نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 12 ارديبهشت 1403 - Wed, 1 May 2024

جلسه سوم هیات شهر رفسنجان/ داستان خلقت حضرت؛ خاموش کردن آتش ظلمات با ورود حضرت به آن

متن زیر جلسه سوم سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 29 دی ماه سال 97 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیات شهر رفسنجان ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ جریان شهادت حضرت فاطمه سلام علیها مثل واقعه عاشورا از اتفاقاتی است که هنوز اسرار آن برای ما فاش نشده و میان آنچه که شنیده ایم و حقیقت مطلب تفاوت وجود دارد. واژه زهرا یعنی درخشنده و علت این نامگذاری در روایات به گونه های مختلف بیان شده است. پیامبراکرم مکرر به معراج سفر داشتند اما در یکی از این سفرها وارد یک وادی شدند که دیگر جبرئیل هم نتوانست ایشان را یاری کند و خطاب به حضرت عرض کرد اینجا همان جایی است که احدی قبل از شما ورود نداشته و در حقیقت وادی خلوت شما با خداوند است و جای من هم نیست چرا که بال و پرم می سوزد. در آنجا بود که خدای متعال نور حضرت زهرا را به وجود ایشان منتقل کرد. بعد از این هم مامور شدند که چهل روز از حضرت خدیجه فاصله بگیرند و هرشب برایشان طعام بهشتی آماده می شد. در روز چهلم حضرت از غذای خاص بهشتی تناول کردند و حتی باقیمانده اش را جبرئیل برگردانند و به این شکل نور حضرت زهرا در وجود مقدس پیامبر نهاده شد. خلقت فاطمه زهرا برای این بود که پرده از حقیقت ولایت و امامت بردارند. در سوره مبارکه ابراهیم خدای متعال می فرماید کسانی هستند که نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند. منظور از این آیه جریان سقیفه است که از امیرالمومنین رو برگرداندند و به سمت دیگران رفتند. در روایت آمده که نعمت همان امام است و دیگران که در وادی ولایت ایشان نیستند، اصحاب النارند و تحت ولایت طاغوت که همان کفر است، قرار دارند و در قیامت از این نعمت سوال می شود.

نقل های مختلف از تاریخ شهادت حضرت زهرا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ * جَهَنَّمَ یَصلَونَها وَ بِئسَ القَرارُ»(ابراهیم/٢٨-۲۹) طبق نقلی که هفتاد و پنج روز بعد از رحلت وجود مقدس رسول الله، بانوی دو عالم به شهادت رسیدند، قاعدتا امشب مصادف با شب شهادت بی بی است. البته نقل 95 روز و نقل های دیگر هم هست ولی مهم ترینش همین ۹۵ و ۷۵ روز است. علت نقل های متفاوت هم این است که در زبان عربی آن موقع نقطه گذاری نمی کردند و شما اگر نقطه ها را بردارید، تسعین که نود است با سبعین که هفتاد است شبیه هم می شوند. مورخین گفتند در تاریخ این مبدأ اشتباه شده ولی قاعدتا این نیست که دلیل اصلی این ابهام نقطه گذاری باشد. یک چنین حادثه مهمی را می شد ابهامش را رفع بکنند ولی ظاهرا نکته همین است که اینطوری دوست داشتند که مردد بین هفتاد و پنج و نود و پنج باشد و ایام توسل شیعیان و محبین به حضرت بیشتر باشد.

به عبارت دیگر می خواستند ما بیشتر با حضرت مأنوس باشیم و نکته همین است وگرنه در این عالم که معصوم جزئیات را بیان کرده، بیان سبعین و تسعین و... برای ایشان کاری ندارد که این مسئله در بوته ابهام مانده و به عمد مقصود این بوده است. لذا کل این ایام را متوسل به حضرت باشید و در مجالس شرکت کنید و اگر یک موقعی توفیق نشد، خودتان در خلوت یاد حضرت کنید و برای مصیبت های ایشان اشک بریزید و متوسل باشید. لااقل این زیارت کوتاهی که مأثور هم هست را بخوانید چرا که روایت دارد و شاید تنها زیارتی که مستند است و روایت محکمی در خصوص حضرت صدیقه طاهره دارد، همین زیارت است که مرحوم محدث قمی هم نقلش کردند.

«يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَأَتى بِهِ وَصِيُّهُ فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ»(1).

ان شاءالله مداومت بر این زیارت بشود، البته صلواتی هم از امام حسن عسگری علیه السلام نقل شده که چهارده تا صلوات بر حجج طاهره و بر هر یک از معصومین صلوات کوتاهی است و مرحوم مقدس قمی هم در مفاتیح بعد از زیارت جامعه آن را نقل کردند. حتما باید صلوات وجود مقدس فاطمه زهرا را مقید باشیم و مداومت بر آن بکنیم چراکه خیلی با برکت است. نمی شود بگویی چقدر، بی اندازه برکت برای انسان دارد.

شهادت بی بی دو عالم از وقایع بسیار مهم عالم است که حقیقت و سِرّش جز در قیامت آشکار نمی شود. همینطوری که حادثه کربلا و شهادت سیدالشهداء واقعه بسیار عظیمی است و اینطوری که ما فکر می کنیم نیست. اگر انسان یک سری به روایات اهل بیت بزند و تأمل هم نداشته باشد، می فهمد که میان آنچه ما از آن زمان شنیده ایم و واقعیت فاصله بسیار است.

