نسخه آزمایشی
شنبه, 15 ارديبهشت 1403 - Sat, 4 May 2024

جلسه چهل و سوم فلسفه اصول فقه/ نظریه مرحوم حسینی در بحث تکامل اجتماعی و ماموریت حاکمیت و تفاوت با آراء بزرگان

متن زیر تقریر جلسه چهل و سوم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 26 مهرماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نظریه مرحوم حسینی اشاره می کنند تفاوت هایی در دیدگاه ایشان در زمینه های مختلف با بزرگانی مثل مرحوم نایینی و طباطبائی هست. در نگاه و تعریف جامعه؛ در بحث تکامل اجتماعی؛ در بحث اهداف حاکمیت و موضوع آن؛ و نگاه به بحث های عقلاء و سیره ها و بحث های کارشناسی در دستگاه فکری ایشان...

مقدمه

کلام در نظریه مرحوم استاد حسینی درباره موضوع تصرف حکومت‌ها بود تا روشن شود که دین چه نسبتی با این تصرفات حکومتی پیدا می‌کند؟ هیچ نسبتی ندارد؟ امضا می‌کند؟ خطوط قرمزی مشخص می‌کند؟ یا اینکه آن را سرپرستی می‌کند؟

ایشان می‌فرمایند انسان‌ها یک نیاز محوری دارند که پرستش ایشان را شکل می‌دهد و نیازهای دیگر را حول این نیاز سامان می‌دهند و سپس اندیشه‌ها و رفتار انسان هم بر محور همین نیاز شکل می‌گیرد؛ البته یک نظام اختیارات وجود دارد و در عین اینکه همه امیال متناسب با میل محوری سامان پیدا می‌کنند اما جریان میل محوری در سایر امیال، و جریان آن در اندیشه و عمل با اختیار انسان صورت می‌گیرد.

ایشان در جوامع هم همین نکته را بیان فرموده‌اند؛ جوامع هم یک میل محوری به پرستش دارند و مابقی نیازها و امیال ایشان حول این میل سامان پیدا می‌کند و بر مدار این میلِ به پرستش یک همدلی پیدا می‌کنند که بر محور اراده اصلی است که اصل در جهت و پرستش و به‌منزله سرپرست و هماهنگ‌کننده این اراده‌هاست.

بنابراین در نگاه ایشان جوامع بر محور پرستش شکل گرفته و تکامل پیدا می‌کنند و «همدلی» اجتماعی بر محور همین میل مشترک سامان پیدا می‌کند، سپس «همفکری» اجتماعی صورت می‌گیرد و عقلانیت اجتماعی پیچیده‌ای طرق رسیدن به مقاصد جامعه را مشخص می‌کند و آنگاه «همکاری» شده تا آن اهداف و مقاصد تأمین شود. لذا محور «همدلی، همفکری و همکاری» در جامعه پرستش است.

تفاوت مبنای جامعه‌شناختی دیدگاه مرحوم حسینی با مرحوم علامه طباطبایی و دیگران

پس اینکه در مبانی جامعه‌شناسی گفته می‌شود که جامعه برای تأمین نیازهای انسان تشکیل می‌شود فی‌الجمله درست است ولی بالجمله باطل است؛ زیرا گرچه جامعه برای تأمین نیازها شکل می‌گیرد ولی چون نیاز محوری جوامع پرستش است، دو جامعه بر محور دو نوع از پرستش شکل می‌گیرد و به تعبیری دو نظام ولایت و تولی پیدا می‌شود. نکته دیگر هم این است که جامعه علاوه بر اینکه نیازها را تأمین می‌کند، اگر نیاز جدیدی هم پدید بیاید آن را تأمین می‌کند به دنبال سامان دادن رشد نیاز و ارضاء است.

البته به‌صورت انتزاعی ملاحظه می‌شود که نیازهای انسان‌ها مشترک هستند، ولی وقتی رشد نیازمندی‌ها و مسیر ارضاء نیازمندی‌ها ملاحظه می‌شود، دو الگو پدید می‌آید که باهم متفاوت است؛ لذا بااینکه هر دو جامعه نیاز به تغذیه، پوشاک، مسکن و... دارند الگوی تغذیه، پوشاک، مسکن و... در دو جامعه باهم متفاوت است و دائماً به سمت خلوص بیشتر پیش می‌روند.

