نسخه آزمایشی
دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403 - Mon, 6 May 2024

جلسه چهارم هيات ثار الله/ مختصات حيات الاخره و حيات الدنيا ذيل شرح حديث جنود عقل و جهل

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 30 تير 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در هیئت ثارالله قم ایراد فرمودند. ايشان در اين جلسه ضمن توضيحاتي در خصوص حديث عقل و جهل، باطن ائمه حق و باطل و امتي كه ذيل آنها بوجود مي آيد را تجلي جنود عقل و جنود جهل معرفي كرده اند. حيات الدنيا هم تجلي اين صفات رذيله است و به همين خاطر در روايات آورده اند كه بايد نسبت به آن بغض داشته باشيم. راه ايجاد صفات حميده در انسان تولي به نبي اكرم و تبري از حيات الدنيا است.

نسبت جنود عقل و جهل با حيات الآخره و حيات الدنيا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. عرض کردیم که دو جریان امامت در عالم وجود دارد. امامت ائمه حق که به تعبیر قرآن «أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(انبياء/73) امت شان را به وسیله امر الهی هدايت مي كنند. فرمان خدا در دست آنهاست و با آن امر امت را هدایت می کنند. در مقابل «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»(قصص/41) ائمه ای هستند که دعوت به آتش می کنند، اينها ائمه ضلال اند و امت خودشان را در حیرت و ضلال می برند. برای این دو امام، دو امت خدای متعال قرار می دهد. دو عالم و دو محیط برایشان خلق می کند که یکی محیط حیات الدنیاست و دیگری محیط حیات الاخره است و هر دو هم از عالم ارض شروع می شوند. در همین عالم ارض که ما هستیم دو تا عالم شکل می گیرد كه یکی حیات الدنیا و یکی حیات الاخره است. بر محور اين دو امام، دو تا امت و دو تا زندگی و دو تا عالم شكل ميگيرد. حالا خصوصیات این دو تا عالم را عرض کنیم البته بعضی هایش را نيز در جلسات قبل گفتگو می کردیم.

یکی از خصوصیات این دو عالم، صفاتی است که در بین این دو امت وجود دارد. آن صفاتی که در حیات الاخره کار می کند غیر از آن اوصاف و صفاتی است که در حیات الدنیا کار می کند. آنها یک اوصاف و خلقیات و اخلاقی دارند و اینها هم اخلاق و اوصافی متفاوت دارند. البته تعبیر اخلاق هم دقیق نیست. اوصافشان با همدیگر متفاوت است. به این مطلب در آیات قرآن و روايات مکرر پرداخته شده است. من فقط یکی دو مورد را اشاره می کنم.

اگر حدیث نورانی عقل و جهل از امام صادق علیه السلام را از این زاویه مطالعه کنیم، تفاوت ساخت امت انبیاء را با امت حول فراعنه نشان می دهد. در این حدیث نورانی امام صادق علیه السلام به آن جمع اصحابشان که بعضی هایشان جزو نزدیکان حضرت اند، فرمودند: «اعْرِفُوا الْعَقْلَ  وَ جُنْدَهُ  وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا»(1) عقل و لشکرش را بشناسید، جهل و لشکرش را بشناسید، راه را پیدا می کنید و هدایت می شوید. اگر دنبال هدایت هستید عقل و لشکرش را و جهل و لشکرش را بشناسید. به حضرت عرض کردند، آقا خودتان بیان بفرمایید.

حضرت داستان خلقت عقل و جهل را که یک بحث بسیار جدی است، توضيح دادند. بزرگان هم رساله هايی اختصاصی در شرح این حدیث نوشته اند از جمله حضرت امام كه یک رساله ای تحت عنوان جنود عقل و جهل دارند، كه شرح همین حدیث است. آنجا حضرت توضیح می دهند که خدای متعال عقل و جهل را هر كدام با مختصات خودشان آفرید. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ» خدای متعال عقل را از نور و از یمین عرش آفرید، که اینها  توضیح می خواهد. عالمی که نور عقل از آن تنزل پیدا کرده و آفریده شده، توضیح داده شده است. «ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً» جهل را هم از یک زاویه دیگری خدای متعال آفرید.

بعد به عقل دستور داد: «فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ» به طرف یک مأموریت هایی برود و رفت. وقتی رفت دستور داد كه برگردد و عقل دوباره به سوي خداي متعال برگشت. ظاهرا همه تکالیفی که متوجه ما می شود همین دو جنس تکلیف است. چیز دیگری نیست. باید برویم دنبال یک مأموریتی و بعد وقتی می رویم سراغ آن مأموریت به غفلت نیافتیم، دوباره به محضر حق برگردیم، این مأموریت ها ما را از خدا غافل نکند. تمام تکلیف عالم همین است. از مومن در قرآن تعبیر به «أَوَّاب » می شود. رفت و برگشت دارد. اينكه به زنبور عسل هم اواب می گویند، نکته اش این است كه در گلستان مي رود و شهد گل را برمیدارد و دوباره به سراغ كار خودش و به كندويش برمی گردد. انسان باید قاعدتا اینطوری باشد. عقل را اینگونه روايت توصیف می کند.

