نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه چهل و هفتم فلسفه اصول فقه/ نظریه مرحوم حسینی و تکامل اجتماعی و درگیری با جریان کفر و تسلط آنها

متن زیر تقریر جلسه چهل و هفتم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 16 آبان ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نظریه مرحوم حسینی اشاره می کنند در نگاه ایشان بحث مهم مسئله تکامل اجتماعی است که در ساحت پرستش واقع می شود و در این میان درگیری همه جانبه با جریان کفر داریم که این ماموریت برای حاکمیت اسلام ایجاد می کند. یعنی ماموریت صرفا حفظ امنیت عرفیه و نظم اجتماعی نیست بلکه باید پرستش را جهت دهد و در مقابل با جریان نفوذ فرهنگی و تسلط دستگاه کفر باید کار کند...

شکل گیری و رشد جامعه در دیدگاه مرحوم حسینی

همانطور که گفته شد در نگاه مرحوم استاد حسینی شأن حکومت صرفاً اجرای احکام نیست، بلکه در نگاه ایشان جامعه باید تکامل اجتماعی را سرپرستی کند. در توضیح این مطلب گفته شد که یک نگاه به جامعه -که نگاه رایج فقهاست و گاهی ردپای آن در کلمات ایشان هم یافت می‌شود- این است که شکل‌گیری جامعه را بر محور نیازهای طبیعی انسان می‌دانند و زندگی اجتماعی را مربوط به حل نیازمندی‌های انسان‌ها می‌دانند. یعنی انسان‌ها برای نیاز به خوراک و پوشاک و امنیت و امثال آن رو به حیات اجتماعی آورده‌اند و این زندگی را بر اساس عقلانیت خود سامان می‌دهند. این عقلانیت در طول تاریخ به تدریج رشد می‌کند و علومی تولید شده است که جوامع با آنها اداره می‌شود.

در این نگاه نه شکل‌گیری جامعه بر مدار پرستش است و نه تکامل و رشد جامعه؛ بلکه بعد از شکل‌گیری جامعه و تحولات آن، انبیاء انسان را دعوت به خداپرستی می‌کنند لذا دستورات ایشان هم برای سرپرستی حیات اجتماعی انسان نیست، بلکه مربوط به سعادت اخروی انسان است؛ البته در برخی از موارد برای حیات اجتماعی نیز خطوط قرمز و حدودی بیان شده است.

لکن نگاه مرحوم استاد حسینی این است که هم‌ جوامع الهی و هم مادی بر محور پرستش شکل می‌گیرد، لذا حیات اجتماعی انسان بر مدار پرستش شکل می‌گیرد و همچنین رشد و تکامل جوامع هم در همین مسیر محقق می‌شود. یعنی انسان‌هایی که خداپرستی را اختیار کرده‌اند یک نوع جامعه‌ و انسان‌هایی که دنیاپرستی را اختیار کرده‌اند جامعه دیگری را تشکیل می‌دهند. لذا محور حیات اجتماعی انسان پرستش است؛ و علاوه بر این، رشد و تکامل جامعه نیز بر مدار همین پرستش واقع می‌شود. لذا انبیاء علیهم السلام رشد بندگی و در مقابل هم فراعنه شدت و تعلق به دنیا را سرپرستی می‌کنند.

البته باید توجه داشت که شخصی که از ولایت خدای متعال اعراض می‌کند، ممکن است نسبت به ولایت اولیاء طاغوت طوع نداشته باشد لکن در این صورت کُرهاً وارد ولایت اولیاء طاغوت می‌شود زیرا ادله دلالت بر این دارد که کسی که نسبت به ولایت الله کفر بورزد، خواه ناخواه در ولایت طاغوت قرار می‌گیرد.

بنابراین دو دستگاه ایمان و کفر، دو جامعه را بر محور ولی حق و ولی باطل تشکیل می‌دهند و ولی اجتماعی هم رشد پرستش را سرپرستی می‌کند؛ یعنی هم در جامعه مؤمنین دائماً ولی حق رشد اختیارات عبادالله بر محور پرستش خدای متعال را سرپرستی می‌کند و هم در جامعه باطل فراعنه شدت تعلق به دنیا را افزایش می‌دهند و دائماً جامعه خود را از انبیاء علیهم السلام دورتر می‌کنند.