جلوه عاشورا و مصائب اهل بیت

کتاب کامل الزیارات ابن قولویه را که ترجمه های فاخری هم دارد و از کتب بسیار فوق العاده قدیمی است، اگر کسی ورق بزند، می بیند که همه حرف های دیگران تا کف پای عاشورا هم نیست. جریان عاشورا مثل همه حرف هایی که عارف و فیلسوف و مورخ و اینها زدند، نیست.

عهدش را حضرت با خدای متعال از عالم الست بستند. بعد زمانی که این واقعه اتفاق می افتد، تعبیر مکرر در روایات و زیارات این است «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ»(2) این اولین زیارتی است که مرحوم محدث برای سیدالشهداء نقل کردند. چون هم زیارات مطلقه داریم و هم مقیده، زیارات مطلقه یعنی مقید به زمان خاص نیست و هر زمانی می شود بخوانی، به اینها می گویند زیارات مطلق اما یک زیارتی مال شب و روز عرفه است، البته وقت های دیگر هم رجائا می شود خواند ولی ورودش در شب عرفه است. یک زیاراتی هم داریم که هم مثل عاشورا زمان خاصی دارد و در بقیه ایام هم توصیه شده که هر روز آن را بخوانید و زیارت مطلقه نام گرفتند از آن جهت که زمان برایش معین نشده و همه زمان می شود آن را خواند.

البته برای سیدالشهداء زیارات مطلقه متعددی نقل شده و در اولین زیارتی که مرحوم محدث قمی در مفاتیح نقلش می کنند که اصل زیارت هم در کافی است و سندش هم بسیار خوب است، تعبیری دارد که می فرماید: «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ» خون تو در مقام خلد آرام گرفت، حالا این چه مقامی است و یعنی چه؟ «وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ» پایه های عرش الهی در اثر این خون به لرزه در آمده است «وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ» همه آسمان ها و زمین و عوالم خلقت بر او گریستند. یا در یک تعبیری دارد «بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى »(3) آسمانی ها و زمینی ها، جهنمی ها و بهشتی ها همه بر او گریه کردند.

این تعبیر عجیبی است چون گریه بر حضرت عامل نجات است پس جهنمی ها هم با گریه بر حضرت نجات پیدا می کنند الا یک عده شان که خالدند اما بقیه که خلود در جهنم ندارند و ماندنشان همیشگی نیست، با شفاعت سیدالشهداء از آتش بیرون می آیند. از این تعابیر زیاد است، مخلوقات الهی آنها که دیده می شوند یا دیده نمی شوند.

به قول محتشم «در بارگاه قدس که جای ملال نیست/ سرهای قدسیان هم بر زانوی غم است». این چه واقعه ای است؟ روز یازدهم که اسیر کرده بودند و همه را کشته بودند، اهل بیت را هم بسته بودند به زنجیر و به اسارت می بردند «وَ سُبِيَ اَهلُکَ کَالعَبِيدِ وَ صُفِدُوا بِالحَديِدِ فُوقَ اَقتابِ المَطّيات»(4) احساس پیروزی مطلق می کرد. در همان حال امام سجاد علیه السلام حالشان متغیر شد و همه هم شنیدید. بی بی زینب آمدند و فرمودند: آقا! «مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِكَ يا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إخْوَتي»(5) چرا با جان خودتان بازی می کنید؟ امام فرمود: عمه جان مگر این بدن ولی خدا نیست که روی زمین عریان مانده؟ البته امام سجاد می دانستند که اینطوری نمی ماند و این بدن ها دفن خواهد شد و اینجا زیارتگاه می شود. زینب کبری می فهمد اما بقیه که نمی فهمند، خیال می کنند کار تمام شده است.

در شهر شام یک کسی به امام سجاد عرض کرد: آقا دیدی خدا با شما چه کار کرد؟ دیدید شکست خوردید؟ دیدید بنی امیه پیروز شدند؟ حضرت فرمود: صبر کن موذن اذان بگوید، آن وقت می فهمی چه کسی پیروز شده است. حالا بعد از هزار و قریب به چهارصد سال است که همه می بینند عاشورای امام حسین چه شده است. البته این هنوز جلوه عاشورا نیست، جلوه عاشورا برای دوران ظهور و رجعت و در قیامت است که از آن تعبیر به ایام الله می شود. موسای کلیم فرمود: «ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ»(ابراهیم/۵) امت خود را به آن ایام یادآوری کن که بتوانند راه را طی کنند و استقامت بورزند. درباره ایام الله به طور متعدد در روایات ذکر شده اما عمده اش همان ظهور و رجعت و قیامت است که ائمه و مومنین کامل برمی گردند. هر سه روز یوم الحسین علیه السلام است، در قیامت معلوم می شود که جریان امام حسین چیست و هنوز هم معلوم نیست.

تجلی نور حضرت در این عالم

داستان صدیقه طاهره هم همینطوری است، یعنی این که حضرت چه کار بزرگی انجام دادند. آیا در سال یازدهم هجری در مدینه مبارزه ای می کردند یا نه؟ داستان حضرت خیلی با عظمت تر از این حرف ها است. او کسی است که وقتی نورش می خواهد به این عالم بیاید، باید نبی اکرم به معراج بروند. این روایت در علل الشرایع مرحوم صدوق است که شخصی از حضرت پرسید آقا چرا جده شما را زهرا نامیدند؟ واژه زهرا به معنای درخشنده است. چند تا روایت اینجا هست و همه فوق العاده اند اما یکی از آن ها خیلی شگفت انگیز است.

