نسخه آزمایشی
دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403 - Mon, 6 May 2024

جلسه دوم حسینیه حضرت زهرا / طرح انحراف در امت نبی اکرم صلی الله علیه و آله با دنیایی کردن دین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 29 تير 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ عده ای از دشمنان پیامبر که از اهل کتاب هستند، قصد دارند همان طرحی که با آن دین خودشان را مسدود کردند و به سمت دنیاپرستی تحریف کردند، در امت اسلام هم پیاده کنند. خدای متعال به مؤمنین نسبت به این طرح هشدار می دهد و برای مقابله با این طرح به آنها امر می کند، که به قرآن و پیامبر اعتصام داشته باشند، که در این صورت به صراط بندگی هدایت می شوند.

طرح اهل کتاب برای انحراف امت

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون  * يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرين  * وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى  عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيم *  يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون »(آل عمران/99-102). سیدالشهداء علیه السلام در نامه ای که به برادرشان محمد حنفیه نوشتند، وقتی می خواهند اهداف قیام بزرگ خودشان را توضیح بدهند، اشاره می کنند به این که من چه مقاصدی ندارم «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»(1).

این حرکت های بزرگی که در دنیا از طرف مستکبرین و فراعنه اتفاق می افتد، عمدتاً همین چهار چیز است. گاهی کارهای بزرگی هم می کنند. مثلا در جنگ جهانی اول و دوم ده ها میلیون آدم کشته شدند و شهرهای همدیگر را شخم زدند. در آمارهای رسمی آمده که پنجاه میلیون کشته از همدیگر در دنیا گرفتند که غیر از آن مرگ های خاموش مثل قحطی ها و گرسنگی هایی است که ایجاد کردند بودند، ولی جنگشان همین است، «أَشِراً وَ بَطِراً وَ مُفْسِداً وَ ظَالِماً».

حضرت می گوید من برای این امور قیام نمی کنم «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي » قیام من برای این است که یک فسادی در امت جدم اتفاق افتاده است. رسول اکرم امام کل هستند و دارند یک امتی را در تاریخ می سازند و می خواهند یک کاری در عالم کنند. یک فسادی در این امت رخنه کرده و امت را از مدار خودش خارج کرده است؛ «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي » برای این که این اتفاق بیافتد و امت اصلاح بشود، «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي » اگر امر به معروف و نهی از منکر انجام شود، این امت به مدار صلاح خودش بر میگردد. این کاری که حضرت می کنند امر به معروف و نهی از منکری در تراز اصلاح یک امت است. یک امت مسیرش تغییر کرده و حضرت آن را به مدار صلاح برمی گردانند «وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي » در این مسیر هم من مقید به سیره رسول خدا و امیرالمؤمنین هستم و از آن مدار خارج نمی شوم و در مدار قیام، خودم با همان روش کار را جلو می برم.

در قرآن کریم آیاتی آمده که شاید تأویل این آیات ناظر به عاشورا و قیام سیدالشهداء علیه السلام باشد و آن فسادی که در امت اتفاق افتاده را توضیح می دهد و چاره نجات امت را هم بیان می کند و بعد هم می فرماید که این بار با امر به معروف و نهی از منکر به مقصد می رسد. ابتدائا خدای متعال در این آیات مخاطبش با اهل کتاب است. بخشی از درگیری حضرت با کفار و کسانی بوده که هیچ کتاب آسمانی نداشتند، ولی بخشی از درگیری های حضرت با طرح اهل کتاب بوده که در قرآن مفصل به این مطلب پرداخته شده است. برای اینها کتاب آسمانی و رسول آمده بود و باید با این کتاب رشد می کردند و دست به دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می دادند. چون همه انبیاء گذشته که می آمدند، زمینه ساز بودند و امت خودشان را آماده می کردند که تحویل پیامبر و کتاب آسمانی بعدی بدهند، تا بعد با آن کتاب سیر کنند.