همانطور که گفته شد این نوع نگاهِ به تشکیل و رشد جامعه کاملاً مؤثر در تفقه است. یکی از نتایج و ثمرات این دو نگاه به جامعه این است که در نگاه رایج در بین فقها جامعه نیاز به معیشت دارد و تأمین معیشت نیازمند نظم است لذا حاکم باید جامعه را حفظ کرده و نظم اجتماعی را برقرار کند؛ لکن در نگاه مرحوم حسینی اولاً نظم یا برای پرستش خدای متعال است و یا برای پرستش دنیاست و ثانیاً علاوه بر حفظ نظمی که بر محور یک نوع از پرستش است، باید اراده‌های اجتماعی هم رشد کند که به تبع آن ساختارها و نظم اجتماعی هم رشد می‌کند. یعنی در یک نگاه باید عدالت در جامعه محقق شود ولی در نگاه دوم باید عدالت اجتماعی رشد پیدا کند و دائماً ساختارها عادلانه‌تر و مؤمنانه‌تر شود.

درگیری و نزاع دائمی بین جامعه مؤمنین و جامعه کفار

نکته سومی که بیان شد این بود که علاوه بر اینکه دو جامعه بر مدار پرستش خدای متعال و پرستش دنیا شکل می‌گیرد و علاوه بر اینکه تکامل این دو جامعه هم بر مدار همین پرستش است، این دو جامعه مثل دو ریل موازیِ جدای از هم نیستند بلکه در دنیا این دو دستگاه حق و باطل آمیختگی و اختلاط دارند؛ به همین دلیل یک تعارض و تنازع همه جانبه و دائمی بین آنهاست.

وقتی این دو جریان در یک درگیری مستمر همه جانبه هستند، پس سرپرستی آنها در این درگیری و نزاع واقع می‌شود؛ لذا هم فراعنه به دنبال این هستند که سلطه خود را در دستگاه مؤمنین نفوذ دهند و هم انبیاء علیهم السلام به دنبال بسط هدایت خود هستند و لااقل به دنبال این هستند که افرادی که اجابت دعوت می‌کنند را از دست فراعنه نجات دهند.

نتیجه دومِ درگیری دائمی این دو جریان این است که اگر یک جریان بخواهد محفوظ بماند، باید دائماً موازنه قدرت را به نفع خودش تغییر دهد؛ زیرا اگر نتواند برتری در موازنه داشته باشد در دستگاه دیگر منحل خواهد شد. لذا مرحوم استاد حسینی عنوان سلسله مباحثی - که در اواخر سال 66 برای فرماندهان نظامی جنگ بیان کرده‌اند - را اینطور بیان کرده‌اند: «حکومت جهانی محور محو یا گسترش انقلاب اسلامی» یعنی اگر انقلاب اسلامی بخواهد بماند باید به سمت حکومت جهانی برود و الا درصورتی که حکومت جهانی در دست کفار بماند، انقلاب اسلامی محو خواهد شد. به عبارت دیگر اگر کفار در جوامع اسلامی نفوذ کرده و حکومت واحد جهانی را تشکیل دادند، اسلام تضعیف می‌شود. البته باید دانست که اساس اسلام قائم به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله است و در دسترس کفار نیست که بخواهند آن را نابود کنند لذا حضرت ذیل آیه شریفه «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» می‌فرمایند: «الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِهِ أَوْضَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلنَّاسِ دِینَهُمْ»؛ لکن دین مردم ممکن است تضعیف شده و از بین برود.

بنابراین در عالم ارض بین این دو جریان درگیری وجود دارد؛ انبیاء علیهم السلام به دنبال این هستند که حیات الآخره را ایجاد کرده و بسط دهند و شیاطین هم به دنبال ایجاد و گسترش حیات الدنیا و گسترش بساط لهو و تکاثر هستند؛ و این دو حیات در همه ابعاد یک درگیری دائمی دارند و هر مقدار که موازنه به نفع هریک از این دو جریان شکل بگیرد، تفوق پیدا می‌کند.