فرمود وقتی صبح و ظهر و شب در محراب عبادت می ایستاد، نورانی به نور الهی می شد و در روایت آمده که خدای متعال مباهات به ملائکه می کرد «يا مَلائِكَتِي اُنظُروا إلى أمَتي فاطِمَةَ سَيِّدَةِ إمائي قائِمَةً بَينَ يَدَيَّ تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خيفَتي و قَد أقبَلَت بِقَلبِها عَلى عِبادَتي»(6) سماواتی ها! شما که فقط کارتان عبادت است، ببینید می توانید اینطوری عبادت کنید؟ خیلی از ملائکه حتی طعامشان تسبیح است و خسته هم نمی شوند و در آیه قرآن هم به آن اشاره شده است.

«تَوَرَمت قدماها»(7) انقدر این بانوی هجده ساله روی پا ایستاده بود که پاهایش متورم شده بود. جوری نورانی می شد به نور الهی که در صبح و ظهر و شب درخشش پیدا می کرد و این نکته مهم است که حتی چشم امیرالمومنین خیره می شد. امیرالمومنین «نُورَاللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» است چرا که همه مومنین را او اداره می کند. مومن یعنی کی؟ یعنی ابراهیم خلیل و موسای کلیم و همه انبیاء که او امیرشان است. پیامبر هم فرمود: همه معارف از امیرالمومنین به انبیاء می رسد. وقتی در محراب عبادت می ایستد درخشش پرتو نورش وجود مقدس امیرالمومنین را که هیچ چیزی جز خدا او را مشغول نمی کند «عَلیٌ مَمسُوس فی ذاتِ الله» غرق در خداست، نور حضرت زهرا او را خیره می کند، یک چنین شخصیتی است.

در یک روایت دیگری از حضرت پرسید چرا جده شما را زهرا نامیدند؟ ایشان فرمود به خاطر این که یک موقعی در عالم ملائکه یک ظلمتی آمد و حجاب شد و ملائکه در تاریکی فرو رفتند. استغاثه و التجاء به خدا کردند که خدایا دست ما را بگیر! در این روایت حضرت فرمودند خدای متعال نور حضرت زهرا را برای آنها تجلی داد. فرمود این نور وقتی تجلی کرد، آنقدر شکوه و عظمت داشت که عالم ملائکه که خودشان از نور خلق شدند، در مقابل عظمت الهی به سجده افتادند که این چه عظمتی است؟ این چه کسی است؟ پرده ظلمت از عالم ملائکه کنار رفت و سوال کردند خدایا این چه کسی است؟ این شخصیت را به ما معرفی کن.

خدای متعال فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي»(8) البته این ها تعابیری است در روایات که مکرر آمده و بزرگان هم شرحش دادند. نوری است که از نور خود من است و هیچ واسطه ای ندارد. چون گاهی نورهایی که به ما می رسد، حتی نورهای باطنی با هفتاد تا حجاب است. یعنی هفتاد بار یا حتی بیشتر رقیق شده تا به ما می رسد. «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي» از نور خودم خلق شده و واسطه ای ندارد.

«خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي» چقدر معنا در این یک جمله هست یعنی آن را از عظمت خدا آفریدند و پرتوی از عظمت خداست. عظمت الهی در آن تجلی دارد «وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي» آنجایی که این نور قرار پیدا می کند، عالم ارض و سماوات و این ها نیست بلکه در آن مقام رفیعی که منسوب به خود من است، آن سماء نه سماء ما و حتی آسمان هفتم هم نیست «وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي» وقتی این نور می خواهد از عالم انبیاء به عالم ما آدم ها بیاید و با ما هم نشین بشود، از صلب افضل انبیاء او را خارج می کنند.

حضرت پیامبر صد و بیست بار معراج رفتند و در یکی از معراج ها از سماوات عبور کردند. در هر آسمانی با پیامبری ملاقات داشتند، با حضرت ابراهیم و موسای کلیم و... مقامات انبیاء را طی کردند و از آسمان هفتم هم عبور کردند و رسیدند به یک بحری که در روایت است دریایی بود و از آن هم گذشتند. در ادامه مسیر دیدند جبرئیل متوقف شده است. فرمودند جبرئیل چرا من را تنها گذاشتی؟ گفت اینجا مقامی است که احدی قبل از شما نرفته است، نه بشری نه ملکی و در حقیقت خلوت شما با خدای متعال است. اگر حتی به اندازه یک اثر انگشت بیشتر جلو بیایم، می سوزم و قدر من این نیست. جبرئیل متوقف شد و حضرت رفتند و در روایت دارد که مقامات را طی کردند و خدای متعال در این مقام هدیه ای که به نبی اکرم داد و نور حضرت زهرا را به وجود ایشان منتقل کرد، حالا ببینید فاطمه کیست!