اهل کتاب قاعدتا باید با این کتاب و رسول الهی سیر می کردند. این راهی که خدا و رسولشان برای آنها به سوی عالم بالا و برای سیر در وادی [بندگی] باز کرده بودند را باید طی می کردند، ولی به جای این که مهیا بشوند و دست به دست نبی اکرم بدهند و کمک کنند و کار حضرت را جلو ببرند، آن راهی را که با پیامبرشان باز شده بود را بستند.

خطاب قرآن به اهل کتاب این است «يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً» چرا راهی را که خدا باز کرده سدّ می کنید؟ یک عده ای مؤمن هستند و به این پیامبر ایمان آوردند و می خواهند در این راه و با این کتاب حرکت کنند. خودتان راه خدا را نمی روید نروید، ولی چرا راه دیگران را به سوی خدا می بندید و منحرف می کنید. «وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ»؛ یک کسانی هستند که ممکن است نفهمند چه کار می کنند، اما شما که کتاب دستتان است و می فهمید که راه و چاه چیست و کجا باید بروید. شما به جای اینکه راه را طی کنید و دست به دست وجود مقدس پیامبر بدهید، راه امت خودتان را هم بستید.

بعد می فرماید: «وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون » تلقی نشود که این شیطنت هایتان به نتیجه می رسد و کسی هم آن را نمی بیند. شما می خواهید برنامه خدا را به هم بزنید، ولی این تلاشتان از خدای متعال مخفی نمی ماند. خدای متعال مکرر به آنها تنبه داده و اینها گاهی خیال می کنند، که طرحشان از چشم خدا دور است و یک نقشه ای می کشند و کسی نمی فهمد. خدای متعال می فرماید اینطور نیست، ما کاملا واقف هستیم. در سوره مجادله می فرماید آنجا که با هم خلوت می کنید و نقشه می کشید و گاهی حتی با ابلیس هم نشین می شوید، ما هستیم «مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوى  ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُم »(مجادله/7) این طوری نیست که ما در خلوت هایتان نباشیم. تمام طرح شما زیر نظر ماست و اینجا هم همینطور است. خدای متعال می فرماید «وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون » این محاسبه خطا را نکنید، که کسی متوجه طرحی که ما داریم پیش می بریم نیست.

گاهی هم آنها خیال می کنند که پیروز شدند و نقشه خدا به هم خورده و ما توانستیم کار خدا را به هم بریزیم و نقشه خودمان را پیاده کنیم. این هم از مطالب پر تکرار در قرآن است. خدای متعال می فرماید اینطوری نیست، فکر این را نکنید که شما خدا را ناتوان می کنید و کار را از دست خدا در می آورید. بعضی فرقه ها اینطوری بودند، می گفتند: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»(مائده/64)؛ وقتی خدا ما را آفرید، کار به دست ما رسید و دیگر دست خدا بسته است و نمی تواند کاری بکند. نباید ما را می آفرید، حالا که آفرید دیگر ما کار خودمان را جلو می بریم! فرمود اینطور نیست.

این صد عن سبیل اختصاص به امم گذشته ندارد، در این امت هم واقع می شود. قرآن وقتی داستان بنی اسرائیل یا مسیحیان را بیان می کند، این آیات اینطوری نیست که دورانش تمام شده باشد و خدای متعال فقط تاریخ را حکایت کند، بلکه اینها همان اموری است که در این امت هم واقع می شود. حضرت مکرر فرمودند آنچه در بنی اسرائیل واقع شده بی کم و کاست در امت ما هم واقع خواهد شد. شاید اصلا یکی از علت هایی که داستان حضرت موسای کلیم پر تکرارترین است، به همین علت باشد. داستان این امت است. همان طرح ها به شکل دیگری با یک پیچیدگی دیگری در این امت واقع می شود. در واقع این آیات هشدار به این امت است. این اتفاق را اهل کتاب رقم زدند و قطعاً یک جریان اهل کتابی هم در این امت هست، «حسبنا کتاب الله» اهل کتاب هستند و قرآن می خوانند و تفسیر می کنند، اما «تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ مَنْ آمَن » خودشان راه خدا را نمی روند و این راه را هم می بندند.