خدای متعال مدح و تکریمش کرد. در روایت دارد خدای متعال جهل را كه آفرید به او دستور داد به یک کاری برود رفت و برنگشت. خوشش آمد و همانجا ماند. سراغ دنیا رفت و بعد در دنيا ماند. ما هم واقعا اینطوری هستیم. ما كه به طرف یک مأموریت هایی می رویم، باید مواظب باشیم جلوه های دنیا ما را نگیرد و ما را از آن غایت و هدف اصلی مان جدا نکند. خدای متعال او را لعن کرد و فرمود که تو استکبار کردی، در شأن تو نبود که برای خودت حساب و کتاب مستقلی باز کنی و طرح مستقلی داشته باشی. یعنی دنبال برنامه خدا نیست و دنبال کار خودش است.

فرق عقل و جهل این است. حالا اساس خلقتشان با هم متفاوت است. فرقش این است که عقل در مقام طاعت و بندگی خداست، برنامه و طرح الهی را در زندگی خودش اعمال می کند، در هیأتِ خودش مقید به آن طرح است. ولي جهل اینطوری نیست؛ جهل مقید به برنامه خودش است و برای خودش طرحی و نقشه ای دارد و می خواهد آن را جلو ببرد و کاری با طرح خدا ندارد. برنامه الهی برایش مهم نیست. خدای متعال او را لعن کرد و از محیط رحمتش دور کرد.

شيطان و استكبار علي الله

پس عقل در محیط طاعت و در محیط رحمت است و کارش هم تواضع و بندگی و با امر خدا حرکت کردن در عالم است. تمام اقبال و ادبارش بر اساس امر خداست، ولي جهل اینطوری نیست. او هم یک مخلوقی است و برای خودش ظرفیتی دارد. او هم می توانست بندگی کند، ولی این کار را نکرد. دنبال طرح و نقشه خودش است. شیطان همینطوری است. خدای متعال برای او یک برنامه ای داشت و به او فرمود، باید بر آدم سجده کنی و از این مسیر باید در عالم حرکت کنی. ولي او برای خودش یک طرح دیگری ریخت. گفت من اگر امام نشوم، از این راه نمی آیم. بلدم چه کار کنم، خودم امامت می کنم، خودم امت درست می کنم. بنی آدم را هم از دست تو می گیرم و می برم آنجا که خودم می خواهم. حرفش به خدای متعال همین بود. گفت یا من امام باشم و از طریق من همه بیایند و بندگی کنند، یا اگر من را در مقام امام قرار نمی دهید و پیش روی مومنین قرار نمی دهید، می روم کار خودم را می کنم و این راه را بر مومنین می بندم، «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم »(اعراف/16) همه را بنده و برده خودم می کنم.

پس ببینید فرق عقل و جهل این است. عقل با این که عقل است و همه فهم آنجاست، در مقام طاعت و بندگی و خضوع قرار دارد و استکبار نمی کند. برای خودش طرحی در مقابل طرح خدا و حرفی در مقابل حرف خدای متعال ندارد. جهل ولي اینطوری نیست. یک موجودی است كه با فرمان خدا در عالم راه نمي رود. برای خودش حساب و کتابي در مقابل خدا باز می کند.

شیطان هم همینطوری است، «قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني  مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين »(اعراف/12) خدا به او می فرماید؛ سجده کن، راه این است. خدای متعال یک امتحان خيلي سنگیني گرفته است. امتحانی که خداي متعال از جهل گرفته است، همان امتحانی است که از ملائکه و شیطان گرفته اند. آدم را از گل آفریده است، آن هم گلی که کهنه و خشک شده است. اين گل یک مراحلی را طی کرده تا به گل کوزه گری تبديل شده است. آن وقت جلوی چشم خود ملائکه از این گل آدم را آفرید و بعد هم مدتی پیش روی ملائکه افتاده بود. بعد در آن دمید «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي  فَقَعُوا لَهُ ساجِدين »(حجر/29)، این روحی که خدای متعال او را اعظم از ملائکه قرار داده بود، باید همه بر او سجده کنند. این روح در حضرت آدم دمیده شد، حالا گفتند سجده کنید.