بعد حضرت از معراج آمدند و وجود مقدس نبی اکرم مأمور شد تا چهل روز از حضرت خدیجه فاصله بگیرند. نمی آمدند منزل و البته پیغام فرستادند که وحی آمده وگرنه هیچ مسئله ای نیست و نگران نباشید. هرشب برای حضرت سفره می انداختند و مابقی غذای ایشان را دیگران می نشستند و می خوردند. شب چهلم جبرئیل آمد و طعام خاصی را از بهشت آورد. فرمود: یا رسول الله! امشب احدی نباید مهمان شما باشد و نور حضرت زهرا از طریق این طعام بهشتی در وجود مقدس نبی اکرم نهاده شد. بعد از چهل روز خلوت او که خودش وصل است و حلقه اتصال همه کائنات است، ولی وقتی این نور می خواهد منتقل شود چهل روز باید خلوت بگیرند و بعد طعام بهشتی بیاید و ما بقی طعام را هم به آسمان ببرند و کسی از آن نخورد.

سپس حضرت حق به ملائکه فرمود: «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ»(9) تمام انوار ائمه را از این وجود مقدس در عالم دنیا ساطع می کنم. اگر حضرت لیله القدر است و قرآن در این شب نازل شده، انوار ائمه هم که حقیقت و باطن قرآن اند، از طریق حضرت زهرا در عالم تجلی کردند.

علت میدان داری حضرت فاطمه زهرا سلام علیها

حالا این وجود مقدس در میدان آمدند چه کار کردند و اصلا برای چه آمدند در میدان؟ برای دعوای سر مال دنیا و قدرت و فدک و...؟! اصلا کره زمین هم که باشد، در نگاه حضرت ارزشی ندارد. همه کلید خزائن را جبرئیل در اختیار وجود مقدس رسول الله قرار داد اما حضرت برگرداندند. عظمت کار ایشان در قیامت معلوم می شود. فرمود در قیامت وقتی حضرت در صحنه حاضر می شوند، سوار بر مرکبی از نور هستند و هفتاد هزار ملک پیش روی حضرت و جانب راست و چپ ایشان است و زمام ناقه هم در دست جبرئیل است. بعد فرمود خطاب می رسد به همه اهل محشر که یا اهل محشر «يَا مَعْشَرَ الْخَلاَئِقِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول الله»(10) چشم ها را فرو بخوابانید. هیچ ملک و هیچ پیامبری باقی نمی ماند مگر این که چشمشان را فرو می خوابانند. حالا چرا این خطاب می آید؟ آیا تحمل این عظمت را ندارند؟

در روایات این جریان به طور مفصل توضیح داده شده که حضرت می آیند پای عرش الهی، در بعضی روایات دارد که پیراهن خونین سیدالشهداء را می آورند و بعد به خدا عرضه می دارند خدایا! من می خواهم صحنه شهادت فرزندم سیدالشهداء را ببینم. خون از رگ های حضرت فوران می کند و حقیقت عاشورا در آنجا ظاهر می شود. حضرت آن وقت یک شفاعت می کنند و یک شکایت، در روایت است که به ایشان اجازه داده می شود و مثل مرغی که دانه جمع می کند، محبین خودشان را جمع می کنند. فرمود اگر کسی یک جرعه آب در محبت ایشان به دست دیگری داده باشد، از او نمی گذرند و همه اهل محشر آرزو می کنند که ای کاش فاطمی بودند، یک چنین شخصیت عظیمی دارند.

قرآن هم این شخصیت را معرفی کرده و هم صحنه ای که پیش آمد را که به خاطر او حضرت در میدان آمد، توضیح دادند. خدای متعال می فرماید با اتفاقی که افتاد حقیقت امامت و ولایت در غیب پرده رفت. حضرت زهرا آمدند تا این پرده را کنار بزنند. «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» فرمود دولت اصحاب سقیفه و پیروانشان بنی امیه و بنی تیم و بنی عدی و بنی العباس، پرده ای شدند روی حقیقت ولایت و به این ترتیب حقیقت خورشید ولایت تا ظهور امام زمان در پرده رفت. «وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى»(لیل/١-۲) این ظلمت کنار می رود و حقیقت آشکار می شود. حقیقت ظهور، ثمره کار حضرت زهراست.

وقتی خدای متعال سیدالشهداء را می خواست به حضرت زهرا عطا کند، آمدند به خود حضرت اختیار دادند. خیلی مقام مهمی است چون از ما که از این اجازه ها نمی گیرند که آقا ما می خواهیم همچین فرزندی به شما بدهیم، یا رسول الله! به بی بی بگویید حاضرند؟ خیلی با عظمت است ولی چنین مصیبتی دارد و عاشورا را عرضه کردند. حالا حضرت به تعبیر ناقص من با خدای متعال سر سیدالشهداء چانه زدند. خدای متعال اضافه کرد و فرمود من ائمه را در نسل او قرار می دهم. فرمود چند چیز را عطا می کنم از جمله اینکه تحت قبه او دعا مستجاب است که این خیلی مقام عجیبی است، در تربتش شفاست این هم مقام عجیبی است، یکی از بزرگان می فرمود اگر قدر این مطلب را می فهمیدند، تمام بیماری های باطنی خودشان را با تربت سیدالشهداء شفا می دادند. نه فقط بیماری های ظاهری بلکه بیماری های صعب العلاج باطنی شان همه را حل می کردند. شفا را در تربتش قرار داده و دعا در قبه اش مستجاب است.

