نسخه آزمایشی
شنبه, 29 ارديبهشت 1403 - Sat, 18 May 2024

جلسه هفتم فلسفه اصول فقه/ نظریه مرحوم علامه طباطبایی در نسبت شریعت و نظام اجتماعی

متن زیر تقریر جلسه هفتم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 19 آبان ماه 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نظریه علامه طباطبائی فرمودند نظریه ایشان یک بحث فلسفه اجتماعی است و نظر به فقه ندارد. ایشان از اینکه اجتماع و نیاز به حیات اجتماعی یک نیاز فطری برای انسان است و دین مبتنی بر فطرت است فرمودند امور ثابته در اجتماع و حاکمیت مورد جعل ثابت شرع است و کسی در آن دخالت ندارد. ولی انسان ها در تعامل با طبیعت نیازهای متغیری دارند که در واقع بسط نیازهای ثابت آنهاست. ورود تقنینی در این ساحت کار شرع نیست ولی با دقت هایی این را تنظیم می کند...

نظریه مرحوم علامه طباطبایی در نسبت شریعت و نظام اجتماعی

کلام در نگاه مرحوم علامه طباطبایی در نسبت شریعت و حیات اجتماعی انسان بود که حکومت یکی از مصادیق آن است؛ ایشان در دو مقاله «اسلام شناسی» و «زعامت و ولایت» و تفسیر آیه آخر سوره مبارکه آل عمران به این بحث پرداخته اند.

نکته دیگر این است که نظریه ایشان نزدیک به نظریه استاد ایشان مرحوم نائینی است، لذا ذیل نظریه مرحوم نائینی مطرح می شود؛ تفاوت این دو نگاه این است که مرحوم نائینی از زاویه فقهی به بحث پرداخته ولی ایشان از زاویه فلسفه علوم اجتماعی به بحث می پردازند.

نظریه ایشان یک نظریه جامع است که پرداختن به همه زوایای آن فرصت دیگری می طلبد و در جای خود باید به صورت منسجم مطرح و بررسی شود، ولی در این جلسات چند بُرش از مطالب ایشان در قالب چند نکته ارائه می شود تا نگاه ایشان در نسبت شریعت و حکومت روشن شود.

نکته اول: هماهنگی حیات اجتماعی با قوانین و غایات نظام آفرینش

فلسفه علوم اجتماعی ذیل فلسفه الهی مطرح می شود، لذا ایشان ابتدا با یک نگاه هستی شناسانه می فرمایند که نظام آفرینش یک نظام به هم پیوسته و واحدی است که همه اجزاء این نظام در هم مؤثر و متأتر هستند و قوانین حاکم بر کل، بر همه اجزاء حاکم است.

نظام خلقت یک نظام از هم گسیخته نیست و اگر انسان ها در درون این نظام آفریده شده اند، با آن هماهنگ بوده و پیوستگی دارند، فلذا قوانین حاکم بر کل این نظام، بر آنها نیز حاکم است. بنابراین اگر بخواهد احکامی برای انسان جعل شود، باید متناسب با قوانین و غایات حاکم بر کل نظام آفرینش باشد. مثل قطره ای که در درون رود بزرگی قرار گرفته است که این قطره نمی تواند مستقل از آن حرکت کند، بلکه باید با امواج خروشان آن رود بزرگ حرکت کند.

البته ایشان طریق فهم قواعد زندگی ای که متناسب با نظام هستی باشد را وحی می دانند. لذا ایشان می فرمایند قوانین ثابت باید از شرع گرفته شود و در قواعد متغیر هم که جعل آن به دست انسان هاست، ایشان می فرمایند که در این قواعد هم نمی توان بدون در نظر گرفتن نظام آفرینش، قانونی وضع کرد.