خدای متعال می فرماید باطن این امر بر ملائکه پوشیده بود. خیلی امر عجیبی هم هست. آنها باطن كار را نمی دانستند، ولی خدا فرمود سجده کنيد. با اینکه از اين گلی که سال ها جلوی چشم شان بود، آفریده شده بود، ولی سجده کردند. شیطان وقتی خدای متعال دستور سجده داد، گفت: «لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون »(حجر/33) هرگز من مقابل چنین موجودی سجده نمی کنم. من کسی نيستم که در مقابل این موجود تواضع کنم. «لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ» یعنی اصلا فکرش را نکن. من این کاره نیستم. بعد هم به خدای متعال عرضه داشت حالا که اینطوری شد، من راه خودم و تو هم راه خودت. من طرح خودم را در عالم می ریزم.

پس تفاوت این دو این است كه یکی در مقام تواضع و خشوع و بندگی و اعتماد به خدا و اجرای طرح و دستور خداست و دیگری هم در حال عمل به طرح خودش است. دو جریان اند و دو عالم شکل می گیرد. یکی عالم رحمت است. خدای متعال عقل را تکریم کرد و مورد احترام قرار داد. یکی هم عالم غضب الهی است. عالم لعن است. در مقابل کبریای الهی تواضع نکردی و برای خودت حساب و کتاب در عالم باز کردی. آدم اگر از موضع الهی به عالم نگاه کند، همه چیز سر جای خودش است. ما هم شأن مان بندگی است، ولی وقتی آدم از آن موضع نگاه نمی کند، برای خودش حساب و کتاب باز می کند. شیطان این کار را کرد.

بعد خدای متعال هفتاد و پنج لشکر برای عقل آفرید. از ایمان بگیرید تا توکل و یقین و صبر و رضا و خشوع و زهد و محبت و ایثار. این صفاتی است که خدا به عقل داده است. عقل با این قوا خدا را بندگی می کند. اینها قوای بندگی است. جهل هم به خدای متعال عرضه داشت، من هم لشکر می خواهم. به عقل لشکر دادی، به من هم باید بدهی. پیداست كه عقل با این لشکر یک کاری در عالم انجام می دهد. جهل هم می گوید من هم یک لشکری می خواهم تا مقابل او صف آرایی کنم. با هم درگیر بشویم. من کار خودم را مي كنم و او هم کار خودش را انجام مي دهد. خدای متعال هم هفتاد و پنج لشکر در مقابل به او داد. کفر و حرص و حسد و بخل و کبر و عداوت و برخي از جنود اين لشكر هستند. اینها صفات جهل است.

پس دو مخلوق اند؛ یک مخلوق نورانی و در مقام عبادت و در مقام عمل به طرح خدا در عالم است و خداوند امکانات و لشکری به او داده است. این لشکر، لشکر بسیار مهمی است. اگر آدم توجه کند، با همین ها مي تواند در عالم راه برود. کما این که لشکر شیطان هم همینطور است. شیطان یک بخل می دمد و یک جامعه ای بخیل می شوند. حسد می دمد و یک جامعه حسود درست می شود. وجود مقدس نبی اکرم هم همینطوری است، وقتی نفس رحمانی شان به یک امت مي خورد، آن امت اهل توکل و یقین و رضا و صبر مي شوند. با این قوا می شود در عالم کار کرد. دو امت درست می شود. خدای متعال یک لشکر به عقل و یک لشکر به جهل داده است.

پس دسته بندی در عالم اینطوری است؛ یکی بر محور عقل است و یکی بر محور جهل است. عالم عقل عالم نور و عالم هدایت و عالم بندگی و عالم عمل به امر خدا و اجرای امر الهی است. امکاناتی هم که خدای متعال به او داده از این جنس است. محبت و ایثار و زهد و صبر و پایداری کردن در راه خداست. آن طرف هم یک دستگاه درست شده است. حول عقل و جهل دو جریان و به تعبیر غیر دقیق دو امت شکل می گیرد. عقل امام یک امت مي شود و جهل هم امام یک امت مي گردد.

راه تكميل قواي عقل در انسان

بزرگان بحث کرده اند که این عقل چیست؟ معمولا می گویند عقل وجود مقدس نبی اکرم هستند و این روایت ناظر به حضرت هست. البته مرتبه ای از مراتب خلقت حضرت است، چون این مرتبه ای که گفته شده، مرتبه نازله خلقت وجود مقدس شان است. جهل هم كه شیطان است و به قول آقایان می گویند ابلیس الابالسه است. رئیس شیاطین دشمن اصلی حضرت است. یکی استکبار و یکی طاعت مي كند، یکی محیطش محیط رحمت است و رحمت خدا را در عالم بسط می دهد و یکی هم محیط لعن است و لعن را گسترش می دهد. هرکسی با حضرت حرکت کند، تحت محیط رحمت خداست. یکی خضوع و بندگی است و یکی استکبار و شیطنت و برای خود حساب و کتاب باز کردن و دنبال هوس و هدف خود بودن است. این دو جهان است و دو تا امت می سازند.