مهم ترین آن این است که فرمود ائمه و امام زمان را در نسل ایشان قرار می دهم که حضرت راضی شدند. یعنی مزد عاشورا ظهور است و این مزد حضرت زهرا و عاشورا از ابتلائات ایشان است، یکی از برکات حضرت زهرا عاشوراست. یا ممتحنه یعنی همین! ایشان قبل از این که در عالم ما بیاید، با خدا عهد عاشورا را برای عبور عالم از ظلمات بسته است. لذا این حجاب و پرده با حضرت زهرا برداشته می شود.

تبدیل نعمت به کفر

در سوره مبارکه ابراهیم، خدای متعال خطاب به وجود مقدس نبی اکرم  می فرماید: پیامبر ما! «الَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ * جَهَنَّمَ یَصلَونَها وَ بِئسَ القَرارُ» پیامبر ما دیدی اینها چه کردند؟ «بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا» نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند، نه اینکه کفران نعمت کردند. عبارات قرآن دقیق است و باید عین مطلب ترجمه بشود.

نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند و این حکایت سقیفه است، از منظر قرآن حکایت سقیفه تبدیل نعمت است. سقیفه تبدیل نعمت کرده یعنی نعمت را تبدیل به کفر کرده است «بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا» آن نعمتی که خدا به عِبادش داده را تبدیل به کفر کردند. این هایی که این کار را کردند «وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ» و قوم خودشان را بردند از سران بودند که قوم خودشان را در دار بوار وارد کردند. دار بوار چیست؟ یعنی داری که بائر است و رویش در آن نیست. به خلاف دار دائر که وقتی یک گندم می اندازی، می شود هفتصد خوشه اما وقتی سرزمینی بائر است، هزار تن هم گندم بریزی چیزی ثمر نمی دهد و همه اعمال هبط می شود. تمام شب زنده داری ها و روزه و تمام احسان ها در این وادی نابود می شود و از بین می رود. در این وادی اگر کشته بشوی و خونت را هم بریزند. هیچ فایده ای ندارد چون دار بوار است.

لذا فرمود اگر کسی پشت به امیرالمومنین کند و کشته بشود، قطعه قطعه اش هم کنند فایده ای ندارد چون دار بائر است. کسی که در کویر کشت می کند، خروار خروار گندم هم بکارد، هکتار هکتار باغ درست کند ثمری ندارد چون دار بائر است. مردم را بردند در دار بائر، حالا دار بائر کجاست؟ جهنم. تعبیر قرآن چیست؟ روی زمین جهنم به پا کردند «وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ» شاهدش هم ادامه آیه است که می فرماید: «یَصلَونَها» در قیامت یک مواجهه خاصی با جهنم دارند. از ماده «صلی» در قرآن استفاده می شود و نحوه مواجهه جهنمی ها با جهنم مکرر آمده که یکی اش همین جاست. وارد جهنم می شوند و جهنم می شود قرارگاهشان و بد قرارگاهی است «بِئسَ القَرارُ» ولی قبلش این دنیا را که دار قرار نیست، جهنم کرده اند. پس تعبیر قرآن از ماجرای سقیفه به این شکل است یک «بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا» دوم «وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ» سوم هم اینکه مردم را وسط جهنم بردند.

یک روایت ذیل این آیه در کافی از امیرالمومنین است که حضرت فرمودند: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِيِّهِ»(11) چرا این اقوام این کار را کردند؟ به چه دلیل سنت رسول خدا را تبدیل و تغییر دادند؟ «وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِيِّهِ» از وصی اش عدول به دیگری کردند. این سوره داستان عدول از امیرالمومنین به دیگران است و این عدول را قرآن اینطوری تعبیر می کند: «بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا» تبدیل کلمه نعمت کرده، حالا کلمه نعمت را به چه چیزی تبدیل کردند؟ به کفر «بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا» بعد حضرت فرمودند نترسیدند و خدا عذابشان کند.

این آیه را نخوانده بودند «الَم تَرَ اِلَی الَّذینَ» قبل از سقیفه این آیه نازل شده ولی حکایت سقیفه است «الَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ * جَهَنَّمَ یَصلَونَها وَ بِئسَ القَرارُ» نمی دانستند عاقبت این کار چقدر سخت است و خدای متعال چه عذابی می کند. وقتی شما کلمه ایمان و کلمه نعمت را تبدیل می کنید، از وصی و امام خود روی گردان می شوید. نمی دانستند جهنم به پا می شود و سرای آخرتشان هم جهنم است و نترسیدند.

سپس حضرت در یک جمله فرمودند که این نعمت چه کسی است؟ فرمودند: «نَحْنُ وَ اَللَّهِ نِعْمَةُ اَللَّهِ» نعمت ما هستیم «اَلَّتِي أَنْعَمَ اَللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ» نعمتی که خدا بر بندگانش منت گذاشته ما هستیم «وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» تمام فائزین در قیامت با ما فائز می شوند. یعنی چی امام نعمت است؟ یعنی چی با امام فائزین در قیامت فائز می شوند؟ فائزین قیامت چه کسانی هستند؟ «لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ»(حشر/٢۰) خدای متعال می فرماید اصحاب جنت و نار هم صحبت و مأنوس و رفیق اند «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ» اصحاب بهشت رستگارند. در یک آیه ای خداوند می فرماید همه شما می میرید «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» مرگ را می چشید که این چشیدن هم تعبیر عجیبی است.