اما این سبیل و صد عن السبیل چیست؟ مفصل در قرآن توضیح داده شده که خدا راهی به سوی خودش باز کرده و انبیاء که می آیند یک راهی به سوی خدا باز می شود. این راه با خود انبیاء باز می شود و حقیقت صراط انبیاء هستند. بعد یک جریانی درون همین امت شکل می گیرد که این نعمت را کفران می کند و این راه را می بندد. نه فقط این راه را می بندد، بلکه همین مسیر را به سمت دنیاپرستی و دنیاگرایی منحرف می کنند. تحریف دین و دنیایی کردن دین به طوری که از دلش یک تمتعی برای اینها به دست بیاید، کار این جریان «تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجا» است.

امکانات مقابله با طرح شیطان

خدای متعال در سوره مبارکه ابراهیم خطاب به وجود مقدس نبی اکرم می فرماید، پیامبر ما، ما کتابی به شما دادیم «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ» این کتاب از عالم بالا بر قلب شما نازل شده و به سوی شما فرود آمده و فرودگاه این حقیقت قلب مقدس نبی اکرم است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمين  * عَلى  قَلْبِك»(شعراء/193-194) . «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(ابراهیم/1) این کتاب را بر شما نازل کردیم، تا شما با این کتاب مردم را از ظلمات به سمت نور بیرون ببرید. پیامبر خدا با این کتاب به وسیله این نور الهی که از عالم بالا آمده، مردم را از ظلمات به سمت نور هدایت می کند و این نقشه و طرح کلی نبی اکرم است. در یک کلمه اگر بخواهیم خلاصه کنیم، «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم ». لذا باطن این کتاب جریان هدایت و نور الهی است. اگر کسی وارد وادی این کتاب شد، وارد عالم نور شده است. سیر در مراتب کتاب، سیر در مراتب عالم نور است.

حضرت می خواهد امتش را وارد وادی این کتاب کند و با این کتاب آن ها را سیر دهد. این کتاب رشته بین ما و خداست «حَبْلًا مُتَّصِلًا فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ عِبَادِك »(2). هرچه نقشه این کتاب در این امت بیشتر محقق شود و هرچه بیشتر خودشان را ذیل این کتاب قرار بدهند، با این کتاب رشد می کنند و نورانی تر می شوند. «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم » این وادی نور کجاست؟ قرآن توضیح می دهد «إِلى  صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد» راه خدایی است که حمید است. حضرت ما را با این کتاب در صراط خدای عزیز و حمید پیش می برند. او خدایی عزیز است که تحت اراده هیچکس نیست و هیچ اراده ای در او نفوذ ندارد و فقط آنچه خودش اراده کند را انجام می دهد. این جزو اوصافی است که در قرآن مکرر ذکر شده و واقعا مهم است.

اگر او یک خدایی باشد که تحت تأثیر دیگران باشد و ما بتوانیم در اراده اش نفوذ کنیم و دیگران بتوانند طرحش را عوض کنند، این که دیگر خدا نمی شود. «صِراطِ الْعَزيزِ» پس هیچ امری در او نفوذ ندارد و آنچه انجام می دهد، مشیت خود اوست «يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ بِعِزَّتِه»(3)  این ذکر از امیرالمؤمنین نقل شده که اگر قبل از خواب سه مرتبه بگویید ثواب هزار رکعت نماز دارد.

پس خدای متعال می فرماید می خواهم مردم را با این کتاب ببری. این کتاب یک راهی باز می کند. البته کتاب در قلب شماست «أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ» و دست کسی به آن نمی رسد. قرآن طرح خداست و شما باید امت را وارد این طرح کنید. راه قرآن از ظلمت به نور است، «إِلى  صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد» قرآن یک راهی به سوی خدای عزیز و حمید باز کرده است. این رسول با قرآن امت را از دست هیچ کاره ها و آنهایی که با یک هوس یک جنگ راه می اندازند و به خاطر دستمال یک قیصریه را به آتش می کشند، نجات می دهد، تا مردم با هوس های دیگران در عالم راه نروند و با اراده خدای عزیز حرکت کند. خدا عزیز حمید است. یک موقعی کسی تحت تأثیر نیست ولی کارهایش زیبا و پسندیده، یعنی حمید و ستودنی نیست. خدایی که در عین حالی که عزیز است، هیچ کسی در او نفوذ ندارد و هر کاری بخواهد می کند و تمام کارهایش هم زیباست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين » یعنی فقط کار او زیباست.