ما چطوری می توانیم ملحق به یکی از این دو امت بشویم؟ حضرت فرمود اگر می خواهید همه قوای عقل در شما پیدا و کامل بشود، لشکر بندگی در شما کامل و عبادات تان کامل بشود، باید غیر از این که تولی به وجود مقدس نبی اکرم دارید و متمسک به او هستید، باید از جهل هم پاک بشوید. هیچ آمیختگی بین شما و این عالم نباید باشد. تا این آمیختگی هست صفات عقل در شما کامل نمی شود.

حيات الدنيا و صفات رذيله

از این روایت نورانی استفاده می شود که تمام صفات کمال را خدا برای نبی اکرم آفرید و تمام صفات شیطنت و صفات رذیله و اوصافی که با آن استکبار و طغیان در عالم می شود را برای شیطان و ابلیس آفریده است. دو عالم است. ما چه کاره ایم؟ حالا عوالم قبل مان بماند. ما می توانیم به نبی اکرم ملحق شویم و می توانیم به شیطان ملحق بشویم. یک عده به سمت استکبار و یک عده به سمت طاعت مي روند. روح رسیدن به این صفات کریمه و این قوا طاعت خداست. به واسطه آن طاعتی که حضرت کردند، این قوا براي ايشان خلق شده است. برای ما به صورت مستقل این قوا هرگز خلق نخواهد شد. یعنی خدای متعال برای هیچکس مستقل از وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صفت ایمان و یقین و صبر و زهد و توکل را خلق نمی کند. اینها را خدای متعال برای حضرت خلق کرده اند.

ما باید در برابر خدای متعال خضوع کنیم و به این وجود مقدس متمسك و متولی باشيم. بايد معتصم به ایشان باشیم، تا این صفات حضرت در ما ظهور کند. مثل خورشیدی که می تابد حضرت می تابند؛ اشعه های وجود و صفات نورانی شان در وجود مومن می آید. در هر مومنی یک شعاعی از عقل است، ولی چه زماني عقلش کامل و آن صفات به نحو تمام در او ظهور پیدا می کند؟ فرمود دو کار باید بکند؛ اول باید متمسک به نبی اکرم باشد و بعد هم مواظب باشد، تا از دستگاه شیطان و جهل فاصله بگیرد. هیچ یک از قوا شیطان و صفات شیطان در او نباشد. تبری همین است. می گویند تبری بجویید چون اگر تبری نجویيد، شیطان نفوذ و رسوخ می کند، صفات خودش را می فرستد، لشکر خودش را می فرستد، تا مملکت ما را فتح کند.

حضرت می خواهد مملکت ما را آباد کند. ميخواهد ما را عبد کند و صفات حمیده در ما متجلي شود. از صفات خودش در ما می دمد. حضرت از روح خودش در ما می دمد. حضرت روح خودش را در ما نازل می کند. شیطان هم می خواهد ما را از دایره بندگی بیرون ببرد و دور خودش جمع کند. مي خواهد به وسیله ما استکبار و طغیان کند و به وسیله ما گناه و شیطنت را در عالم توسعه بدهد. می بینید دیگر این دو دستگاه همینطوری اند. مملکت وجود ما بین این دو امام است. می شود به سمت آن امام حق برويد و او روح خودش را در وجود شما می دمد و به او ملحق می شوید «وَ أَرْوَاحُكُمْ  فِي  الْأَرْوَاحِ». می شود هم به طرف امام جهل بروید و او هم شیطنت و ملعنت و ظلمت خودش را نازل می کند، در نتيجه آدم کم کم یک شیطانکی مي شود.

به تعبیر امیرالمومنین ارواحنا فداه آنهایی که با شیطان حرکت می کنند، «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً»(2) شیطان هم آنها را دام خودش می کند، یعنی قوای شیطان در او ظهور پیدا می کند و همه قوایش دام شیطان اند و دیگران را هم به دام می اندازد. اينگونه آدم شريك شيطان می شود. نبی اکرم طریق رحمت است. آن طرف هم طریق ملعنت و شیطنت است.

بعد حضرت توضیح دادند: «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ  فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ  فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» در صدر وجود آنها تخم گذاری می کند، مراقبت می کند و اینها را به ثمر می رساند. وقتی حاصلش به دست آمد، اینها را بر سر قوای این آدم می نشاند. وقتی با شیطان راه رفت، این کار را سرش می آورد. بر سر چشم و گوش و زبان انسان قوای خودش را مسلط می کند. آن وقت با زبان آدم حرف می زند و دیگران را زمین گیر می کند. شيطان با چشم آدم می بیند و آدم می شود جاسوس و دیده بان و سخنگوی شیطان. ما بین این دو هستیم.