در ذائقه بعضی از عسل شیرین تر و در ذائقه برخی هم از زهر تلخ تر است. «وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» وقتی توفی تان کردند، مزدتان را هم پر بهتان می دهند. بعد از عالم موت پیمانه تان را پر می کنند و چیزی از کسی کم نمی کنند. وقتی عمل تان را به شما برمی گردانند «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ»(آل عمران/١٨۵) آنهایی که از جهنم دورشان می کنند و به بهشت وارد می شوند، اینها فائزین هستند. پس فائز در قیامت کسی است که از جهنم نجات پیدا می کند و بهشتی می شود.

حضرت فرمود: ما نعمتیم، چرا؟ چون «وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» فائزین اصحاب الجنه و دیگران اصحاب النارند. حالا اصحاب النار یعنی چه؟ مگر جهنم اصحاب دارد؟ اصلا جهنم چیست؟ نار چیست؟ «لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ» آتش و جنت که ظاهرش روشن است، اما باطنش چیست؟ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَ الَّذينَ كَفَروا» ترجمه نیاز ندارد، کثرت تلاوت قرآن و انس با آن موجب می شود که آدم قرآن را خوب بفهمد. مومن اگر مأنوس با قرآن شد، قرآن را می فهمد ولی اگر مأنوس با قرآن نبود، ده دور هم تفسیر بخواند، قرآن را نمی فهمد.

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ»(بقره/٢۵٧) خدای متعال خودش مومنین را سرپرستی می کند. سیرشان از وادی ظلمات به وادی نور است و خودش ولی آنهاست البته ولایت الله از طریق رسول و امام دنبال می شود. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»(مائده/۵۵) اما در مقابل «وَ الَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ» آنهایی که کافر می شوند اولیائشان طاغوت است. طغیان گرها ولی آنها می شوند «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» اینها را می برند در وادی ظلمات.

این وادی ظلمات کجاست؟ وادی ولایت خودشان است و در این وادی خواب و خوراکشان ظلمانی می شود. دانشگاه شان ظلمانی می شود، مدرسه شان ظلمانی است، همه چیزشان، محراب و مسجدشان تاریک می شود. مثل مسجد ضرار «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» این هایی که تحت ولایت طاغوت قرار می گیرند، کافر می شوند و ولایت طاغوت برایشان جاری می گردد «أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ» هم صحبت آتش می شوند. این آتش چیست؟ آتش هم خود اولیاء طاغوت اند. حضرت فرمود: «وَلَایَهْ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّد هِیَ النَّارُ»(12) نار، ولایت دشمن ماست کما این که محیط ولایت امام عین بهشت است.

پس یک عده ای اصحاب النار و اصحاب اولیاء طاغوت هستند. کسانی که با آنها رفیق و هم صحبت می شوند، کم کم می روند در وادی ولایت چون از سفره معاویه و دنیا و کاخ و به طور کلی از محیط ولایتش لذت می برند، سر سفره می نشیند و غذا می خورد در حالی که از شجره زقوم می خورد «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ * طَعامُ الْأَثِيمِ»(دخان/۴٣-۴۴) طعام گناهکار از درخت زقوم است اما مومن از شجره طوبی تناول می کند. اگر در دنیا سر سفره امیرالمومنین نشستی، همین الان شجره طوباست. حلال شجره امیرالمومنین است و حرام از شجره آنهاست و باطنش هم جهنم است. این که گاهی برای بعضی پرده می رود کنار و از غذا دست میکشند بخاطر این است که اهل دوزخ چرک و خون می خورند و حرام است «وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلينٍ»(حاقه/٣۶) جهنمی ها از چرک و خون می خورند پس نار محیط ولایت آنهاست.

اصحاب النار آنهایی هستند که با طاغوت هم صحبت و هم نشین و رفیق اند و از ولایت آنها لذت می برند. مثلا می رود در غرب و لذت می برد از ولایت کفار و اصلا نگران نیست «هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» حالا کسانی اینطوری می شوند که «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» پس جنت چیست؟ جنت محیط ولایت امام است. لذا امام می شود نعمت و اگر انسان با امام راه رفت، دارد در جنت سیر می کند. امام ما را به خدا می رساند «أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى»(13) انسان با امام از سردرگمی رها می شود وقتی هم از امام جدا شد، گم می شود «وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَكُمْ» فیلسوف هم باشی گم می شوی، فقط امام است که چراغ راه است.

عذاب الهی

«اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا» بنا بود مردم زیر چتر ولایت امیرالمومنین زندگی کنند و همه عالمشان بشود عالم نعمت، همه امکاناتی که به ما دادند اگر با تکاثر و توجه به دنیا و غفلت و گم گشتگی همراه شد، خود این امکانات و مال و ثروت و فرزند و جوانی می شود جهنم.

این آیه در قرآن است که خدای متعال به حضرت می فرماید پیامبر ما نگاه نکن ما به این ها فرزند و مال دادیم «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(توبه/۵۵) در دنیا با این ها می خواهیم عذابشان کنیم، بهتر از این ها که نعمتی نیست، خدای متعال با مال و فرزند عذاب می کند «تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ» به هر کسی با هر وسیله ای و هر طور که بخواهی محبت می کنی، شاید ظاهرش سختی دارد ولی غرق در لذت است. در روایت آمده که اصحاب سیدالشهداء در روز عاشورا تیزی شمشیرها را احساس نمی کردند.