مردم اگر قدم به قدم در این راه حرکت کنند، تدریجا خودشان عزیز و حمید می شوند. آدمی که به سمت خدای عزیز و حمید حرکت می کند، به تدریج عزت خدا در او به تعبیر مسامحی جاری می شود «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين »(منافقون/8) ما اگر دنبال این پیامبر حرکت کردیم عزیز می شویم و دیگر وسوسه ها و تهدیدها و تطمیع ها در ما اثر نمی کند. شیطان تهدید و تطمیع می کند، «ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ»(آل عمرا/175). انسان اگر در صراط عزیز حرکت کرد، آرام آرام رها می شود و دیگر این تهدیدها و تطمیع ها و جلوه ها او را به حرکت در نمی آورد و فقط با امر خدا حرکت می کند و به تدریج هرچه به خدا نزدیکتر شد، افعالش زیباتر و پسندیده تر می شود و کم کم خودش عزیز حمید می شود. العیاذ بالله نمی خواهیم بگوییم خدا می شود، بلکه این صفت را خدا به او عنایت می کند.

وجود مقدس نبی اکرم ما را در این وادی حرکت می دهد و در ما صفت عزیز و حمید را ایجاد می کند. اگر عزت می خواهید باید با کتاب حرکت کنید. در این کتاب عزت الهی تجلی کرده است «لَقَد تَجَلَّی اللهُ فِی کِتَابِه»(4) مقام محمود و حمید بودن خدا در آن تجلی کرده است. اگر این کتاب در شما جاری شد و شما با این کتاب حرکت کردید و نور این کتاب در شما آمد، شما هم به تدریج عزیز و حمید می شوید.

پس خدای متعال به پیامبر کتابی نازل کرده که مردم را با این کتاب سیر دهد، «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم » این کاری هم که پیامبر می کند، به اذن رب است. یک عده ای در میدان می آیند و می خواهند دست مردم را بگیرند، اما خودشان اصلا معلوم نیست کجای عالم هستند. این پیامبری است که مأذون است تا یک امت بسازد و یک جهانی را با خودش ببرد «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم  إِلى  صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد».

این خدای عزیز حمید چه کسی است؟ همان کسی که همه اسماء حسنی را دارد «اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ»(حشر/23) همه اسماء حسنای الهی خدای متعال اینطوری در قرآن معرفی می شود. در آیه دیگری می فرماید: «اللَّهِ الَّذي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض »(ابراهیم/2) او خدایی است که هر آنچه در آسمان و زمین است، ملک اوست. به پیامبر امر شده که امت را از دست هیچ کاره ها؛ فقیرها و بیکاره ها بگیرد و در راه خدایی که مالک همه هستی است ببرد، تا مردم اسیر هیچ کاره ها نباشند و متوهم نشوند و فریب نخورند. این راهی که پیامبر به سوی عالم بالا باز می کند، همین است. ایشان با این کتاب الهی یک راهی به سوی امت باز می کند و آن راه صراط است. این راه حرکت از ظلمت به سمت نور است، «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».

بعد می فرماید: «وَ وَيْلٌ لِلْكافِرينَ مِنْ عَذابٍ شَديد» یک کافرینی هستند که به این رسول و کتاب کفر می ورزند. می فرماید اینها دچار یک رنج شدیدی می شوند و عذاب شدیدی در انتظارشان است و خودشان گرفتار می شوند و امتشان را هم گرفتار می کنند. این کافرینی که کفران این نعمت را می کنند، کسانی هستند که «الَّذينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَة»(ابراهیم/3)، اینها حیات الدنیا را دوست می دارند و به جای این که تعلق به آخرت داشته باشند، با همه وجودشان دلباخته حیات دنیا هستند. شاید ترجمه «وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّه» این باشد که وقتی دنیا را انتخاب می کنند، راهی که به سوی عالم بالا باز شده و می خواهد آدم را از دنیا عبور بدهد را می بندند. این همانی است که در داستان اهل کتاب بود و اینجا هم تکرار می شود. شاید این اعوجاجی که در راه ایجاد می کنند، برای همین است. دینی آمده تا ما را با خدا مأنوس کند، ولی آنها خود این دین را تبدیل به دین دنیایی می کنند.