توضيح بحث خلقت عوالم و این که اینها چگونه شکل گرفته اند، بماند. ولی اجمالا ما بر سر این دو راه هستیم. انسان مي تواند با عقل و با امام رحمت در عالم حرکت کند و از قوای او برخوردار بشود و شعاع وجود او در انسان بیفتد. مي تواند هم در وادی جهل قرار بگیرد و در ظلمات او غوطه ور شود و در ظلمات او صفات شیطنت و ملعنت و حرص و حسد و بخل و تکبر در انسان ايجاد شود. این دو امام دو امت اینطوری می سازند. حیات الدنیا حیات این صفات و حیات این امام است. این امام را هم امداد می کنند. اگر عده ای بخواهند به طرف او بروند، خدای متعال به قهر جلوی کسی را نمی گیرد. شیطان آن موقعی که رجز می خواند و مي گفت همه را جهنمی می کنم، «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم »(اعراف/16) خدای متعال فرمود: من هم «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعين »(ص/85) جهنم را از خودت و از قوای خودت و از هر کسی که تابع تو بشود پر می کنم.

دو تا عالم است، می خواهید به جهنم برويد، می خواهید به بهشت برويد. حیات الاخره آن دنیایی است که برای حضرت خلق می شود. دنیایی است که این صفات در آن کار می کند. امت حضرت هرچه بیشتر رشد کنند، بيشتر اهل توکل و یقین و صبر و زهد و محبت و ایثار و تواضع و امثال اینها مي شود. آن طرف هم هرچه جلوتر می روند، حریص تر و حسودتر و بخیل تر و متکبرتر و خود پرست تر و امثال اینها می شود. دو دستگاه است. انسان می تواند بین این دو دستگاه عمل کند.

اگر کسی بخواهد در وادی عقل بیاید و عقل در او کامل بشود و با همه قوای عقل و با همه نورانیت عقل در عالم بندگی بکند، باید کاملا متمسک به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد و کاملا هم منقای از جهل شده و پاک بشود. هیچ صفت و هیچ تعلقی از آن طرف در انسان نباشد. مومناني که کاملا صف خودشان را جدا می کنند، تطهیر می شوند. آن وقت همه قوای ایمان در آنها کامل می شود و الا خیلی ها در وادی ایمان اند، ولی ایمانشان و قواي ايمان در آنها کامل نیست، همه صفات عقل درشان نیست. چون هنوز تطهیر نشدند. یک تعلقی هم به جبهه شیطان دارند. یک نسبتی هم با آنجا دارند. پس صفاتی که در حیات الدنیا و حیات الاخره در عالم ارض است، یکی حیات بندگی و یکی حیات استکبار و حیات خود مداری است. خود آدم برای خودش مقابل طرح خدا حساب و کتاب باز می کند.

صفات رذيله و توسعه غربي

اين مساله از اول بوده است. الان هم مستکبرین عالم کارشان همین است. می گویند انبیاء یک حرفی زده اند، كه دوره اش گذشته است. ما خودمان با عقل خودمان جهان را می سازیم. می گویند العیاذ بالله دیگر دوران خدا گذشته است. می گویند خودمان عاقلیم، مگر بیل به کمر عقل خودمان خورده است. همینقدر که می گویید مستقل می شوم، شیطان بر او تسلط پیدا می کند، «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/257) و در وادی ظلمات مي روند. پس دو عالم است. صفاتی که در این دو عالم کار می کند، این صفات است.

يك جاهايي آدم غليان اين صفات رذيله را مي بيند. این حوادث بزرگی که در جهان اتفاق می افتد را كه آدم نگاه مي کند، پشت سرش همین صفات رذیله را مي بيند. الان اینها در یک کشوری برای تحقق برنامه توسعه می روند، اول کاری که می کنند، تلاش می کنند تا صفات رذیله را در این امت رشد دهند. جامعه حسود و بخیل و منفعت طلب و سودجو بشوند. بعد هم می گویند اگر اینها نباشد جامعه رشد نمی کند. جامعه ای که آدم هایش دنبال منفعت خودشان و سود حداکثری نیستند، رشد نمی کند. با زهد که نمی شود دنیا را بسازید. اين مطلب را با صراحت می گویند. تصریح می کنند كه با این صفات است که پیشرفت واقع می شود و الا با صفاتی که انبیاء می گویند، اتفاقی نمی افتد. گاهی هم می گویند این صفاتی که طبیعت در ما به ودیعه نهاده اشتباه نکرده است. همین صفات رذیله را می گویند. توجیه می کنند و می خواهند بگویند طبیعت مان منفعت طلب است. هر آدمی منفعت طلب است. هر آدمی حریص است و می خواهد بیشتر جمع کند. هر آدمی به یک تعبیری حسود است و دیگری اگر موفق شد، دلش می خواهد آن موفقیت نباشد، می خواهد فرش دیگران را هم زیر پای خودش بیاندازد. طبیعت آدم سلطه طلب است.

