متن زیر تقریر جلسه چهل و ششم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 9 آبان ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نظریه مرحوم حسینی اشاره می کنند که وقتی نگاه درستی به تکامل اجتماعی داشته باشیم این بحث مهم مطرح می شود که این تکامل ذیل امام حق و باطل شکل می گیرد...
«شکل گیری» و «تکامل» جامعه حق و باطل بر محور پرستش
همانطور که گفته شد مأموریت حکومت در نگاه مرحوم استاد حسینی(ره) تکامل رشد اجتماعی است و موضوع سرپرستی هم، سرپرستی عبادت و پرستش است. در واقع تفاوت نظریه ایشان با دیگران اولاً در این است که ایشان حیات اجتماعی را خالی از پرستش نمیدانند؛ همانطور که انسان در حیات فردی خودش نیز خالی از پرستش نیست. ایشان این نکته را طبق مبنای فلسفی خود بیان کردهاند که اساس آن به این نکته بازگشت دارد که پرستش تعطیلبردار نیست، فلذا انسان در زندگی شخصی و اجتماعی دائماً در حال پرستش است.
نکته دیگر در تبیین نگاه ایشان این است که تکوّن جامعه بر محور پرستش شکل میگیرد نه اینکه برای تأمین نیازهای مشترک بین انسانها ایجاد شده باشد که ارتباطی به پرستش خدای متعال نداشته باشد.
انکته سوم نگاه ایشان هم این است که حیات اجتماعی انسان دائماً در حال پیچیدهترشدن و تکامل است؛ یعنی دائماً کثرات بیشتری بر مدار یک محور خاص هماهنگ میشود.
تحقق «نظام ولایت اجتماعی» بر محور «ولی اجتماعی»
نکته چهارم دیدگاه ایشان هم این است که حیات اجتماعی انسان بدون ولایت معنی ندارد. وحدت جامعه حتماً بر محور ولایت و تولی شکل میگیرد. یعنی جامعه یک نظام ولایت و تولی اجتماعی است که والیان اجتماعی، جامعه را سرپرستی میکنند. بنابراین هم اصل تشکیل جامعه و هم تکامل آن بر محور ولایت واقع میشود؛ لذا ایشان میفرمایند دو جامعه وجود دارد که یکی بر محور ولی خدا و دیگری بر محور ولی طاغوت شکل میگیرد؛ یکی برای پرستش خدای متعال و دیگری برای پرستش دنیاست. البته انسان در حیات فردی هم حتماً تحت یک ولایتی قرار دارد و خارج از ولایت نیست، علاوه بر اینکه جامعه هم حتماً بر مدار ولایت شکل میگیرد.
در واقع انسان در حیات اجتماعی خود یا ولی حق را انتخاب میکند و یا به ناچار در ولایت باطل قرار میگیرد و نمیتوان از این دو ولایت خالی شود؛ لذا نه پرستش و نه ولایت از جامعه و انسان جدا نمیشود. اینکه میفرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ» به همین معناست که جامعه از ولایت خالی نمیشود.
درنتیجه در نگاه ایشان دو نظام اجتماعی وجود دارد که در پرستش خود، دو جهتگیری مختلف دارند و این جهتگیری موجب «همدلی، همفکری و همکاری» بر محور دو جریان ولایت میشود؛ و انسان مختار است که عضو یکی از این دو جامعه شود؛ یعنی انسان بر اساس پرستشی که انتخاب میکند، عضویت در جامعه را نیز انتخاب میکند؛ البته باید توجه داشت که در نگاه ایشان جامعه ایمانی و جامعه طاغوت در یک جغرافیای خاص نیستند؛ بلکه ممکن است یک فردی در جغرافیایی باشد که اهل کفر در آن هستند ولی جزو جامعه مؤمنین باشد. لذا جامعه در نگاه ایشان از اجتماع اختیارات انسانها بر مدار پرستش و بر محور ولی اجتماعی شکل میگیرد.
«سرپرستی» جریان حق و باطل در «درگیری» بین این دو جریان
نکته پنجم در دیدگاه ایشان این است که جامعه مؤمن و جامعه کفار در این دنیا باهم اختلاط دارند؛ یعنی ممکن بود که همانند قیامت دو جامعه از هم جدا شوند و آمیختگی نداشته باشند، ولی عالم دنیا عالم اختلاط و آمیختگی است. معنای این اختلاط این است که همانطور که در هر فردی صفات حمیده و رذیلهای وجود دارد که برای ورود به بهشت باید از صفات رذیله تطهیر شود، در جامعه هم یک نحوه آمیختگی و اختلاطی وجود دارد که امواج جامعه کفار در جامعه مؤمنین وجود دارد و همچنین جریان مؤمنین هم در جامعه کفار نفوذ دارند.
از همین جا نکته ششم را هم میتوان بیان کرد که در این جریانِ زندگیِ در هم آمیخته، رشددادن و سرپرستی جامعه مؤمنین در میدان درگیری با جریان کفر واقع میشود. یعنی رشد جامعه مؤمنین در فضایی که جامعه رقیبی نیست و دعوتی به دنیا نیست، واقع نمیشود؛ بلکه دستگاه شیطان دعوت به دنیا میکند و سعی میکند این دنیا پرستی را گسترش دهد، و دستگاه انبیاء علیهم السلام در این شرایط باید اولاً مراقب نفوذ دشمن باشد و بتواند امت خود را حفظ کند و دوم اینکه دائماً تلاش کند که موازنه را به نفع جبهه ایمان تغییر دهد و الا امکان ساخت جامعه ایمانی حتی در محدوده خاصی که قدرت دارند هم ممکن نیست؛ زیرا نمیتوان جامعهای بدون توجه به بیرون این جامعه که جریان کفر و نفاق است ساخت بلکه ساخت جامعه ایمانی در درگیری مستمر با جریان کفر و نفاق محقق میشود.