در آیات مبارکه سوره تکاثر می‌فرماید: «أَلْهاکمُ التَّکاثُرُ * حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» یعنی طرح شیاطین برای انسان‌ها تا لب عالم برزخ که انسان مواجه با قبر خود می‌شود ادامه دارد. در ادامه خدای متعال می‌فرماید: «کلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ کلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * کلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَینَ الْیقینِ» یعنی در دو مرحله -که مفسرین تفسیر به دو مرحله برزخ و قیامت کرده‌اند- خواهید فهمید که وادی الهاء و تکاثر، وادی جهنم است و در آن زمان است که از «نعیم» از شما سؤال می‌شود، «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»؛ یعنی آنچه که دستگاه شیطان نسبت به آن ایجاد لهو می‌کند «نعیم» است که همان ولایت ائمه علیهم السلام است. بنابراین دستگاه شیاطین در درگیری با دستگاه ایمان، ایجاد تکاثر و الهاء می‌کند برای اینکه انسان‌ها را از امام علیه السلام جدا کند.

مأموریت حکومت اسلامی

همانطور که گفته شد نتیجه این نگاه به جریان حق و باطل و آمیختگی و درگیری این دو جریان در عالم ارض این است که اگر یک جریان بخواهد محفوظ بماند باید دائماً موازنه قدرت را به نفع خودش تغییر دهد، بنابراین مأموریت اصلی حکومت در بیرون به‌جای حفظ مرزها که مرحوم نائینی بیان کرده بودند، برتری در موازنه است و در داخل هم مأموریت حکومت به‌جای عدالت و نظم و تربیت که مرحوم نائینی بیان کرده‌اند، رشد و تکامل در پرستش است که بر مدار آن باید عدالت و نظم و تربیت و امثال این موارد تکامل یافته و رشد پیدا کند

به عبارت دیگر در نگاه مرحوم استاد حسینی مأموریت حکومت در مقابل دشمن حفظ امنیت است و امنیت دیگر تنها به معنای حفظ مرز نیست بلکه به معنای صیانت جامعه مؤمنین در مقابل جامعه کفار است؛ زیرا اگر صیانت اجتماعی در عرصه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حفظ نشود، دشمن در این زمینه‌ها سلطه می‌کند و نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را در نظام خودش استحاله کرده و از بین می‌برد؛ لذا اگر در مقیاس برتری موازنه با او مقابله نشود، دیگر اصلاً مقابله با او به معنی حفظ مرزها فایده‌ چندانی نخواهد داشت. زیرا وقتی دشمن به دنبال نفوذ و تغییر مناسبات اجتماعی به نفع خود است، دفاع از اسلام و بیضه اسلام به ایجاد برتری در موازنه قدرت، محقق می‌شود.

ابتلای حکومت اسلامی به پیچیدگی های مدیریت جهانی

واقعیت دنیای امروز هم همین است؛ مخصوصاً بعد از جنگ اول و دوم جهانی ساختار حکمرانی کل دنیا را هم‌بافت کرده و به دولت-ملت تغییر داده‌اند که یک دولت مرکزی، یک ارتش مرکزی و یک سری وزارت خانه‌های مشخص دارد که تقریباً در دولت‌های مختلف شبیه به یکدیگر است؛ سپس یک سازمان ملل هم تشکیل داده‌اند که به منزله دولت مرکزی جهانی است و به اندازه وزارت خانه‌های کشورها زیرمجموعه دارد و به دنبال مدیریت جهان است. شورای امنیت را هم به عنوان یک کانون مرکزی نسبت مسائل جهانی ایجاد کرده‌اند و دادگاه لاهه را هم برای قضاوت جهانی ایجاد کرده‌اند و یک هماهنگی در کل دنیا را دنبال کرده و نظم خود را بر جهان حاکم می‌کنند.

دستگاه کفر یک حکومت واحد جهانی درست می‌کند و درصدد است که کل جامعه جهانی را زیر سلطه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود قرار دهد؛ یعنی آنها فقط به دنبال تنظیم معیشت هم نیستند بلکه سیاست و فرهنگ را هم با اقتصاد هماهنگ می‌کنند؛ لذا در کشور ما هم بعد از اصلاحات اقتصادی که در دوران سازندگی دنبال کردند، در دولت اصلاحات به دنبال اصلاحات فرهنگی و سیاسی بودند؛ زیرا نظام اقتصادی لیبرالی با نظام سیاسی و فرهنگی خودش هماهنگ است نه با نظام سیاسی و فرهنگی دیگر.