می گویند این صفات را طبیعت در ما به ودیعت نهاده است و اشتباه نکرده است. می دانسته ما اگر بخواهیم رشد پیدا کنیم، باید این صفات در ما باشد. بعضی هایشان می گویند، میل به محبت برای گدایان است. آدم تاجر كه سرمایه اش را در بازار می برد، می خواهد منفعت حداکثری ببرد. می خواهد از طریق سرمایه خودش، سرمایه دیگران را هم به طرف خودش بکشد. می گوید بازار یعنی همین. می گوید من وقتي در بازار می روم، می خواهم سود بیشتري ببرم و قدرت و امکانات او را به سمت خودم بکشم. او هم می خواهد همین کار را با من کند. این می شود انسان سوداگر. اين می شود انسان گرگ صفت. می گویند اصلا همين درست است. با آن چیزی که انبیاء می گویند، مانند محبت و زهد و امثال اينها می شود یک جامعه چوپانی درست کرد. جامعه حضرت ابراهیم جامعه چوپانی است. حالا این را باید بحث کنیم.

جنود عقل، باطن امت نبي اكرم

حیات الدنیا یک عالمی است روی زمین كه همه مردم عالم ذیل جهل و ابليس حرکت می کنند. روحیه استکبار در همه شان پیدا می شود. آرام آرام در همه آنها صفات رذیله رشد می کند. همه برای خودشان یک شیطانکی اند و قواي شیطان درون شان هست. این طرف هم اگر یک امتی ساخته می شود، باطن این امت این هفتاد و پنج لشکر است؛ باطن اين امت محبت و ایثار و فداکاری و شجاعت و زهد و یقین و توکل و صبر و امثال اینهاست. حیات الدنیا یک عالمی است و صفاتی که در این عالم رشد می کند و کار می کند، صفات رذیله است. این صفات به يك تمدن، به یک نظام زندگی و به یک مدنیت و شهرنشینی تبديل مي شود. شهرهای مدرن باطنش همين است. همه دنبال منفعت حداکثری خودشان هستند. یک مشت انسان سوداگر هستند. تلاش هم می کنند تا آدم ها را اینطوری تربیت کنند، یعنی دستگاه شیطان دنبال این است كه آدم اینطوری تربیت کند.

حالا این هم یک بحثی است که آیا با آدم های منفعت طلب که هر کسی همه چیز را برای خودش می خواهد، اصلا جامعه ساخته می شود يا نه؟ اینکه عامل متلاشی شدن جامعه است! جامعه از کوچکترین جمعش که خانواده است، محبت و ایثار می خواهد و الا اگر همه دنبال كار خودشان باشند که جمع نمی شوند. جمع متلاشی می شود. چطوری این جمع ساخته می شود؟ این هم یک نکته ای است كه قرآن می فرماید، اينها بت ها و آلهه اي درست می کنند و با تعلق به آن آلهه یک روابط دنیایی و یک وُدّ دنیایی بین شان ایجاد می شود. این توضیح می خواهد. «أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»(عنکبوت/25) اینها رشته ودّ دنیایی برقرار می کند، كه در همین طریق حیات الدنیاست. پس صفات امتی که در حیات الدنیا هستند، این صفات است. صفات کسانی که در حیات الاخره هستند هم آن صفات است.

بغض نسبت به دنيا

یک روایت هم بخوانم که خیلی گویاست. این روایت از امام سجاد علیه السلام هست. مرحوم کلینی این روایت را در کتاب ایمان و کفر در باب مذمت دنیا و زهد در آن نقل کرده اند. روایات در اين زمينه متعدد است. «سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ أَيُ  الْأَعْمَالِ  أَفْضَلُ  عِنْدَ اللَّهِ  عَزَّ وَ جَلَّ»(3) از امام سجاد علیهم السلام سوال شد كه کدام عمل نزد خدا افضل است؟ حضرت فرمودند: «مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ ص أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا» هیچ عملی در نزد خدای متعال بعد از توحید و پذیرش طرح رسالت وجود مقدس نبی اکرم -پیداست ادامه اش هم طرح ولایت و امامت است- بالاتر از بغض دنیا نیست. مومن باید نسبت به دنیا مبغوض باشد.