بنابراین دیدگاه مرحوم حسینی کاملاً متفاوت با کلام مرحوم علامه طباطبایی در نیاز ثابت و متغیر است که می‌فرمایند انسان‌ها یک نیازهای ثابتی دارند که تأمین این نیازهای ثابت و مشترک به صور متعدد و متغیری صورت می‌پذیرد و دین فقط در ثوابت احکامی بیان کرده است؛ زیرا اولاً مرحوم حسینی از ابتدا تکوّن جوامع را بر محور پرستش می‌دانند لذا از همان ابتدا دو جامعه شکل می‌گیرد که بر محور ولی حق و باطل است؛ البته جوامع التقاطی هم وجود دارد و هم در جوامع دنیاپرست گرایش به معنویات وجود دارد و هم در جوامع خداپرست تخطی از خداپرستی واقع می‌شود لکن شکل‌گیری جامعه بر مدار پرستش است.

ثانیاً در نگاه ایشان رشدِ دینیِ نظام نیازمندی‌های انسان فقط با قواعد فقهی نیست، بلکه یک قواعد کلامی و اخلاقی وجود دارد که مقدم بر قواعد فقهی است؛ آیا جامعه و نظام نیازمندی‌های آن و تکامل این نظام بر محور پرستش خدای متعال است یا بر محور پرستش دنیاست؟ اخلاق الهی بر آن حاکم است یا اخلاق مادی؟

تکامل اجتماعی بر محور پرستش

نکته مهم دیگر این است که نظامات اجتماعی ثابت نیستند بلکه دائماً در حال رشد و تکامل هستند؛ اثبات این مطلب از طریق قواعد حرکت است، زیرا وقتی انسان قدرتِ میل، گمانه و تصرفات جدید دارد پس ضرورتاً جوامع دائماً در حال پیچیده‌تر شدن هستند.

درواقع کلام اول این است که نظم اجتماعی بر مدار یک نیاز مشترک عمومی شکل نمی‌گیرد بلکه بر مدار نیاز و میل محوری جوامع شکل می‌گیرد. کلام دوم این است که چون نیازهای محوری جوامع متفاوت هستند، نظم اجتماعی هم در جامعه ایمانی و جامعه کفر متفاوت خواهد بود؛ نظم بر محور پرستش خدای متعال متفاوت با نظمی است که بر محور پرستش دنیاست. در این صورت دین عهده‌دار ایجاد نظم اجتماعی متناسب با پرستش خدای متعال خواهد بود؛ یعنی ادیان الهی باید نظم بر مدار خداپرستی را سرپرستی کنند.

کلام سوم این است که علاوه بر تکوّن و نظم اجتماعی، نظامات اجتماعی در حال تکامل هستند؛ یعنی هم نظام مادی و هم نظام خداپرستی در حال تکامل هستند؛ یعنی جامعه دینی به دنبال اقامه «حیات الدنیا» و خوش‌گذرانی بیشتر در دنیا نیستند بلکه به دنبال اقامه «حیات الآخره» است و این حیات الآخره هم در حال رشد خواهد بود.

 لذا ظرفیت خداپرستی در دوران ظهور متفاوت با ظرفیت دوران غیبت است، همان‌طور که ظرفیت دوران رجعت متفاوت با دوران ظهور خواهد بود. اصلاً معنی ظهور ولایت حقه، ظهور آیه غیبی الهی، ظهور نور و علم همین است که رشد پرستش واقع می‌شود نه اینکه رشد خوش‌گذرانی واقع شود؛ بنابراین ظرفیت خداپرستی رو به رشد است و ادیان برای سرپرستی رشد خداپرستی در نظام اجتماعی آمده‌اند؛ یعنی مأموریت ادیان سرپرستی تکامل نظام اجتماعی بر مدار پرستش خدای متعال است.

تفاوت نگاه به مأموریت حکومت در دیدگاه مرحوم حسینی و مرحوم نائینی و دیگران

این نگاه که حکومت سرپرستی رشد می‌کند و این تکامل یا در مسیر پرستش خدای متعال است و یا در مسیر دنیاپرستی است، کاملاً متفاوت با نگاهی از حکومت است که در فقه به رسمیت شناخته‌شده است که در آن حکومت را تنها عهده‌دار ایجاد نظم اجتماعی می‌داند. گاهی از این تنزل کرده و به این بسنده می‌کنند که اختلال نظام ایجاد نشود. در این نگاه نظم اجتماعی اصل قرار داده می‌شود و کل احکام دیگر را مقید می‌کند، و اجرای هر حکمی که منتهی به اختلال نظام شود، به‌عنوان ثانوی متوقف می‌شود؛ لکن بالاتر از اختلال نظام و نظم اجتماعی را ملاحظه نمی‌کنند.

مرحوم نائینی هم در تبیین مأموریت حکومت فرموده‌اند که حکومت، در بیرون خود موظف به حفظ امنیت و در درون خود موظف به حفظ نظم، تربیت و عدالت است؛ یعنی ایشان سرپرستی تکامل اجتماعی را جزء وظایف حکومت نمی‌دانند.