یکی از اتفاقات مهمی که در طول این قرن ها در دنیای غرب افتاده و این تمدن شکل گرفته، تحریف الهیاتی بوده است. الهیات دین مسیح را تحریف کردند و به یک دین دنیایی تبدیل کردند. این کار را نمی شود فقط به فرقه پروتستان نسبت داد، همه شان همین کار را کردند. دین خدا را تبدیل به ابزار دنیاپرستی کردند و به وسیله آن تمدن ساختند. همه نظام های سیاسی پشت سرشان یک دین و مکتب است. آنچه پشتوانه این نظام مادی مدرن است، تحریف دین است. خیلی از فیلسوفان و پیشگامان و سیاست مدارانشان کشیش های مسیحی بودند. پشت سرشان هم علمای یهود هستند.

اینها دنیا را انتخاب کردند و مسیر دینی که آمده تا ما را بزرگ کند را بستند. این دین آمده تا ما را از ظلمات به سمت نور و به سمت خدای عزیز ببرد، تا هرچه جلو برویم معرفت و محبت و خضوع و بندگی مان بیشتر شود و از آن طرف هم عزت مان اضافه بشود و نورانی تر بشویم. آنها این راه را می بندند و به مناسک دنیاپرستی تبدیلش می کنند. این جریان صد عن السبیل اصلش همین است. نه فقط راه را می بندند، بلکه این راه را هم منحرف می کنند. این اتفاقی است که افتاده و خواهد افتاد و قرآن هم خبرش را داده و واقع هم شده است.

اعتصام به کتاب و رسول

در تفسیر علی بن ابراهیم است که کسی از امیرالمؤمنین درباره آیات سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم سوال کرد، آنجا حضرت نقل می کند که این سوره یک آیه اش مربوط به ماست و یک آیه اش مربوط به بنی امیه است. آیه اول که راجع به جریان مقابل است «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم  الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم »(محمدصلی الله علیه و آله/1) این داستان صد عن السبیل است. اینهایی که کافر شدند و راه خدا را بستند، خدای متعال تمام تلاششان را در عالم گم می کند و راه به جایی نمی برند. به سر و صدا و کرّ و فرشان نگاه نکنید «أَضَلَّ أَعْمالَهُم » این عمل در وادی ضلال گم می شود.

باز در نقل علی بن ابراهیم آمده که ابن عباس می گوید، وقتی داستان تمام شد و خلافت امیرالمؤمنین را غصب کردند، با حضرت امیر ارواحنا فداه در مسجد بودیم که حضرت این آیه را بلند خواندند «الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم » من عرض کردم که آقا به چه نیتی این آیه را بلند فرمودید؟ حضرت فرمود ابن عباس مگر خدای متعال نفرموده «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7) همه چیزتان را با این پیامبر تنظیم کنید و با امر او راه بروید و آنجایی که نهی می کند کنار بکشید و هرکجا که به شما اجازه داد عبور کنید؛ مگر این نیست؟ گفتم بله. بعد حضرت فرمودند تو از رسول خدا چیزی راجع به خلافت اینها شنیده بودی؟ ابن عباس می گوید نه آقا هرچه شنیدم راجع به شماست. حضرت فرمود پس تو چرا آن طرف رفتی؟ گفتم مردم رفتند و من هم رفتم. حضرت فرمود داستان گوساله سامری است، که یک عده ای پرستیدند و شما هم رفتید پرستیدید.

اینکه مردم رفتند و من هم رفتم، چه حرف و توجیهی است؟! وقتی در این اتفاق یک انحرافی می افتد، باید بایستی. قرآن در باب بنی اسرائیل می فرماید اینها در فرصت کوتاهی که حضرت موسی برای مناجات رفتند، تا الواح تورات را بیاورند، سی روزشان چهل روز شد و در این ده روز اضافه، سامری آمد با آن امکاناتی که داشت گوساله درست کرد و آوازی در این گوساله بود، که حرف می زد و گفتگو می کرد و همه رفتند به او سجده کردند. یک عده ای این راه را قبول نداشتند، ولی جلوی آنها را نگرفتند.

