نسخه آزمایشی
شنبه, 29 ارديبهشت 1403 - Sat, 18 May 2024

جلسه شانزدهم فلسفه اصول فقه/ نقد نظریه علامه طباطبایی از زاویه جهت داری نیازها و عدم تبیین نسبت ثابت و متغیر

متن زیر تقریر جلسه شانزدهم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 24 آذرماه 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نقد نظریه مرحوم علامه بیان می کنند که در نگاه ایشان نسبت بین امور و احکام ثابت و متغیر روشن نیست. در ضمن در حیطه احکام متغیر آیا دین برنامه ای هم دارد یا اینکه ما را رها کرده است که در دایره عقلانیت خود رها شویم؟! در ضمن نیازها نیز تغییر و تحول دارند و این تغییر در بستر حق و باطل شکل می گیرد و اینطور نیست که هر نیازی حق باشد و بدنبال آن باید حکمی صادر شود...

بررسی اجمالی دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی

همانطور که گفته شد مرحوم علامه طباطبایی در بعض مقالات خود و در تفسیر المیزان، ذیل آیه آخر سوره مبارکه آل عمران توضیح داده اند که در اسلام احکام ثابت و متغیر وجود دارد، زیرا انسان دو دسته نیاز ثابت و متغیر دارد؛ احکام ثابت توسط شارع مقدس جعل می شود ولی احکام متغیر از سرپرستی طریق نهاد حکومت -که خودش از احکام و نیازهای ثابت است- تأمین می شود.

دین هم این نکته را روشن کرده است که حکومت از آنِ کیست و هم در کیفیت اداره قواعدی بیان فرموده است؛ ایشان در کیفیت قواعد اداره حکومت همان قواعدی که مرحوم نائینی را بیان فرموده اند که عبارتند از شورویت، عدالت و تساوی در برابر قانون، و آزادی از پرستش غیر خدای متعال در نظامات اجتماعی.

در نسبت بین احکام ثابت و متغیر هم ایشان این استعاره را بکار برده اند که نسبت بین این دو مثل نسبت قوانین جامعه و قوانینی است که سرپرست یک خانواده برای خانوداده خود قرار می دهد. یعنی همانطور که سرپرست خانواده تدبیر منزل خود را ذیل قوانین اجتماعی اداره می کند، احکام متغیر هم باید ذیل احکام ثابت شکل بگیرد. لذا از بعض بیانات ایشان استفاده می شود که این احکام متغیر حکم الهی هستند ولی ثواب و عقابی مترتب بر آن نیست.

ایشان در نسبت بین نیازهای ثابت و متغیر می فرمایند نیازمندی های متغیر در دامنه همان نیازمندی های ثابت شکل می گیرد؛ یعنی نیازهای ثابت مثل نیاز به اکل و شرب وقتی در خارج متعین می شود که درحال تغییر هستند. بنابراین می توان برای نیازهای ثابت انسان یک قوانین ثابتی قرار داد -مثل اینکه همیشه شرب مسکر حرام است- و نیازهای متغیر را هم در چارچوبه قوانین ثابت اداره کرد.

همانطور که بیان شد زاویه نگاه ایشان هم متفاوت با زاویه مرحوم نائینی است؛ ایشان در مقام دفاع از دین ثابت در شرایط متغیر هستند و این پاسخی که بیان فرموده اند یک پاسخ لطیف و خوبیست که تغییر به این معنی نیست که همه امور در حال تغییر باشد که گفته شود دین ثابت برای نیازهای درحال تغییر کفایت نمی کند، بلکه یک سری از امور هستند که ثبات دارند و تغییر نمی کنند.

نکته مهم دیگر در کلمات ایشان این است که در نگاه مرحوم علامه باید حکومت باید در چارچوبه شرع عمل کند لذا ایشان مدل های حکومت سنتی و مدرن را تایید نکرده و می فرمایند حرکت از استبداد به دموکراسی حرکت از باطل به باطل است؛ از تعبیرات مرحوم شهید مطهری هم همین نکته استفاده می شود؛ ایشان هم به این نکته توجه داده اند که برای تامین نیازمندی ها دو مسیر حق و باطل وجود دارد و صرف پیشرفت دلیل بر حقانیت نیست زیرا ممکن است تغییرات به سمت حق باشد و ممکن است تغییرات به سمت باطل باشد. لکن در حوزه تکنولوژی و علم و عقلانیت اداره مرحوم علامه و شاگرد شهید ایشان، جهت داری را بیان نفرموده اند.