در مباحث آینده مفصلاً بیان خواهد شد که این تفاوت در مسئله ولایت‌فقیه هم وجود دارد؛ در یک نگاه مأموریت ولایت‌فقیه حفظ نظم و امنیت است و در نگاه دیگر مأموریت او سرپرستی تکامل نظام اجتماعی دینی و افزایش ضریب امنیت جامعه مؤمنین در مقابل جامعه کفار، و تغییر و رشد موازنه به نفع اسلام است.

بنابراین غایت و غرض اصلی، تکامل اجتماعی است؛ البته برای رسیدن به آن غایت باید نظم هم وجود داشته باشد تا بتوان به آن غایت دست پیدا کرد؛ لذا نظم طریق رسیدن به رشد خداپرستی است؛ و همان‌طور که گفته شد نظمی که طریق برای رشد خداپرستی است متفاوت با نظمی است که طریق برای رشد دنیاپرستی است؛ چنانچه عدالت، آزادی و سایر مفاهیم کلیدی در این دو دستگاه متفاوت خواهد شد. ولی در نگاه متداول فقهی، نظم، خودش غایت و وظیفه اصلی حکومت است نه اینکه طریق برای رشد اجتماعی باشد. یعنی گاهی به دنبال رشد موازنه قدرت جامعه مؤمنین در مقابل جامعه کفار هستیم که در این صورت نظم هم در این رشد جایگاهی پیدا می‌کند ولی گاهی به دنبال نظم اجتماعی هستیم.

در نگاه مرحوم حسینی دو نظام اجتماعی در دو مسیر خداپرستی و دنیاپرستی وجود دارد که دائماً در حال سیر در این مسیر هستند؛ لذا وقتی نظامات اجتماعی به سمت خداپرستی رشد کند، نظم راقی‌تری در جامعه ایجاد خواهد شد، همان‌طور که وقتی نظامات اجتماعی به سمت دنیاپرستی رشد کند، نظم پیچیده‌تر، کارآمدتر و گسترده‌تری در مسر نیاز و ارضاء مادی را شکل می‌دهند؛ لذا ظرفیت ارضاء و نیاز در جامعه مدرن کاملاً متفاوت با قرون گذشته است. بنابراین در تکامل اجتماعی، تکامل و جهت نسبت به نظام اجتماعی اصالت دارد و نظام اجتماعی به‌تبع تکامل و جهتی که دارد شکل خواهد گرفت.

البته همان‌طور که در مباحث گذشته بیان شد، رشد و تکامل نظام اجتماعی همواره در درگیری بین نظام ایمان و کفر محقق می‌شود. در این درگیری است که موازنه بین ایمان و کفر برقرار شده و جامعه مؤمنین و ولی‌فقیه رشد موازنه قدرت جامعه مؤمنین بر کفار را دنبال می‌کنند.

البته همان‌طور که در مباحث گذشته بیان شد وقتی جامعه مؤمنین شکل می‌گیرد، این‌طور نیست که تکامل اجتماعی به‌صورت قهری و جبری اتفاق بیفتد، بلکه نیازمند مدیریت و سرپرستی است؛ اگر سرپرستی واقع نشود، ممکن است به‌جای تکامل خداپرستی، توسعه و تکامل مادی ایجاد شود. بنابراین مدیریت و سرپرستی حتماً لازم است و این مدیریت بر عهده حکومت است.

یکی دیگر از آثار این نگاه این است که ساختارها هم به‌تبع رشد و تکامل، مطلوب می‌شوند؛ یعنی گاهی ساختارگرایی اصالت پیدا می‌کند و حکومت حفظ این ساختارها را دنبال می‌کند، و گاهی ساختارهای اجتماعی به‌تبع تکامل مطلوبیت پیدا می‌کند و در مرحله بالاترِ تکامل باید ساختار ارتقاءیافته‌تری ایجاد شود. به تعبیر مرحوم استاد حسینی «مفاهیم، ساختارها و محصولات» اجتماعی به‌تبع تکامل اجتماعی در حال تغییر و تحول هستند.

به تعبیر عمیق‌تر حکومت به دنبال سرپرستی رشد اختیارات است؛ لذا در ابتدا باید اختیارات بر محور امام حق نظام پیدا کند تا «احوال، افکار و رفتار» اجتماعی بر محور امام حق سامان پیدا کند؛ و در مرحله دوم باید نظام اختیارات اجتماعی بر همین محور رشد پیدا کند و دائماً به سمت خلوص پیش برود. یعنی حکومت علاوه بر خلوص و رشد هر فرد، در عبادات اجتماعی به دنبال خلوص و رشد کل نظام اختیارات اجتماعی است.