ایشان می فرمایند: «انسان فطرى پس از اين مقدمات قضاوت خواهد كرد كه يگانه راه خوش‏بختى و سعادت در مسير زندگى براى او همين است كه پيوسته موقعيت وجودى خود را در نظر گرفته و خود را جزء متصل و لاينفك و تحت حكومت جهان آفرينش و آفريده حقيقى خداى آفرينش دانسته و هرگز از اين موقعيت غفلت نورزد؛ و در هر حركت و سكونى و در برابر هر فعاليتى، تكاليف لازم ‏الاجراى خود را از لابه‏ لاى دفتر آفرينش خوانده و به موقع اجرا گذارد. خلاصه، تكاليف بی ‏شمار اين كتاب اين است كه در زندگى جز براى خداى يگانه نبايد خضوع و كوچكى نمود و طبق آنچه عواطف انسانى و خواست‏هاى وجودى اقتضا دارد، به شرط تأييد عقل، بايد عمل انجام داد.»

طبق این بیان ایشان و بعض بیانات دیگر ایشان می توان گفت که نظام آفرینش مسیر و غایتی دارد که همان مسیر پرستش است و انسان در حیات جمعی و فردی خود باید متناسب با کل هستی، خدای متعال را بپرستد؛ در پایان نیز ایشان می خواهند همین نکته را بیان کنند که خروج از پرستش یک نوع ناهماهنگی با نظام کلی آفرینش است؛ زیرا آهنگ کلی حاکم بر عالم که در تمام ذرات عالم وجود دارد و اگر بخواهیم با هر ذره ای در عالم ارتباط برقرار کنیم باید هماهنگ با آن باشیم، آهنگ پرستش است.

بعض فیلسوفان مادی هم همین راه را رفته اند، یعنی ابتدا هستی شناسی مادی را مطرح کرده و به دنبال او تکامل و ماتریالیزم تاریخی را به دنبال ماتریالیزم فلسفی مطرح کرده و سپس مباحث اجتماعی را مطرح کرده اند. یعنی جامعه را ذیل تاریخ و تاریخ را ذیل عالم ماده مطرح کرده اند، لذا قوانین حاکم بر ماده را حاکم بر تحولات اجتماعی هم می دانند.

ایشان هم به این دلیل که خیلی با آن مباحث سروکار داشته اند، از همان زاویه یک فلسفه اجتماعی را طرح کرده و می فرمایند نظام آفرینش، یک نظام واحد و بهم پیوسته است که تمام اجزاء در آن بهم مرتبط هستند و انسان نمی توان فارغ از این نظام آفرینش و قواعد حاکم بر آن زندگی کند، لذا قوانینی که برای زندگی فردی و اجتماعی انسان جعل می شود، باید متناسب با قوانین و غایات نظام آفرینش باشد. مخصوصا باید متناسب با پرستش خدای متعال باشد که غایت اصلی آفرینش این عالم است.

اما مادی گرایان که عالم را کروکور می دانند که در تکامل خود به موجود هوشمند رسیده است، می گویند که این موجود هوشمند می تواند بر طبیعت حاکم شده و قواعد عالم را تغییر دهد و عالم را آنچنان که می خواهد بازسازی کند. لذا به فکر تسخیر جهان ماده و خدایی کردن بر جهان افتاده اند.

نکته دوم: ساختار پیچیده نظام آفرینش و ارتباط خاص در جامعه انسانی

بُرش و نکته دومی که از لابلای اندیشه ایشان می توان به ایشان نسبت داد، این است که اگر نظام آفرینش حاکم بر نظام اجتماعی انسان است و در مجموع یک نظام واحد وجود دارد؛ یک نظام تشکیل شده از اجزای هم عرض نیست بلکه دارای یک ساختار پیچیده است؛ مثل اندام انسان که میلیاردها سلول که هریک دارای پیچیدگی هایی هستند، درون یک ساختار و نظم پیچیده به هم مرتبط هستند نه اینکه همه سلول ها باهم ارتباط هم عرض داشته باشند. لذا ارتباط و انسجام سلول های درون چشم انسان متفاوت است با سلول هایی که در ناخن انسان وجود دارد.