نقد کلام مرحوم علامه طباطبایی از زاویه نسبت ثابت و متغیر و از زاویه جهت داری عقلانیت

دو نکته در از ناحیه نیاز ثابت و متغیر باید مورد دقت قرار بگیرد؛ اول اینکه از کلام ایشان استفاده نمی شود که نسبت حکم ثابت و متغیر چیست؟ ایشان این نکته را فرموده اند که حکومت از عناوین ثابت است و برای حاکم و کیفیت اداره نیز قوانین ثابتی وضع شده است، لکن در اداره حکومت نسبت به شرایط متغیر -فقط استعاره سرپرستی ولی خانواده تحت قوانین اجتماعی را بیان فرموده اند، ولی- توضیح نداده اند که حکم متغیر و ثابت چه نسبتی دارند؟

در یک گام جلوتر به این سوال ها نیز پاسخ نداده اند که اصلا ماهیت حکومت چیست و چگونه باید کشور را اداره کند؟ حکومتی که دین امضا می کند اساسا کدام حکومت است؟ خود حکومت چه نسبتی با حکم دارد؟ ایشان از این زاویه اصلا به بحث نپرداخته و نقطه خلأ نظریه ایشان است، لذا نمی توان از این زاویه نقدی به ایشان وارد دانست؛ لکن نظریه ایشان از این ناحیه دارای ابهام و اجمال است.

نکته دومی که در کلام ایشان باید مورد دقت قرار بگیرد این است که جایگاه عقلانیت -اعم از عقلانیت فلسفی و تجربی و نظری- در حیطه احکام متغیر کجاست؟ و احکام شرایط متغیر را چگونه می توان بدست آورد؟ اگر برای اداره جامعه یک عقلانیت، و تکنولوژی پیچیده ای شکل گرفت، آیا می توان در حکومت حق از آن استفاده کرد؟ آیا دین برای عقلانیت هم تکلیفی معین کرده است؟

البته ایشان این نکته را بیان فرموده اند که روابط انسانی که تحت احکام ثابت است، حق و باطل دارد و جامعه دموکراتیک جامعه حقی نیست؛ ولی ظاهر بیان ایشان این است که این عقلانیت پیچیده و این فن آوری و تکنولوژی پیچیده ای که شکل گرفته است معتبر هستند و اینها دیگر جهت دارد نیستند. درحالی که ابزار اداره جامعه در شرایط متغیر، عقلانیت -بنیادین، علمی و برنامه ریزی- است و عقلانیت محصول همین روابط انسانس بوده و جهت دار است، لذا اگر جامعه بخواهد دینی اداره شود باید عقلانیت آن دینی شود.

به عبارت دیگر می توان گفت که عقلانیت یعنی لایه های مختلف محسباتی که در برنامه ریزی علوم، از اندیشه های بنیادین و فلسفی گرفته تا علوم نظری و عملی و فن آوری ها و تا مدل و برنامه هایی که جامعه با آن اداره می شود؛ و یکی از نقد هایی که به ایشان و مرحوم شهید مطهری وارد است همین نکته است که خود تکنولوژی و عقلانیت اداره جامعه هم جهت دار هستند و تا عقلانیت دینی نشود و به تعبیر دیگر تا علم دینی نشود، اداره جامعه دینی نخواهد شد. اگر عقلانیت جامعه خنثی فرض شود، اندک اندک تدبیر دنیای مدرن در حوزه های گسترده ای امضا می شود و تدبیر جامعه دینی نخواهد بود.

بعضی در هجو علم دینی می گویند که هواپیما و دوچرخه که اسلامی و غیر اسلامی ندارد! لکن توجه به این نکته ندارند که هواپیما و دوچرخه در یک بستری پیدا شده و یک کارکردی دارند؛ و به لحاظ همین دو نکته، یعنی فرآیند شکل گیری و کارآمدی، هواپیما و دوچرخه هم اسلامی و غیر اسلامی دارد. اما اگر فرآیند و تأثیرات آن ملاحظه نشود، و به صورت بسیط ملاحظه شود ممکن است حکم آن را هم با «رفع ما لایعلمون» حل کرد!

بعضی برای امضای علم و تکنولوژی به روایاتی همانند آوردن فلان عالم یهودی برای آموزش سواد به مسلمین و روایاتی مثل «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ» تمسک کرده و اینطور استدلال کرده اند که در آن زمان که مردم چین کافر بوده اند لذا علم را از کافر نیز می توان اخذ کرد؛ و با این روایات کل علم و تکنولوژی را امضا کرده و کل عرصه اجتماعی را واگذار به مدرنیته کرده اند!

نقد دیدگاه مرحوم علامه از زاویه نیازمندی فطرت به هدایت

نکته دیگری که در فرمایشات ایشان باید مورد توجه قرار داد این است که روشن است که انسان فطرت توحیدی دارد و دین هم متناسب با همین فطرت توحیدی است؛ اگر انسان دارای فطرت توحیدی نبود، یا دین متناسب با فطرت نبود، دعوت انبیاء علیهم السلام بی معنا می شد و لازمه اش تعارض دین با تکوین و خلقت است. همچنین این نکته نیز صحیح است که فطرت ابعاد روحی و قلبی و وجدانی و ذهنی دارد؛ لکن نکته قابل توجه این است که آیا انسان به فعلیت رساندن این استعداهای فطری نیازمند انبیاء علیهم السلام است یا خیر؟ به نظر می رسد که شکوفا شدن فطرت حتما نیازمند انبیای الهی علیهم السلام است و بدن انبیاء این فطرت به فعلیت نمی رسد.