هرکسی را هرطور که بخواهی عذاب کنی، اگر مشغول تکاثر و جمع امکانات بودیم و از امام غافل شدیم، این امکانات جهنم ما می شود اما وقتی بهشت است که این مال و ثروت و جوانی و قدرت و عزت و زیبایی و جمال و امکانات را با امام سیر بدهیم. اگر هرچه که داریم یعنی قلب و فکر و روحمان را در وادی ولایت امام بردیم، همه اش می شود نعمت، دار بائر است که یک دانه تبدیل به هفتصد دانه می گردد. اگر امکانات تان را از امام جدا کردید و بردید در وادی ولایت ائمه نار، خود این امکانات می شود جهنم، مالی را به امام برسانید می شود بهشت اما همین را در مسیر کفر قرار بدهید، می شود جهنم.

«اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا» ندیدی اینها را که در مواجهه با امیرالمومنین که کلمه نعمت الهی بود و همه عالم باید زیر چتر این نعمت قرار می گرفت، وقتی خدای متعال از ولایتشان پرده برداری می کند «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»(مائده/٣) این نعمت را کنار گذاشتند و جایش کفر آوردند؟ کفر در اصطلاح قرآن اسم ائمه نار است و شاهدش هم این آیه قرآن در سوره مبارکه حجرات است که می فرماید: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ» خدای متعال ایمان را در دل شما محبوب کرد و شما آن را دوست دارید. «وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» ایمان را در دل شما زینت داده «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ» قلبتان را در نزد شما مکروه کرده و از این سه چیز بدتان می آید «الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ»(حجرات/٧) آن وقت در روایت دارد «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ» ایمان یعنی امیرالمومنین، محبت امیرالمومنین را در دل مومن گذاشته لذا «عَلِیٌّ حُبُّه اِیمَان» کلمه ایمان امیرالمومنین است. ایمان ما حب الامام است «عَلِیٌّ حُبُّه إِیمَان وَ بُغضُهُ کُفر» حضرت کلمه حب الهی و کلمه ایمان است.

ایمان ما همان محبت امیرالمومنین است «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ» کفر و فسوق و عصیان را در نزد شما مکروه کرده است. امیرالمومنین کلمه ایمان است و آنهایی که مقابل حضرت قرار گرفته اند، کفر و فسوق و عصیان اند، این تعبیر روایت است «بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا» امیرالمومنین که کلمه نعمت بود را به کلمه کفر تبدیل کردند و وقتی اینطوری شد، مردم را بردند در جهنم، جهنم کجاست؟ محیط ولایت آنها. عالم شده جهنم، از امپراتوری بنی امیه تا امپراتوری امروز جهنم است. «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» همه اش تکاثر است و این تکاثر باطنش جهنم است یعنی آدم چشمش را که باز کند وسط جهنم است. «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ * كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ».

اگر علم یقین داشتید جهنم را در همین دنیا می دیدید. تکاثر از امام، غافل شدن از امام جهنم است. «ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا» بعد در قیامت هم با عین الیقین می دیدید «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»(تکاثر/١-8) آن روز از نعیمی که به شما دادیم سوال می کنیم، نعیم یعنی امام، شما امام را رها کردید و دنبال تکاثر رفتید، تکاثر وسط جهنم است این دنیای امروز و کل امپراتوری بنی امیه همه اش تکاثر است. چیز دیگر هم در آن هست؟ در این عالم ظلمانی شما یک کلمه از خدا می شنوید؟ توسعه و پیشرفت و این هایی که از آن طرف دنیا سرچشمه می گیرد، یک کلمه حرف از خدا می زند؟ دنیا را جهنم کرده اند «وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ * جَهَنَّمَ یَصلَونَها وَ بِئسَ القَرارُ» صدیقه طاهره آمده اند تا این جهنم را خاموش کنند و دوستانشان را سالم عبور بدهند و این کار را کردند. پا گذاشتند وسط این جهنم و جهنم را خاموش کردند.

قرآن می فرماید: همه تان در جهنم می روید «إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها»(مریم/٧١) چاره ای نیست باید بروید در جهنم و از آن عبور کنید. یک عده می مانند و یک عده عبور می کنند. به حضرت گفت: آقا شما وارد جهنم می شوید؟ گفت: ما که وارد می شویم جهنم خاموش می شود.

قیام حضرت و جراحت و شهادت ایشان

حضرت رفتند وسط این جهنمی که اینها به پا کردند، البته این آتش و جهنم خیلی از آتش نمرود بالاتر است که حضرت ابراهیم خلیل وارد آن شد، این کار حضرت زهراست. جهنم این ها را سرد کرده و مومنین را به سلامت عبور داده اند. اگر حضرت این جهنم را سرد نمی کرد، هیچ مومنی بهشتی نمی شد. حضرت آمدند این جهنم را خاموش کنند و عالم را به مدار خودش که مدار نعمت است، برگردانند. تعبیر قرآن این است که این ها تبدیل نعمت کردند به کفر و حضرت آمده و دوباره کفر را به نعمت برگردانده است.