وقتی حضرت موسی برگشت، بهشان گفت شما چرا جلوی آنها را نگرفتید و منعشان نکردید. قرآن می فرماید که وقتی حضرت موسی برگشت، گفتیم: «اقْتُلُوا أَنْفُسَكُم »(بقره/54) حالا دیگر همدیگر را بکشید. فرمود این یعنی آن کسانی که آنجا نهی از منکر نکردند، باید دست به شمشیر ببرند و آنهایی که گوساله پرستیدند را بکشند و توبه شان این است. هر گناهی توبه اش متناسب با خودش است. شمایی که می توانستید با یک نهی از منکر آن راه را ببندید، وقتی نبستید کار به اینجا می کشد. گناه به یک جایی می رسد، که دیگر چاره ای ندارد و بینتان درگیری می افتد.

راجع به داستان خلافت امیرالمومنین هم قرآن همین تعبیر را دارد «لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَليل »(نساء/66) اگر ما این تکلیف را برایشان می کردیم، این کار را نمی کردند و برایشان سخت می شد. پس داستان صد عن السبیل همین است. یک عده ای وارد امت می شوند و کتاب می خوانند و اهل این کتاب می شوند، ولی این راه را قبول ندارند «لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداء» شما که میدانید راه و چاه چیست، پس چرا مسیر را می بندید؟

در آیه بعد قرآن یک هشداری می دهد، پیداست این طرح می خواهد در امت حضرت نفوذ کند. همان راه را می خواهند در امت حضرت پیاده کنند «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرين » این فرقه از اهل کتاب که راه امت خودشان را بستند و دینشان را تحریف کردند، حالا تصمیم گرفتند راه امت شما را هم ببندند. حواستان را جمع کنید و مراقب باشید که این اتفاق نیافتد. بعد خدای متعال یک تذکری می دهد و می فرماید به شما یک امکاناتی داده شده که اگر با این امکانات حرکت کنید، دچار طرح دشمن نمی شوید و آنها نمی توانند این اتفاق را در این امت رقم بزنند؛ «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى  عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُه » شما چطور می خواهید دنبال آنها بروید و از مسیر بندگی خدا بیرون بروید، در حالی که «أَنْتُمْ تُتْلى  عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ» بین شما آیات خدا تلاوت می شود «وَ فيكُمْ رَسُولُه » رسول در بین شماست.

خدای متعال این را به یک شکل خاصی در مورد داستان همسران پیامبر در سوره احزاب دارد، و می فرماید آیات قرآن در بین شما تلاوت می شود، پس شما چرا مسیر دیگری می روید؟ اگر به این دو امکان تکیه کنید و با او راه بروید، طرح دشمن شکست می خورد. طرح آنها پیچیده است، اما شما آیات و رسول را دارید. این پیامبر در بین شماست و این کتاب دارد تلاوت می شود، شما چطور آن را رها می کنید و می روید؟! اگر این پیامبر نبود شما هم مثل همان ها این راه را می رفتید و دین را دنیایی می کردید، اما این پیامبر و این کتاب هست «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيم » راه نجات این است که شما معتصم بالله بشوید. اعتصام یعنی آدم به گونه ای به آن تکیه گاهش تکیه می کند، که خودش هم عصمت پیدا می کند و از لغزش ها دور می افتد. ما وقتی معتصم بالله می شویم، خودمان هم یک نوعی عصمت پیدا می کنیم. کأنه دیگر دشمن نمی تواند ما را منحرف کند و از انحراف ها مصون می شویم.

