نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

جلسه شصت و چهارم فلسفه اصول فقه/ تعریف اجتهاد و توسعه در استفراغ وسع با معرفت شناسی و زبان شناسی

متن زیر تقریر جلسه شصت و چهارم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 27 دی ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نظریه مرحوم حسینی بیان می کنند که استفراغ وسعی که در تعریف اجتهاد بیان شده است باید از دو جهت در آن توسعه ایجاد شود. جهت اول در معرفت شناسی و پدیده فهم است که اراده و ایمان در او دخالت دارد و این را باید روش مند کرد. جهت دوم از حیث زبان شناسی شارع است که با فهم درست از شان این خطابات است که می شود توسعه در فهم و گسترش فهم از خطاب درست کرد. در این بحث ایشان به بحث روش علامه در المیزان اشاره می کنند که از عرف عبور کرده و به زبان درون قرآن می خواهند راه پیدا کنند...

توسع در «استفراغ وسع» از زاویه «معرفت شناسی»

همانطور که گفته شد اجتهاد «استفراغ وسع در تحصیل حجت بر حکم شرعی یا وظیفه عملی» است و این تعریف گرچه صحیح است اما سه قید اساسی دارد که باید دقت شود که مراد از آنها چیست؟

یکی از قیودی که باید مورد دقت قرار بگیرد «استفراغ وسع» است که گفته شد که استفراغ تنها یک امر نظری و حسی نیست؛ بلکه فعل قلبی مجتهد هم در اجتهاد او حضور دارد و باید این فعل قلبی مجتهد هم مقنن شود تا اجتهاد او حجیت داشته باشد.

این نکته را از زوایای مختلفی باید دنبال کرد تا بحث روشن شود؛ زاویه اول بحث معرفت شناسی و تحلیل فهم است که از این زاویه این نکته بیان شد که چون اجتهاد فهم از ادله است پس قواعد کلی فهم حاکم بر اجتهاد است و چون روح و قلب انسان هم در فهم او حضور دارد، پس معرفت یک امر نظری صرف نیست.

البته مراد از دخالت قوای روحی در قوای ذهنی، تأثیر غیر مستقیم آن نیست بلکه مراد تاثیری است که به صورت مستقیم ایجاد می شود و باید خودآگاه و قاعده مند شود. در قاعده مندی تاثیرگذاری قوای قلبی در ذهن هم گفته شد که حرکت ذهن تشکیل شده است از «گمانه، گزینش، پردازش» و حضور قوای قلبی در آن هم به این صورت است که در «گمانه» باید «تهور»، در «گزینش» باید «ابتهال» و در «پردازش» هم باید «استظهار» داشته باشد.

نکته مهمی که در مباحث گذشته هم به آن اشاره شد این است که قاعده مندی یک امر نظری است و اگر فهم هم تحلیل می شود و حضور قوای قلبی در آن قاعده مند می شود، این قاعده مندی توسط ذهن انسان صورت می گیرد. یعنی ایجاد ساختار و قاعده با یک نگاه پسینی و به صورت نظری واقع می شود و همین نکته است که باعث می شود قابل سنجش باشد.

توسع در «استفراغ وسع» از زاویه «زبان شارع»

زاویه دومی که در این بحث وجود دارد بحث از زبان شارع است؛ از این زاویه باید در این نکته دقت شود که اگر زبان شارع زبان عرف باشد پس اجتهاد هم در واقع فهم عرفی از کلام شارع مقدس است و باید فهم عرفی از کلام شارع قاعده مند شود؛ اما اگر زبان شارع مقدس محدود به عرف زمان تخاطب نباشد باید قواعد دیگری اعمال شود.

البته محدود نبودن زبان شارع به این معنا نیست که اصلاً زبان عربی نیست و یک زبان تأسیسی مستقل و بریده از عرف زمان خطاب است، بلکه به این معناست که بعضا نسبت هایی بین مفاهیم خطابات شارع مقدس وجود دارد که ایجاد آن نسبت ها فقط از حکیم علی الاطلاق ممکن است.