بغض الدنیا به چه معناست؟ حضرت می فرمایند: «وَ إِنَّ لِذَلِكَ لَشُعَباً كَثِيرَةً وَ لِلْمَعَاصِي شُعَباً» دنیا شعبی دارد، معاصی هم شعبی دارد و شعب دنیا همان شعب معاصی است، بعد حضرت توضیح دادند، «فَأَوَّلُ مَا عُصِيَ اللَّهُ بِهِ الْكِبْرُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ إِبْلِيسَ حِينَ  أَبى  وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ » اول معصیتی که خدا شد و یک شعبه دنیا با آن درست شد، استکبار بر خداست. پس عالم استکبار حیات الدنیاست. عالم استکبار یک عالمی است كه حولش یک دنیایی ساخته می شود.

«وَ الْحِرْصُ وَ هِيَ  مَعْصِيَةُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ حِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمَا فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ» دومي حرص است. اينكه داستان حضرت آدم و حوا چه بوده است را ما نمی دانیم. حضرت آدم که معصوم بودند. از هر کجای این بهشت می خواهید، تناول کنید، ولي به این درخت نزدیک نشوید، که این نزدیکی شما را به وادی ظلم می کشاند. نزدیکش هم نروید. «فَأَخَذَا مَا لَا حَاجَةَ بِهِمَا إِلَيْهِ فَدَخَلَ ذَلِكَ  عَلَى ذُرِّيَّتِهِمَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَكْثَرَ مَا يَطْلُبُ ابْنُ آدَمَ مَا لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَيْهِ» چیزی را برداشتند که احتیاجي به آن نداشتند –این حرفها راجع به حضرت آدم توجیه می خواهد- تا قیامت این در ذریه شان پیدا شد. بیشتر چیزهایی که فرزندان آدم دنبال می کنند، محتاج به آن نیستند.

شعبه دیگر معصیت حسد است؛ «ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ ابْنِ آدَمَ حَيْثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِكَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْكَلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَالٍ فَاجْتَمَعْنَ كُلُّهُنَّ فِي حُبِّ الدُّنْيَا» نسبت به برادرش حسادت کرد و او را کشت. حسد يعني آدم امکانات دیگران را هم می خواهد به سمت خودش بکشد، اگر دیگری اگر یک فرش خوب دارد، آدم می خواهد آن فرش زیر پای خودش باشد. همه چیزهای خوب عالم مال من باشد. این حسد می شود. خدای متعال یک تقسیم عادلانه و به حساب و کتابی دارد. قرآن می فرماید اگر ما به کسی چیزی دادیم، شما چرا چشمتان به آن امکانی است که به او داده ایم؟ از خدا بخواهید، خزائنش دست خداست. به شما هم می تواند بدهد. آدم حسود اینطوری است؛ چون خزائن خدا و تقسیم خدا را نمی بیند، در واقع معترض به خداست. می خواهد کفش دیگران هم پای او باشد. سفره دیگران هم جلوی او پهن بشود. میز دیگران هم مال او باشد.

فرمود از کبر و حرص و حسد شعبی ناشی می شود؛ «حُبُّ النِّسَاءِ» البته حبّ حرام مقصود است. حبّ حلال در روايات جزو ایمان است. «حُبُّ الرِّئَاسَةِ» و «حُبُّ الرَّاحَةِ» راحت طلبی و «حُبُّ الْكَلَامِ» دلش می خواهد همینطوری حرف بزند، موقفی داشته باشد. حب الکلام ریشه اش این است که آدم می خواهد بذر بپاشد و بچیند و دیگران را مشغول به خودش کند. بعد «حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ» است، می خواهد موقف بالاتری داشته باشد. عالم دنیا همین است. عالم جاه و ثروت و راحتی و ریاست و امثال اینهاست. این محبت ها حب الدنیا مي شود.

غرضم این بود، دنیایی که انبیاء مذمت می کنند و می گویند باید بغض نسبت به آن داشته باشيد، عالم صفات رذیله است که ریشه همه معاصی این صفات است. روابط امت با این صفات ساخته می شود. یک امت حسود رابطه شان با همدیگر اینطوری است. می خواهند همه امکانات طرف مقابل را طرف خودشان بیاورند. حرص یعنی می خواهد هرچه بیشتر براي خودش جمع کند و واقعا هم احتیاجي ندارد. به او می گویی ثروتت چقدر است؟ می گوید الان را می گویی یا الان؟! خب می خواهی برای اين چهار روز دنیا اينها را چه کار کنی مردک؟! مي خواهد تمام امکانات را به طرف خودش بكشد. این استثنا نیست، بلكه این قاعده است. آدم هایی که تربیت می کنند، اینطوری اند.