انسان برای این که از این فتنه ها نجات پیدا کند، باید معتصم بالله شود. اگر کسی معتصم شد، «فَقَدْ هُدِيَ» او را هدایتش میکنند. نمی گوید چه کسی هدایت کرده، اما پیداست چه کسی هدایت کرده «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ»، خدای متعال به صراط هدایتش می کند. پس در مقابل این بدعت، چاره این است که انسان به خدا و کتاب اعتصام پیدا کند. اگر به این کتاب و این حبل محکم الهی معتصم شدید و معتصم بالرسول شدید، این اعتصام بالله است.

در باب عصمت ائمه تعبیر این است «الْمُعْتَصِم  بکتاب الله»(5) می گوید این کتاب در وجود امام است و امام با این کتاب راه می رود. لذا به همین خاطر است که معصوم است. امام با کتاب یکی است و وجود امام با کتاب مندمج است. عالی ترین سطح اعتصام بالله در خود رسول است، که این کتاب الهی به ایشان عطا شده. می گوید شما هم اگر به این کتاب و به این رسول معتصم بشوید، دست دشمن به شما نمی رسد و مسیرتان صراط مستقیم است و دیگر نمی تواند منحرفتان کند «فَقَدْ هُدِيَ إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيم » این صراط مستقیم همانی است که آنها می خواهند سدش کنند و نگذارند کسی به آن سمت برود.

بعد خدای متعال یک تذکری می دهد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» حق آن تقوایی که متناسب با حضرت حق است را به جا آورید. این آیه در روایات ما خیلی سنگین معنا شده است. گاهی گفته شده که این فقط کار امیرالمؤمنین است و بقیه اینطوری نمی توانند آن حق را به جا بیاورند. آنها تکلیفشان این است «اتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»(تغابن/16) آن تقوایی که شایسته خداست را داشته باشید.

اگر می خواهید طرح شیطان و دشمن شما را نبرد، اینجا جای حق تقواست. تمام تقوا را همینجا متمرکز کنید و مواظب باشید، شیطان شما را از این کتاب و این رسول جدا نکند. مواظب باشید دشمن با طرح پیچیده اش نفوذ نکند، «اتَّقُوا اللَّهَ» دشمن سر راهتان خار می ریزد و وسوسه می کند و شهوت پراکنده می کند و شبهه ایجاد می کند و تهدید و تطمیع می کند. دامنتان را جمع کنید. اینجا جای تقواست. دامنتان را جمع کنید، یعنی با این پیامبر و این کتاب راه بروید و حواستان به این کتاب و پیامبر باشد و چشم و دلتان را برندارید و الا به دنبال آنها می روید.

دنباله اش توضیح می دهد و می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون » یک جوری زندگی کنید و یک جوری راه بروید، که وقتی از دنیا می روید، در وادی تسلیم باشید. تسلیم نبی اکرم باشید و مسلمان از دنیا بروید. شیطان می خواهد شما را از وادی تسلیم حضرت و از وادی اعتصام به حضرت بیرونتان کند، تا سر و صدایی برای خودتان داشته باشید و حرفی بزنید و اعتراضی کنید. این همان چیزی است که در سوره مبارکه حجرات از آن صحبت شده؛ «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي »(حجرات/2) شیطان می خواهد اینطوری بشود و می خواهد شما را جلو بیاندازد و می خواهد شما برای خودتان صدایی در مقابل این پیامبر بلند کنید. «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون » وقتی با این پیامبر  می روید، حواستان خیلی جمع باشد. او یدالله و عین الله و اذن الله است و دستش دست خداست و امرش امر خداست. حواستان به این پیامبر باشد. بطوری راه بروید که مسلم محض باشید.

در روایات این مسلمون را به تسلیم امام بودن تعبیر کردند. تقوا یعنی همین، بقیه اش فروع است. بندگی خدا با امام راه رفتن است. دامنت را جمع کن، تا دیگران تو را از او جدا نکنند. شیطان انقدر آدم را مشغول می کند که گم بشود و از امام جا بماند. می گوید نماز تراویح بخوان. اما اینکه بندگی خدا نیست. شب ماه رمضان با امیرالمؤمنین بخواب. نمی گویم اگر کسی به امیرالمؤمنین رسید، شبهایش بیداری است، «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى  مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَك »(مزمل/20) آنهایی که با این پیامبر همراه هستند و دست به دست او دادند، شبشان شبیه شب پیامبر است، دو ثلث نصف شب را بیدار و مشغول هستند. ولی اصل مسئله یک کلمه است «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون »، باید یک جوری در عالم راه برویم که وقتی از این دنیا بیرون می رویم، مسلم و تسلیم نبی اکرم باشیم و همه قوای مان تسلیم باشد و در وادی سلم از دنیا برویم.

