خواهد او پرستش شود. به همین علت است که انبیاء در کنار دعوت به توحید ما را انذار می کردند و روح انذار از شرک همین است که فرمود: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».

این آیه قرآن که از آن سخن گفتیم، بسیار عجیب و محل دقت برای ماست. می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في  كُلِ  أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ» ما در هر امتی رسولی را مبعوث کردیم که رسالت ما را به دوش می کشید و به اندازه خودش حامل وحی ما بود که گوهر دعوت هر پیامبری عبودیت خداوند متعال و اجتناب از طاغوت است که این اجتناب از طاغوت همان انذار انبیاست. باید شما از این طواغیت به سمت خدا فرار کنید «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين» چون اگر از طواغیت به سمت خدا فرار نکنید طاغوت خود را اله شما و شما را به پرستش خود وادار می کند.

 اگر طاغوت بر شما مسلط شد و شما از او به سمت خداوند متعال فرار نکردید، شما را اسیر خود می کند لذا پس از این آیه است که می فرماید: «وَ لَا تجعَلُواْ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ إِنىّ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِين» اگر فرار نکردید دچار پرستش غیر خدا می شوید. خداوند امکانات زیادی به دستگاه طاغوت داده است اما به ما گفته است که طواغیت و تمام امکانات آنان به سمت خدا فرار کنید زیرا آنان و طرح و برنامه شان در مقابل طرح و برنامه خداست. بنابراین انبیاء علاوه بر دعوت به توحید، انذار نیز می فرموده اند و انذار یعنی همین خدا را بپرستید و غیر او را نپرستید و مسیر این که انسان دچار این پرستش غیر نشود، فرار از آنهاست که فرمود: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ».

پس از اینکه انبیاء توحید را ابلاغ و از طاغوت انذار فرمودند، مردم دو دسته شدند. عده ای «مَنْ هَدَى اللَّهُ» شدند و خداوند آنان را در وادی نور و هدایت و اسلام وارد کرد، و عده ای که این دعوت بسیار روشن و مبین انبیاء را نپذیرفتند، به نقطه ای رسیدند که «وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» که گمراهی حق آنان شد. پس «فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ» بنگرید که عاقبت آنهایی که انبیاء را تکذیب کردند چه شد و به ظاهر کر و فر آنان چشم ندوزید و عاقبت شان را ببینید. ببینید عاقبت نمرود چه شد و عاقبت حضرت ابراهیم چه شد. ببینید موسای کلیم چه شد و فرعون چه شد. ببینید دعوت سیدالشهداء چه نتیجه ای داد و دعوت بنی امیه به کجا رسید. اینها را ببینید و هوشیار باشید تا هنگامی که می خواهید این مسیر را انتخاب کنید، درست انتخاب کنید.

پی نوشت ها:

(1) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 24

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 54

(4) الهداية الكبرى، ص: 393