بنابراین دستگاه کفر در دنیای امروز به تعبیر مرحوم امام خمینی استراتژی حاکم بر جهان را معین می‌کند؛ یعنی معین می‌کند که در افق‌های آینده، جامعه جهانی باید به کدام سمت حرکت کند و همه را هم به دنبال خود می‌کشند و اگر کسی هم مخالفت کند با حمله نظامی کار را جلو می‌برند. تعبیر شصت متفکری که در نامه به بوش از جنگ آمریکا در عراق حمایت کردند همین بود که این جنگ برای گسترش دموکراسی و ایدئولوژی امریکایی است. یعنی باید این ایدئولوژی در کل جهان بسط پیدا کند و اگر کسی نپذیرد با حمله نظامی آن را محقق می‌کنند.

در نتیجه باتوجه به پیچیدگی مدیریت در دنیای امروز که درصدد تسخیر همه ابعاد زندگی اجتماعی در جهان است، و ابتلای ما به این شرایط پیچیده، دیگر مأموریت حکومت نمی‌تواند این باشد که تنها به احکام رساله عمل کند؛ زیرا آنها به دنبال تغییر موازنه هستند به صورتی که همه جوامع، الحادی زندگی کنند و ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را الحادی شکل دهند. همچنین دیگر صیانت و قواعد صیانتی دنیای اسلام این نیست که از تهاجم نظامی مراقبت کند و جامعه را در مقابل این تهاجمات حفظ کند، بلکه مأموریت حکومت اسلامی و قواعد صیانتی دنیای اسلام در برتری موازنه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. یعنی مأموریت حکومت گسترش ایمان در همه عرصه‌های حیات فردی و اجتماعی انسان است.

به تعبیر دیگر ما مواجه به دستگاهی هستیم که صرفاً به دنبال تأمین معیشت مردم نیست بلکه برای تأمین معیشت از لایه‌های عمیقی شروع کرده است که عمیق‌ترین لایه‌های آن ایدئولوژی‌های آنهاست؛ یعنی در عصر روشنگری یک ایده‌هایی را پایه قرار داده‌اند و برای آن فلسفه و عقلانیت بنیادینی درست کرده‌اند تا ساختار فلسفی این ایده‌ها را درست کند. یعنی فلسفه‌هایی برای توجیه عقلانی ایدئولوژی مدرن ایجاد کرده‌اند.

سپس به دنبال این فلسفه، انقلاب علمی کرده و دانش‌های متناسب با این ایده‌ها را تولید نموده‌اند و سپس انقلاب صنعتی کرده و فن‌آوری‌های جدیدی را ایجاد کرده‌اند و متناسب با رشد فن‌آوری‌ها حیات اجتماعی را تغییر داده‌اند. سپس ساختار اجتماعی را تغییر داده و بعد از آن هم محصولات و سبک زندگی را تغییر داده‌اند.

بنابراین تمدن آنها چند لایه به هم پیوسته دارد و درصدد بسط همه لایه‌های آن هستند. به همین دلیل است که اصلی‌ترین مأموریت خود را پرورش انسان عصر روشنگری می‌دانند نه اهداف اقتصادی و معیشتی. این آموزشی که در دنیای مدرن درست شده است که در اکثر کشورها تقریباً به یک صورت دنبال می‌شود، برای تربیت انسان عصر روشنگری است. انسان عصر روشنگری هم انسانی است که تا حالا به دلیل عدم بلوغ عقلانی زیر چتر انبیاء علیهم السلام زندگی می‌کرده است ولی بعد از عصر روشنگری که این انسان بالغ می‌شود می‌خواهد مستقل از انبیاء علیهم السلام زندگی کند. به همین دلیل مفاهیم بنیادین و تخصصی و عرفی متناسب با مبانی خود را ایجاد کرده‌اند و ساختارهای آموزشی را نیز متناسب با همان ایدئولوژی تغییر داده‌اند و متناسب با همین مفاهیم و ساختارها، محصولات هم تولید می‌کنند.

اینکه مرحوم امام می‌فرمایند استراتژی حاکم بر دنیا را کفار معین می‌کنند و بعد قریب به این مضمون می‌فرمایند که ما باید این استراتژی را معین کنیم به همین معناست که درگیری بین اسلام و کفر در این سطح واقع می‌شود و مأموریت حکومت برتری موازنه در این مقیاس است.