تمام طرح مقابل این است که ما را از وادی تسلیم و اسلام بیرون بیاورد و سر و صدایی در عالم راه بیاندازد. می گوییم انبیاء حرف زدند، می گویند مگر ما بیل به کمرمان خورده، ما هم حرف می زنیم! بعد ما را هم دنبال خودشان می کشند، تا جایی که مقابل حرف نبی اکرم حرف می زنیم. این پیامبری که همه کائنات مقابل او اُمّیّ هستند، شیطان کاری می کند که آدم خیال کند، یک چیزهایی بلد است که این را پیامبر خدا بلد نبوده. این توهم غنی طغیان می آورد.

خدای متعال به پیامبر می فرماید «اقْرَأْ» تو بخوان، تو باید بیایی و دست این امت را بگیری. همه انبیاء که آمدند مقدمه بودند. «اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم  * الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم »(علق/3-4)، دارد بالاترین کرامت را خدا شامل حال امت می کند. «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم »(علق/5) می خواهیم یک چیزی بهشان یاد بدهیم، که اصلا نمی دانستند و نمی توانند بدانند. ولی «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى  * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى »(علق/6-7). آدم وقتی از آنچه که پیامبر آورده، توهم بی نیازی می کند، طغیان می کند. تمام کار شیطان همین است. جریان صد عن السبیل از همینجا شروع می شود. می گوید فقط امیرالمؤمنین که نیست، «بأيهم اقتديتم اهتديتم  » همه اینها ستاره هستند! چرا فقط حضرت تصمیم بگیرد؟! بعد در شورا شش نفر را کنار حضرت گذاشتند. حضرت می گوید من چه زمانی با اولی شان قابل مقایسه بودم که من را با او در شورا می گذارند، «وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِر»(6) که تکلیف امت معین بشود؟ من و طلحه و زبیر با هم بنشینیم، که تکلیف امت را معین کنیم؟! می شود؟! صد عن السبیل یعنی همین.

مقابل این صد عن السبیل امکاناتی به شما دادیم. آن امکانات چیست؟ «وَ أَنْتُمْ تُتْلى  عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُه»  باید معتصم به رسول باشید و با همه وجود دامن او را بگیرید. اگر نگیرید با دشمن می روید. اگر معتصم بالرسول و کتاب شدید، محفوظ می مانید. اینجا جای تقواست.

امام صادق به کسی فرمود برادرت چه کار می کند؟ گفت خیلی آدم خوبی است و اهل دین است. فرمود نسبتش با ما چطور است؟ ما را هم قبول دارد؟ گفت برایش اثبات نشده و نسبت به امامت شما احتیاط می کند. مثلا تقوایش اینجا گل کرده که نکند اگر با امام صادق بروم گمراه شوم! حضرت گفتند برو به برادرت بگو، اگر می خواستی تقوا به خرج بدهی، باید آنجا کنار دریا تقوا به خرج می دادی؛ نمی خواهد وقتی به ما می رسد تقوا به خرج بدهی. وقتی به دنیاگرایی می رسد، هر طوری دلتان می خواهد کار می کنید؛ این شدنی نیست؟! راه این است. در مقابل طرح دشمن، «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون » از دنیا که می روید تسلیم امیرالمؤمنین و رسول خدا باشید. اگر در وادی تسلیم رفتید، طرح دشمن شما را نمی گیرد، «فَقَدْ هُدِيَ إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيم » شما را از این سد و مانع عبور دادیم.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 329

(2) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 1، ص: 110

(3) المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص: 46

(4) عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج 4، ص: 116/ (فی المصدر: «لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِه »)

(5) معاني الأخبار، النص، ص: 132/ (فی المصدر: «الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآن »)

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 49