عالم آفرینش هم به همین صورت است و ارتباطات پیچیده فراوانی دارد؛ انسانی هم که در این نظام آفرینش واقع شده است دارای یک پیچیدگی های خاصی است و نظام خاصی بین انسان ها برقرار می شود که بین انسان و سایر موجودات این نسبت و این نظام وجود ندارد. لذا اینکه انسان در درون نظام آفرینش هست به این معنا نیست که نسبت انسان با نظام کیهانی مثل نسبت او با انسان دیگری باشد که در جامعه با او زندگی می کند.

بنابراین در نگاه ایشان کل عالم دارای یک ساختار پیچیده است و جامعه انسانی در این عالم، دارای یک نظام خاصی است که این نظام فقط در روابط انسانی وجود دارد و به نظر می رسد وحدت جامعه ای که ایشان بیان کرده اند نیز به همین معناست که نظام آفرینش را یک وحدت دارای ساختار می دانند که منزلتی از این وحدت در روابط اجتماعی انسان برقرار می شود.

ایشان در وحدت اجتماعی این نکته را بیان کرده اند که خدای متعال فطرتی به انسان داده است که متناسب با این نظام آفرینش است لذا اگر متناسب با نظام آفرینش حرکت کند با فطرت او تناسب دارد و موضوع قوانین اسلام هم همین انسان فطری است.

در نظام فکری انسان هم ایشان می فرمایند که اگر انسان قوای فکری خود را هم منحرف نکند و اسیر اهواء نشود، تفکر انسان متناسب با نظام آفرینش شکل می گیرد و اگر در مسیر سعادت خود از اندیشه های فطری او که تناسب با نظام آفرینش دارد استفاده کند، در مسیر فطرت گام برداشته است.

ممکن است از ایشان سوال شود که اگر انسان در مسیر فطری حرکت کند، چه نیازی به انبیاء علیهم السلام دارد؟ حتما ایشان پاسخ می دهند که انبیاء علیهم السلام باید بیایند که اندیشه انسان شکوفا شود و شکوفایی اندیشه، ذیل انبیاء علیهم السلام شکل می گیرد.

البته بیاناتی ایشان در کتاب قیم المیزان دارند که ممکن است از آنها استفاده شود که علاوه بر طریق انبیاء علیهم السلام، دو مسیر دیگر هم وجود دارد که به نتیجه می رسد که یکی مسیر شهود و عرفان و دیگری مسیر برهان و فلسفه است. لکن به نظر می رسد که ایشان انبیاء علیهم السلام را شکوفا کننده این اندیشه بدانند. چنانچه حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» و «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ» اصل این کلام این است: «وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ»

نکته سوم: احکام ثابت دین برای شکوفا کردن فطرت

نکته سومی که ایشان بیان کرده اند این است که دین که برای حرکت انسان در مسیر سعادت مقرر شده است، ناظر به همین نیازمندی های فطری انسان است که در همه انسان ها و همه زمان ها مشترک است. این آیه شریفه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون‏» را مکررا ایشان اینطور معنی کرده اند که دین حنیف متناسب با فطرت است، و انسان های فطری در مسیر رسیدن به غایات فطری خود، نیازمند قواعد دینی هستند.

به همین دلیل قواعدی که در دین بیان می شود یک قواعد ثابتی است، زیرا فطرت انسان ثابت است لذا قواعد ثابتی برای تضمین سعادت و حرکت سعادتمندانه نیاز دارد.

نکته چهارم: احکام متغیر و نسبت آن با احکام ثابت

نکته چهارم در کلمات ایشان این است که این انسان فطری علاوه بر نیازمندی های ثابتی که دارد، یک نیازمندی های متغیری هم دارد. از همین روی، یک احکام شرعی ثابت دارد که ناظر به نیازمندی های ثابت و فطری انسان است و احکام متغیری هم دارد که ذیل این احکام ثابت شکل می گیرد. مثلا احکام جهاد اسلامی یک حکم فطری است زیرا هر فطرتی حکم می کند که در مقابل دشمن جراری که به جامعه ای حمله می کند باید دفاع و جهاد کرد. همچنین نیازهای جسمی، غریزی، جنسی و... در انسان، یک نیازهای ثابتی هستند که مبدأ یک سلسله قوانین ثابت می شود.