بله! این صحیح است که فطرت با دین هماهنگ است ولی باید به دو نکته توجه داشت؛ اول اینکه دین فقط شریعت نیست و باطن شریعت، ولایت است؛ و دوم اینکه فطرت مثل دانه گندم، ظرفیت خوشه شدن و به فعلیت رسیدن دارد، ولی به فعلیت رسیدن این استعدادها نیازمند سرپرستی اولیاء الهی است؛ لذا اولا فطرت انسان با ولایت حقه هماهنگ است و ثانیا این ولایت حقه است که فطرت را به فعلیت می رساند؛ به عبارت دیگر دین در هر سه لایه «الوهیت، ولایت، شریعت» فطری است؛ لذا در روایتی ذیل آیه شریفه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» آمده است: «هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِيد»؛ یعنی واقعا تعلق به ولایت نیز در فطرت انسان ها قرار داده شده است.

مرحوم علامه این نکته را به خوبی بیان فرموده اند که احکام اسلام، همگی فطری هستند؛ لکن در تکمیل کلام ایشان می توان گفت که دین در همه ابعاد «احکام، عقائد، اخلاق» و در همه لایه های «اولوهیت، ولایت، شریعت» فطری است. البته اگر رسالة الولایة به خوبی مطالعه شود، بعض از این نکات را در آنجا نیز می توان یافت؛ لکن از بعض بیانات ایشان می توان استفاده کرد که به فعلیت رسیدن فطرت سه طریق دارد یکی عقل و دیگری شهود و سوم وحی است ولی طریق وحی اقرب است.

نقد دیدگاه مرحوم علامه از زاویه نسبت نظام نیازمندی های ثابت و متغیر

نکته دیگری که در فرمایشات ایشان قابل دقت و تامل است، این است که ایشان نسبت نیازهای ثابت و متغیر را نیز تبیین نفرموده اند؛ در نگاه ایشان کأنّ انسان یک نیاز های ثابتی دارد که دین پاسخ گوی آن است و یک نیازهای دیگری دارد که ارتباطی به دین ندارد؛ در حالی که نیازهای ثابت و متغیر در خارج به هم پیوسته هستند و نیاز متغیر در دل نیاز ثابت شکل می گیرد و اینطور نیست که دو نیاز منفک از هم وجود داشته باشد؛ مثلا نیاز انسان به خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج و... در مقام ارضاء تعین پیدا کرده و همین نیاز است در اشکال متغیری ظهور و ثبوت پیدا می کند.

بنابراین نیازمندی های ثابت انسان در نیازهای متغیر ظهور پیدا می کند، و تغییرات در دل همین نیازهای ثابت شکل می گیرد؛ بنابراین نیازمندی های انسان در حال تغییر است و نیازهای ثابت هم در اشکال متغیر ظهور پیدا می کند؛ نه اینکه یک خط ثابت و یک خط متغیر وجود داشته باشد.

نقد دیدگاه مرحوم علامه از زاویه نیازمندی نظام نیازمندی به هدایت انبیاء علیهم السلام

نکته دیگر در نیاز ثابت و متغیر این است که نیاز وقتی به فعلیت می رسد، ذیل دو دستگاه قرار می گیرند؛ اگر ذیل دستگاه انبیاء علیهم السلام باشند، «شکل گیری» و «ارضای» این نیازها دائما در حال رشد و تعالی هستند ولی اگر ذیل دستگاه ولایت باطل قرار بگیرد، این نیاز ها و ارضای این نیاز های روز به روز، رو به دنیا درحال تنزل خواهد بود. لذا یکی از مهم ترین اموری که توسط انبیاء علیهم السلام سرپرستی می شود نظام نیازمندی های انسان است.

بنابراین انسان نظام نیازهایی دارد که در دو مسیر توسعه پیدا می کنند؛ اگر در مسیر هدایت قرار گرفت خود نیاز ها، منظومه نیازمندی های انسان به سمت پرستش خدای متعال حرکت و رشد می کند و نیاز به پرستش خدای متعال کم کم در وجود انسان سرکوب و خاموش می شود؛ اما اگر در مسیر های ضلال قرار بگیرد خود نیازمندی ها به سمت پرستش دنیا حرکت می کند. به تعبیر دیگر دین برای هدایت خود «نیاز» هم نازل شده است و در رتبه قبل از سرپرستی ارضای نیاز، رشد خود نیاز را سرپرستی می کند.

در دستگاه شیطان اخلاق مادی و حرص به دنیا را در انسان ایجاد می کند ولی در دستگاه انبیاء انسان بزرگ تر از دنیا شکل گرفته و فراغت برای انسان ایجاد می شود. لذا خود نیازمندی ها در دو دستگاه حق و باطل در دو مسیر رشد می کنند.

البته مباحث نسبت خیر و شر و وجود «من» علوی و سفلی انسان و امثال آن به صورت بسیار پیچیده در مباحث فلسفه اخلاق مطرح شده است، که در جای خود باید دقت و بررس شود.