کلام مرحوم علامه در زبان قرآن

در تأیید این مطلب می توان کلام مرحوم علامه طباطبایی را بیان کرد که می فرمایند نمی توان در فهم قرآن تنها از زبان عرف استفاده کرد؛ مثلاً در فهم معنای نور، ایمان، هدایت، حیات و حتی ماء در قرآن نمی توان به تنها عرف رجوع کرد؛ زیرا این مفاهیم برای گفتگوی درباره نیازهای عرف ایجاد شده است و ظرفیت این زبان هم به اندازه ظرفیت نیازهای عرفی است و هرقدر در نیازها گسترش ایجاد می شود، زبان هم توسعه پیدا می کند. همچنین ایشان می فرمایند که از زبان اصطلاحی در تخصص های مختلفی مثل عرفا و فلاسفه نیز نمی توان استفاده کرد، زیرا آنها اصطلاحاتی خاصی برای تفاهم درباره مقاصد خود ایجاد کرده اند و قرآن درصدد القاء آن معانی نیست. بنابراین برای فهم قرآن باید زبان خود قرآن را به دست آورد. البته ایشان به این نتیجه رسیده اند که در فهم قرآن تنها باید به خود قرآن مراجعه کرد؛ درحالی که فهم قرآن بدون روایات اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست؛ لذا در فهم قرآن باید هم به قرآن و هم به روایات مراجعه کرد.

باید توجه داشت که اولاً مراد ایشان این نیست که نباید از لغت عرب استفاده کرد یا قواعد ادبیات و بلاغت را بکار گرفت، بلکه مراد ایشان این است که باید آیات به هم عرضه شود و از طریق نسبتی که بین آیات ایجاد می شود، معنای آیات روشن شود و حتی معنای مفردات آیات هم در همین نسبت ها روشن می شود. ثانیاً نسبت برقرار کردن بین آیات هم صرفاً به این صورت نیست که آیاتی که واژه های مشترک دارند به هم عرضه شود، بلکه همانطور که در تفسیر المیزان مشاهده می شود ایشان بدون اینکه واژه مشترکی بین دو آیه باشد هم بین آیات نسبت برقرار می کنند.

به عنوان مثال در معنای آیه شریفه « أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار » گاهی مفاهیمی همانند دارالبوار، جهنم، نعمت و کفر در لغت دنبال می شود ولی وقتی آیات و روایات دیگر در کنار این آیه شریفه قرار داده  شود کاملاً روشن می شود که مراد از این مفاهیم در این آیه شریفه چیست. مثلاً در بسیاری از روایات آمده است مراد از نعمت، امام علیه السلام است و کلمه کفر هم دشمنان ایشان هستند و از مقابله ای که در آیه شریفه شده است روشن می شود که این کلمه نعمت، ایمان است و کفر عذاب است. یا در فهم دارالبوار وقتی آیه شریفه « وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُون » ملاحظه  شود که هیچ لفظ مشترکی هم با این دو آیه مبارکه سوره ابراهیم ندارد، روشن می شود که مراد از دارالبوار چیست. البته برای فهم آیه «البلد الطیب» هم باید از سایر آیات و روایات کمک گرفت. زیرا فهم آیات از این مسیر واقع می شود.

همچنین در فهم «جهنم» می توان از اینجا شروع کرد که با توجه به آیه شریفه « وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنين » و آیه شریفه « لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم » که در روایات به مسیر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام معنی شده است، می توان فهمید که ظن ابلیس یا همان طرح ابلیس این است که بین امام و امت فاصله بیاندازد؛ و نتیجه آن این می شود که « قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعين »؛ لذا آیات مبارکه سوره ابراهیم به این معناست که وقتی در سقیفه نعمت ولایت و نعمت امام علیه السلام را تبدیل به کفر کردند، طرح ابلیس را محقق ساخته و قوم خود را وارد جهنم کرده اند.

از آنچه گذشت روشن می شود که وقتی نسبت های بین آیات ملاحظه می شود فهم راقی تری از آیات پیدا می شود؛ البته نمی توان هر آیه ای را کنار آیه دیگر گذاشت و به صورت دلبخواهی نسبت برقرار کرد؛ بلکه باید به صورت قاعده مند به نسبت هایی که در مراد شارع وجود دارد و شارع مقدس آن نسبت ها را ملاحظه کرده است دست پیدا کرد. یکی از ملاحظات کلام مرحوم علامه همین است که ایشان روش فهم قرآن به قرآن را مقنن نفرموده اند؛ برخی تلامذه بزرگوار ایشان هم سعی در مقنن کردن آن داشته اند ولی تقنین دیدگاه ایشان هنوز ناقص است و به صورت قاعده مند روشن نیست که ایشان چه مسیری را می خواستند دنبال کنند.