البته بعید است که ایشان نیازهای مادی را از نیازهای معنوی جدا کرده و روح پرستشی که بر عالم حاکم است را از نیازهای ثابت انسان تفکیک کنند و بفرمایند که نیازهای ثابت فقط نیازهای مادی انسان است؛ زیرا ایشان می فرمایند قواعدی که بر کل عالم حاکم است، حاکم بر انسان هم هست لذا روح پرستشی که بر کل عالم حاکم است را بر انسان نیز حاکم می دانند. به همین دلیل ایشان در بعض آیات المیزان که به مباحث اخلاقی پرداخته اند به این نکته تاکید کرده اند که اخلاقی که در دین اسلام است اخلاق توحیدی است نه اخلاق انسانی؛ یعنی همه اصول اخلاقی بر مبنای توحید طراحی شده است. یعنی ایشان روح حاکم بر عالم را روح پرستش می دانند که در اخلاق هم جریان دارد.

بنابراین می توان از مجموعه کلام ایشان استفاده کرد که قواعد شریعت همگی قواعد پرستش هستند که حاکم بر تمام نیازهای انسان هستند؛ البته اینها نقطه های ابهام نظریه ایشان است و ممکن است کلام ایشان را اینطور هم تبین کرد که پرستش اصل حاکم بر زندگی انسان است ولی چون انسان نیازهایی مادی دارد که ارتباطی هم به نیازهای معنوی ندارند، نیازمند قوانین دیگری هم هست.

ایشان می فرمایند نیازهای فطری انسان و تأمین این نیازها در خارج، در یک صورت هایی متعین می شود و امور متغیر در واقع صورت بندی های مختلف برای ارضای نیازهای ثابت هستند؛ مثلا خوراک انسان در ادوار مختلف زندگی بشر در الگو های مختلفی تعین پیدا کرده است. همچنین حمل و نقل انسان ها در دوران های مختلف در الگوهای مختلفی تأمین شده است که از مرکب های طبیعی تا مرکب های امروزی با یک نظام پیچیده حمل و نقل. یعنی نیاز واحد انسان به خوراک و رفت و آمد در زمان های مختلف الگوهای مختلفی پیدا کرده است.

بنابراین انسان برای تامین نیازمندی های ثابت خود یک نیازمندی های متغیری هم پیدا می کند. مثلا برای رفت و آمد در زمانی نیاز به این وسائل حمل و نقل نبوده است ولی در زمان ما نیاز به آنها وجود دارد؛ همچنین برای تأمین نور زمانی از شمع استفاده می شده است ولی در زمان ما پیچیدگی های زیادی برای تأمین این نیاز وجود دارد و ممکن است در سال های آینده این نیاز به صورت دیگری برآورده شود؛ ولی همه در واقع به یک نیاز ثابت و فطری انسان به نور باز میگردد.

سپس ایشان می فرمایند یکی از نیازهای ثابت انسان که شارع مقدس در مقام تشریع آن را لحاظ کرده است، اصل ولایت و سرپرستی است زیرا جامعه حتما باید سرپرست داشته باشد؛ این یک اصل فطری است و از احکام ثابت شریعت است. ایشان تعبیر حکومت نفرموده اند، ولی شاید بتوان گفت که نیاز انسان به یک حکومت برای تأمین نیازهای وی، امری فطری است. حکومت باید احکام ثابت را در حیات اجتماعی انسان اعمال کند و اختلافات طبیعی بین انسان ها -که ممکن است بین انسان های صالح هم به صورت طبیعی اختلافاتی اتفاق بیفتد،- را قضاوت و حل و فصل کند.

نکته دیگری که ایشان در نیازمندی های متغیر بیان کرده اند این است که معمولا نیازمندی های متغیر انسان در رابطه انسان با طبیعت شکل می گیرد، نه در روابط انسانی. یعنی مناسبات انسان در رابطه با طبیعت در حال تغییر و تحول است. ادامه کلام ایشان ان شاء الله در جلسه آینده بررسی خواهد شد.