تحلیل بنای عقلاء در دو دستگاه فکری تکامل‌گرا و ساختارگرا

ازآنچه گفته شد روشن می‌شود که اولاً حکومت به دنبال رشد است نه نظم و ساختار؛ ثانیاً به دنبال رشد فردی تنها نیست بلکه به دنبال رشد کل اختیارات اجتماعی بر محور امام است. در این صورت نظم و ساختارِ خاصی شکل‌گرفته و تجسد خاصی پیدا می‌کند.

با این نگاه بناهای عقلائی هم بر مدار پرستش سامان پیدا می‌کنند؛ جامعه‌ای که به دنبال پرستش دنیاست، برای بسط دنیاپرستی تلاش‌های عقلانی می‌کند و بناهایی را در جامعه قرار می‌دهد و دائماً آن را بسط و گسترش داده و پیچیده‌تر می‌کند؛ و از ترکیب محاسبات نظری و عملی قواعدی ایجاد می‌کند که همان بناهای عقلائی است؛ مثلاً در زمان ما از علوم موجود به‌خصوص از علوم شناختی برای ایجاد یک نظم جدید جهانی استفاده می‌کنند؛ زیرا نظمی که بعد از جنگ دوم جهانی ایجادشده در حال فروپاشی است؛ فلذا به دنبال ایجاد یک نظم جدید در جهان هستند.

بنابراین شکل‌گیری بناهای عقلائی از ترکیب محاسبات عقل نظری و عقل عملی برای تحقق غرض خاصی است که بر مدار یک پرستش خاص ایجاد می‌شود؛ لذا نمی‌توان گفت که بناهای عقلائی را شارع مقدس امضاء کرده است؛ بلکه باید دید که بنای عقلائی در کدام جامعه و ذیل کدام پرستش شکل گرفته است تا روشن شود که آیا بنای عقلائی امضا شده و آیا اصلاً بناهای عقلائی قابل امضا شدن هستند یا خیر!

به‌عبارت‌دیگر یک عقل و یک جهلی وجود دارد که هرکدام دستگاه محاسباتی دارند و یا عقل و نکرائی وجود دارد و بناهایی و بر مدار نکراء واقع شده است که بنای عقلائی ممضای شارع نیست.

اگر بناهای عقلائیه ذیل محاسبات و محاسبات هم ذیل نظام تکامل و غایات و پرستش ملاحظه شود، این نظام پرستش است که نظام محاسبات را ایجاد می‌کند و این نظام محاسبات است که بناهای عقلا را شکل می‌دهد لذا دیگر نمی‌توان گفت «عقلاء بماهم عقلاء»، باید ملاحظه شده و صحت سنجی شود.

نگاه ساختارگرایانه که اصالت را به نظم و ساختار می‌دهد، در تحلیل عقلاء هم دچار اشتباه شده و گمان می‌کند که ایجاد ساختار و نظم اجتماعی یک امر عقلائی است؛ درحالی‌که عقلاء به دنبال نظم متناسب با غایات خود هستند؛ وانگهی وقتی مفاهیمی همانند «عدالت» در مکتب‌های مختلف مادی به‌صورت‌های مختلفی محقق می‌شود، مفاهیمی همانند نظم و ساختار اجتماعی قطعاً به‌تبع غایات شکل می‌گیرد. در این صورت ساختارگرایان در مفاهیم تابع دیگران خواهند شد، یعنی تفکری که تکامل و غایات را دنبال می‌کنند برای ایجاد تکامل، مفاهیم را هم رشد داده و به‌تبع مسیری که برگزیده‌اند تغییر می‌دهند و ساختارگرایان هم تابع آن‌ها خواهند شد؛ زیرا تکامل‌گرایان و غایت‌گرایان، ساختار و مصلحت و عدالت و امثال این مفاهیم ساختاری را تعریف می‌کنند و ساختارگرایان آن را محقق می‌کنند.

بنابراین اگر پرستش اصل قرار نگیرد نمی‌توان بین بنای عقلاء و بنای جهلاء و بین عقل و نکراء تفاوت قائل شد و بلکه در این صورت همواره از افرادی تبعیت می‌شود که تکامل و غایت را ملاحظه می‌کنند؛ آن‌ها مفاهیم را سرپرستی کرده و تغییر می‌دهند و دیگران در تحقق این مفاهیم از آن‌ها تبعیت می‌کنند. مثلاً بازار بورس یا بیمه ایجاد می‌کنند و در بررسی آن گفته می‌شود که عقلاء در گردش اموال خود بناهای عقلائیه‌ای دارند که اگر مخالف با شریعت نباشد معتبر است.