این دو نکته را، هم میتوان به لحاظ فلسفی و هم به لحاظ کلامی اثبات کرد؛ به لحاظ تاریخی هم همینطور است که دو دستگاه در طول تاریخ باهم آمیختگی و درگیری داشتهاند. موضوع نزاع و درگیری این دو جریان ابتداءً بر سر انسانهاست و نزاع بر سر امکانات به تبع آن واقع میشود.
«نظام اجتماعی» ذیل «تاریخ» و «تکوین»
نکته دیگر این است که جامعه هیچ گاه منفصل از تاریخ و تکوین نیست؛ یعنی یک حرکت تاریخی در کل جوامعی که در طول زمان بودهاند، وجود دارد. آن جریان تاریخی هم یک جریان منسجم به هم پیوستهای است که بر محور خاصی سامان پیدا میکند. بنابراین حیات اجتماعی ما در پرستش خدای متعال، مستقل از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و تصرفات تاریخی ایشان نیست؛ بلکه حضرت امّتی را ساختهاند و جامعه ما هم در دامنه این امّت تاریخی قرار دارد، لذا جوامع مختلف و ولات اجتماعی هر دوران باید تولی تاریخی به نبی اکرم صلی الله علیه و آله که ولی تاریخی جریان حق هستند داشته باشند.
بنابراین نبی اکرم صلی الله علیه و آله یک امّت تاریخی را ساختهاند و برای پیشرفت آن یک طرح تاریخی وجود دارد تا به نقطه ظهور برسد که نقطه ظهورِ کامل پرستش است و حیات اجتماعی امّتهایی که در دامنه این جریان تاریخی شکل میگیرند، ذیل این طرح محقق میشود. این طرح در مجموع رو به پیش و رو به سمت ظهور دارد و اینطور نیست که حرکت جامعه مؤمنین عقبگرد داشته باشد.
وقتی جوامع مختلف در دامنه یک جامعه بزرگ تاریخی شکل میگیرد که در مجموع رو به تکامل دارد، پس مرتبه رشد انسان و جامعه تابع مرتبه و منزلت تاریخی آن است و مرتبهای از پرستش است که در مرحله ظهور واقع میشود؛ لذا منزلتی از پرستش که در عصر ظهور واقع میشود اصلاً از مراحل قبل از ظهور متوقع نیست و امکان چنین سطحی از پرستش را ندارند.
ثواب و عقاب اجتماعی و تاریخی
انسان وقتی در جامعه مؤمنین قرار میگیرد و طرفدار این جامعه است در همه پیروزیهای اجتماعی و تاریخی جامعه مؤمنین مشارکت دارد. وقتی یکی از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از جنگ جمل خدمت حضرت عرضه داشت کهای کاش برادر من هم بود و پیروزی شما را میدید، حضرت فرمودند: «أَ هَوَی أَخِیکَ مَعَنَا»؛ عرضه داشت: بلی؛ حضرت فرمودند: «فَقَدْ شَهِدَنَا وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِی عَسْکَرِنَا هَذَا [قَوْمٌ] أَقْوَامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ یَقْوَی بِهِمُ الْإِیمَان» یعنی او همراه ماست و در ثواب ما شریک است و افرادی در این پیروزی مشارکت دارند که هنوز در اصلاب پدرانشان هستند؛ این همان مشارکت تاریخی در پیروزی جریان حق است که با میزان همدلی هر شخصی نسبت به جریان ایمان واقع میشود.
همچنین اینکه حضرت میفرمایند: کسی که منتظر ظهور است مثل کسی است که در جنگ بدر کنار وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله میجنگیده است؛ این روایات و امثال آن دلالت بر همین دارد که یک جبهه تاریخی وجود دارد که مؤمنینی که در این جبهه تاریخی حضور دارند به اندازه نیت و محبتی که دارند، در ثواب کل شریک میشوند.
بنابراین هر شخصی به اندازه حضوری که در جبهه حق یا باطل دارد و به اندازه پیوستگی خود با این دو جریان، در پرستش یا استکبار این دو جریان حاضر میشود. یعنی همانطور که مؤمنین ثواب اجتماعی و تاریخی دارند، منافقین و کفار هم در عقاب اجتماعی و تاریخی خود مشارکت دارند؛ لذا فرمود: «هَذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ» یعنی آل زیاد و آل مروانی که در آن دوران نبودهاند اما از کاری که جبهه باطل در عاشورا انجام داد خوشنود هستند.
همچنین در روایتی که ذیل آیه شریفه: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی رَبِّهِمْ» آمده است، سیدالشهدا علیه السلام میفرمایند: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ قَالَ نَحْنُ وَ بَنُو أُمَیَّة اخْتَصَمْنَا فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ قَالُوا کَذَبَ اللَّهُ فَنَحْنُ وَ إِیَّاهُمُ الْخَصْمَانِ یَوْمَ الْقِیَامَة» رسول خدا صلی الله علیه و آله با ابوسفیان و امیرالمؤمنین علیه السلام با معاویه و سیدالشهدا علیه السلام با یزید و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با سفیانی مبارزه میکند. معنای این روایات این است که یک جریان تاریخی باطل وجود دارد که با جریان تاریخی حق درگیری و نزاع دارد که هریک از جوامعی که در امتداد این دو جریان تاریخی شکل میگیرد، از پیروزیهایی که برای جوامع مختلف در این جریان حاصل میشود خوشحال است و با کل این جریان همدلی دارد.