زبان تأسیسی شارع و تأثیر آن در اجتهاد

باید دانست که در هر کلام یک مفرداتی وجود دارد و که از ترکیب آنها در جملات یک نسبت هایی تشکیل می شود؛ یک نسبت های بزرگتر و یک معنای بزرگتری هم یک پاراگراف یا قطعه را تشکیل می دهد؛ یک نسبت های بزرگتر از آن هم یک مقاله را تشکیل می دهد. در کلام برخی هم نسبت هایی وجود دارد که در بین مجموع مقالات آنها وجود دارد و یک نظام فکری ایجاد می کند. مثلاً شخصی که فیلسوف اصالت وجودی است مجموع مقالات و کتب او یک انسجام نسبی دارد و نمی توان کلام او را در علیت جدای از حرکت و جدای از بحث معاد و امثال آن فهمید و این نسبت ها هم تاحد حکمت متکلم مراد وی بوده است.

در کلمات خدای متعال که حکیم علی الاطلاق است قطعاً نسبت های حداکثری ملاحظه شده است، لذا برای مجتهدی که می تواند نسبت های مختلف در کلمات شارع مقدس را به صورت قاعده مند به دست بیاورد، تکلیف ایجاد می شود که چنین نسبت هایی را از کلمات شارع مقدس استنباط کند، و به میزانی که مجتهد بتواند به صورت قاعده مند این نسبت ها را به دست بیاورد حجیت دارد.

باید توجه داشت که در یک نوشتار -که فصول مختلف مرتبط به هم دارد که آن فصول هم بخش های مرتبط به هم دارد و آنها هم پارگراف ها و جملات و کلمات و حروف به هم مرتبط دارد- معنای اصلی مربوط به مفردات نیست بلکه معنای اصلی مربوط به نسبت هاست و در بین نسبت ها هم معنای اصلی مربوط به آن نسبت کلانی است که یک نوشتار را ایجاد می کند و معانی پاراگراف ها و مفردات و حروف، نسبت به آن فرعی و تبعی هستند؛ لذا آن نسبت کلانی که در یک نوشتار وجود دارد حاکم بر معنای مفردات است و مفردات را باید با توجه به آن روابط معنی کرد.

در کلام وحیانی شارع مقدس، کل کلام شارع مقدس یک نظام کلان منسجم است که معنای آن حاکم بر سایر نسبت ها و مفردات می شود؛ در هر سوره ای هم که یک مجموعه منسجم است، معنای کل، حاکم بر مفردات می شود و لذا تعین معنای مؤمن در سوره حجرات متفاوت است با تعین معنای مؤمن در سوره انفال و لذا اوصاف متفاوتی برای آنها بیان شده است. تأسیسی بودن زبان شارع به همین معناست که کلمات شارع مقدس یک مجموعه منسجمی است که مفردات مختلف هم در این مجموعه معنای خاصی پیدا می کند که در عین اشتراک با معنای عرفی، تفاوت هائی هم با آن دارد و هنر مجتهد باید یافتن اختلاف و اشتراک این معانی به صورت متقن و مستند باشد.

در این صورت دیگر نمی توان گفت که کلید فهم این زبانی که مخصوص وحی است، عرف است آن هم عرف زمان تخاطب؛ بلکه مسیر اجتهاد همان «گمانه، گزینش، پردازش» مبتنی بر تعبد است؛ یعنی اگر مؤمنی در مقام فهم به کلمات شارع مقدس متعبد و تسلیم باشد و این تسلیم قاعده مند شود و این قاعده مندی هم قابل تفاهم باشد، حجیت دارد، ولو فراروی از عرف داشته باشد.

بنابراین «استفراغ وسع»، هم از ناحیه معرفت شناسی و هم از ناحیه مباحث زبان شارع توسعه پیدا می کند. زیرا استفراغ وسع در تحصیل حجت، به معنای استفراغ وسع نظری در فهم عرفی از کلمات شارع مقدس نیست؛ بلکه به معنای استفراغ وسع «روحی، ذهنی، حسی» در «گمانه، گزینش، پردازش» مبتنی بر «تهور، ابتهال و استظهار» است و تا به «تفاهم» با مجتهدین دیگر نرسد حجیت پیدا نمی کند.