بعد هم فیلسوف شان توضیح می دهد كه با این صفات است که می شود دنیا را ساخت. درست هم می گوید. حیات الدنیا با این صفات ساخته می شود. یک جنس زندگی است. عالم حسادت و بخل و کبر و ریا و تملق و زورگویی و استکبار یک عالمی است كه اهلی هم براي خودش دارد. باطن این عالم جهنم است. عالم رنج و عذاب است و هر آدمی هم که این صفات را دارد، برای دیگران عامل عذاب است. آدم اینطوری برای نزدیکترین آدم هایش هم ایجاد ناامنی می کند. چرا شب وقتي مي خواهي بخوابي باید در خانه ات را شش تا قفل بزنی؟ برای این که آدم ها اینطوری می شوند. آدم هایی که اهل ایثار و زهد و فداکاری و یقین و توکل اند، اصلا نگرانی ندارند. اصلا احساس ناامنی نمی کنند. این که عصر ظهور عصر امنیت است، یعنی همین دیگر.

باطن آن طرف می شود رنج و عذاب و ناامنی و باطن اين طرف می شود امنیت و آسایش و رفاه و زهد و یقین و تقوا و توکل. یک عالمی است و قوایی دارد، انسان هایی كه آنجا زندگی می کنند هم امامی دارند. امتی با آن ساخته می شود. در تمام روابط شان هیچ حرص و حسد و بخل و کبر نمی بینی. جامعه موعود ما چنین جامعه ای است. امام عقل محض است و خدای متعال قوا و امکانات و لشكري به او داده است، كه با اینها یک امت می سازد. آن طرف هم در مقابل او دستگاه شیطان و ابلیس است كه با صفات رذیله یک عالم ظلمانی می سازد. حیات الدنیا حیات معاصی و صفات رذیله و حیات استکبار علی الله است. حیات طغیان بر خدای متعال است. اصل این اوصاف از امام شان نازل می شود. امام امت حق را متولد می کند. وجود مقدس نبی اکرم امت خودشان را متولد می کنند. شیطان هم یک امتی می سازد. فراعنه هم یک امتی برای خودشان با امداد الهی می سازند. بعضی خصوصیات این دو عالم را قرآن توضیح داده است، كه ان شاء الله جلسه بعد عرض می کنم.

سيدالشهداء و جمع كردن بساط حيات الدنيا

تفاوت امام اين دو عالم در چیست؟ این امام با آن امام چه تفاوتی دارد؟ روابط امت با هم چه تفاوتی دارد؟ ذیل این صفات رذیله چه تفاوتی شکل می گیرد؟ تلقی حقیر این است؛ آن فسادی که در امت حضرت به پا شده و وجود مقدس سیدالشهداء می فرماید من می خواهم بساط اين فساد را جمع کنم، همین است. یک حیات الدنیايي به پا کردند و حضرت داشتند حیات الاخره را می ساختند. اینها آمدند امت حضرت را به سمت حیات الدنیا منحرف کردند، «يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً»(ابراهیم/3)، خودشان حیات الدنیا را انتخاب کردند و بعد آن راهی که حضرت به سوی عالم بالا باز کرده بودند را بستند.

بعد هم دین ابزار دنیاپرستی شد و مسجد، مسجد ضرار شد، کعبه دوباره تبديل شد به همان فضایی که «ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَة»(انفال/35) نمازشان هم کف و سوت است. نه اینکه واقعا کف می زدند، بلكه نماز شان با کف و سوت چه فرقی می کند؟ یک ساعت و نیم نماز بخواند و گریه کند. از این چیزها خدا دیده است. سر خدا را که نمی شود کلاه بگذاری. می خواهی سر خدا را کلاه بگذاری؟ شیطان دو رکعت نماز خوانده كه چهار هزار سال طول كشده است، ولي طردش کردند. حیات الدنیا یعنی مسجدش هم می شود مسجد ضرار. بازی است دیگر، حیات الدنیاست. چیزی که در آن نیست عقل است. چیزی که در آن نیست طاعت است.

ممکن است کسی بگوید نه آقا؛ اینها هم یک روابطی با هم دارند. حالا در جلسات بعد عرض مي كنم كه ارتباط امام شان با اینها و با يكديگر چگونه است. چطور این شیطان می آید و با اين صفات رذیله یک جمع درست می کند. اینهایی که «تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى »(حشر/14)، این قلوب متفرق چطوری يك امت باطل می شوند؟ این توضیح می خواهد. این را در قرآن خدای متعال توضیح داده است. یک حیات الدنیایی با او به پا می شود، ولي بعد که در قیامت می روند، این روابط به هم می خورد. دشمنی ها سر برمی دارد. دشمني امامشان با امتشان و امت با همدیگر، دائما در جهنم با هم دعوا می کنند. السلام عليك يا اباعبدالله.

پي نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 21

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 53

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 130