این قیام حضرت زهرا است که دوباره عالم را به مدار امیرالمومنین تغییر دادند. «باش تا صبح دولتت بدمد» ولی خیلی سخت تمام شد. نمی شود بگویی چه اتفاقاتی افتاده، این ناموس الهی، ودیعه خدا و ودیعه رسول به طور مکرر مورد هجوم قرار گرفته است. اصلا نمی شود تصور کرد که دست نامحرم به صورت جده بقیه الله خورده و این مصیبت بسیار بزرگی است. این کسی که وقتی در دنیا می آید بشر هم می شود نمی تواند بشر بشود می شود حوراء انسیه حور است و انس است. برای حضرت زهرا حوراء بودن که مقام نیست، می خواهد بگوید این موجود چقدر لطیف است. آمده در عالم دست ما را بگیرد و این جهنم را خاموش کند که البته خاموش کردن جهنم هم خیلی سخت بود.

زمان تدفین وقتی که امیرالمومنین بدن را به حضرت تحویل داد، عرض کرد: یا رسول الله! همه اینها پشت به پشت هم داده بودند تا فاطمه را له کنند. «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا»(14) می خواستند هضمش کنند. از ماجرای احراق بیت که خانه را آتش زدند و پشت در محسنشان را از دست دادند گرفته تا زمانی که در کوچه کمربند حضرت را گرفتند و دستور دادند کار فاطمه را تمام کنید.

یک نقل این است که جلوی چشم امیرالمومنین چهل نفر سر حضرت ریخته بودند «گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد» حضرت زهرا غرق در خون شد. در مجلس معاویه امام مجتبی به مغیره فرمود، مغیره! تو کسی هستی که «أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی أَدْمَیْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا»(15) جوری مادر ما را زدید که غرق در خون شد، شما فاطمه زهرا را کشتید. دیگر بعد از آن واقعه بود که حضرت خانه نشین شد و نتوانست بیرون برود.

هر روز مثل شمع جلوی چشم امیرالمومنین آب می شد. دیگر این روزهای آخر حتی نمی توانستند از این پهلو به آن پهلو بچرخند، نمی توانستند کارهای خانه یا حتی کارهای شخصی شان را انجام بدهند. بعضی نقل کردند که به امیرالمومنین فرمودند: آقا اگر ممکن است کارهایتان را سبک کنید و خودتان به امور من رسیدگی کنید. دیگر بستر نشین بود، با هر نفسی که می کشید، درد استخوان های سینه شکسته امانش را می برد.

مثل فردایی نقل شده که امیرالمومنین وارد خانه شد و دید الحمدلله فاطمه اش از بستر برخاسته و خود را شستشو داده و به امور خانه رسیده و لباس بچه هایش را عوض کرده و موهای بچه هایش را شانه زده است. فرمود دختر رسول خدا الحمدلله حالتان بهتر شده؟ فرمود: نه علی جان، دارم دست و پایم را جمع می کنم. دیشب پدرم را در خواب دیدم که فرمود فاطمه جان! فردا شب مهمان من هستی. نمی دانم این جمله با امیرالمومنین چه کار کرد که بر بالین فاطمه اش نشست و یک بار دیگر سر حضرت را به دامن گرفت و وصیت ها را شنید.

از جمله اینکه فرمود علی جان خودت مرا غسل بده. خودت مرا کفن کن، مخفیانه مرا غسل بده و مخفیانه مرا به خاک بسپار. راضی نیستم دشمنان در مراسم تشییع من شرکت کنند. بچه ها را فرستاد سر قبر رسول خدا و امیرالمومنین هم تشریف بردند مسجد و داخل حجره شدند. نزدیک غروب بود که فرمود اسماء من استراحت می کنم، ساعتی بعد بیا من را صدا بزن. اگر جواب دادم که هیچ اما اگر جواب ندادم برو امیرالمومنین را مطلع کن.

اسماء می گوید ساعتی گذشت و وارد حجره شدم. هرچه صدا زدم یا بنت رسول الله! فاطمه جان! دختر رسول خدا! جواب نشنیدم. حسنین وارد شدند و فرمودند اسماء مادر ما کجاست؟ گفتم استراحت کردند. گفتند کی مادر ما این وقت استراحت می کرده؟ خودشان را انداختند روی بدن مادر، اسماء می گوید آرامشان کردم و گفتم آقازاده ها بروید و به پدر بزرگوارتان خبر بدهید. آمدند در مسجد در حالی که اشک می ریختند و همه اهل مسجد فهمیدند. گفتند چه شده آقازاده ها که چشم شما را گریان می بینم؟ فرمودند: «قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ»(16) اینجا بود که امیرالمومنین به روی زمین افتادند. این قهرمان بدر و خیبر، فاصله کوتاه منزل را هی می نشست و هی برمی خواست.

پی نوشت ها:

(1) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 6، ص: 10

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 576

(3) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 6، ص: 55

(4) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 505

(5) كامل الزيارات، النص، ص: 261

(6) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 113

(7) (فی المصدر: حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص: 341

(8) علل الشرائع، ج 1، ص: 174

(9) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص: 625

(10) تفسير فرات الكوفي، ص: 269

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 217

(12) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 573

(13) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 817

(14) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 320

(15) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 1، ص: 278

(16) كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج 1، ص: 501