نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه سوم دفتر آیت الله وحید/ فرح و حزن در وادی ولایت امام حق و منشأ الهی و شیطانی قوای انسان

متن زیر سخنان جلسه سوم آیت الله میرباقری به تاریخ 28 شهریورماه 97 است، که به مناسبت ماه محرم در دفتر آیت الله وحید ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ به طور طبیعی انسان در برابر حوادث گوناگون این دنیا احساس شادی یا ناراحتی پیدا می کند اما چیزی که مهم است این است که این دید و احساس ما به دنیا باید حساب شده باشد؛ نباید هر اتفاقی بتواند مومن را دچار غصه و یا درگیر شادی هایی که منشاء الهی ندارند کند. ائمه نیز نسبت به دنیا این گونه بودند به طوری که بالاترین مقام های مادی در این دنیا، در نظر آن ها چیز بسیار کوچکی تلقی می شود. کسی که به باطن حوادث بیاندیشد و بداند که همواره تحت خواست و تقدیر خدای متعال قرار دارد، دیگر این چیز ها او را دگرگون نمی کنند. به طور کلی شادی ها و غصه ها می توانند منشاء الهی یا شیطانی داشته باشند لذا انسان همواره باید به این نکته توجه کند که در هر لحظه با کدام یک از این ها روبرو می باشد.

ارزش امورات دنیا در نظر امام   

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. «إنَّ يَومَ الحُسَينِ أقرَحَ جُفُونَنا و أسبَلَ دُمُوعَنا و أذَلَّ عَزيزَنا»(1). یکی از امور مشترکی که در هر دو جوامع مومن و کافر وجود دارد، غصه ها و شادی ها است؛ هم آن ها و هم مومنین برای خودشان شادی ها و غم هایی دارند و هر دو هم برای مناسک شادی و غصه های خودشان برنامه ریزی کرده اند؛ اتفاقا یکی از اموری که قابل تربیت است و انبیای الهی هم در تربیت و اصلاح آن کوشیده اند، مدیریت همین غصه ها و شادی های انسان است. یعنی انسان باید یاد بگیرد برای چه غصه بخورد و برای چه شاد باشد. انبیاء می خواهند انسان را طوری تربیت کنند که بیخود غصه نخورد یا شاد نشود؛ در دم چوگان حوادث نباشد و دلش اسیر عوامل این دنیا نشود. این گونه نباشد که اگر دنیا به او اقبال کرد خوشحال شود و هرگاه ادبار کرد ناراحت شود. مومن که این گونه نیست.

در نهج البلاغه از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است که می فرمایند «فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ»(2) دنیا با تمام وسعتش باید در نگاه دوستان من از حثاله قرظ و قراضه جلم کوچکتر باشد؛ قرظ یک گیاهی است که آب برگ هایش را  برای دباغی پوست حیوانات می گیرند و باید پول بدهی تا بیایند تفاله اش را ببرند. قراضه جلم هم به خورده قیچی هایی می گویند که وقتی چوپان پشم حیوانات را می چیند، آن را دور می ریزند و کسی آن را بر نمی دارند، حتی گاهی باید به کسی پول بدهی تا بیاید این زباله ها را جمع کند. حضرت فرمود دنیا باید در نظر شما دوستان من از این کوچک تر باشد. خود حضرت که حساب شان جدا است.

 وقتی دور حضرت را گرفتند و حضرت خلافت را قبول کردند، در پایان خطبه شقشقیه حضرت می فرمایند «لَو لا حُضُورُ الحاضِرِ و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ لأَلقَيتُ حَبلَها على غاربِهِا»(3) می فرمایند اگر پیمان الهی نبود، هر آينه ریسمان شتر خلافت را بر گردنش می انداختم و می گذاشتم بعدی ها هم مثل قبلی ها آن را بدوشند. حضرت می فرمایند «دُنياكُم هذِهِ أزهَدُ عِندي مِن عَفْطَةِ عَنزٍ»، دنیای شما در نگاه من از آب بینی بز پست تر است؛ دنیایی که بعد از فتح ایران و روم حکومت بر شرق و غرب دنیا بود.

هنگامی که یک رشوه ای برای حضرت آوردند، ایشان بعد از بیانات نورانی شان می فرمایند «لو اُعطِيتُ الأقاليمَ السَّبعَةَ بما تَحتَ أفلاكِها على أن أعصِيَ اللّه َ في نَملَةٍ أسلُبُها جُلْبَ شَعِيرَةٍ ما فَعَلتُهُ»(4) اگر هفت اقلیم و هر چه در آن است به من بدهند به ازای این که یک پوست جو را به ناحق از یک مورچه بگیرم، من این مقدار هم خدا را تخلف نمی کنم؛ حالا شما می خواهید من با یک حلوا در داوری به نفع شما قضاوت کنم؟ شأن امیرالمومنین فوق این حرف هاست. در جای دیگر عقیل برادر حضرت به ایشان گفته بود که آقا اینطور که شما راه می روید افراد از دور و برتان پراکنده می شوند و دیگر کسی برای شما نمی ماند؛ حضرت در جواب فرمودند خیال می کنید برای من مهم است که کسی بماند یا نماند؟ «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَضَرِّعاً»(5) همه دور من جمع شوند من احساس عزت نمی کنم و اگر هم همه پراکنده شوند من مضطرب نمی شوم. تمام مردم هم من را تحویل دشمن دهند، من به حال تضرع نمی افتم .

امام هادی ارواحنا فداه در زیارت غدیریه توضیح می دهند که چرا آمدن همه مردم بر عزت امیرالمومنین اضافه نمی کند و رفتن آن ها چیزی از ایشان کم نمی کند؛ «اعْتَصَمْتَ  بِاللَّهِ  فَعَزَزْتَ» چون کسی که با اعتصام به خدای متعال عزیز شد، آمد و شد همه مخلوقات عالم هم هیچ اثری در عزت او ندارد. دین می خواهد ما به قدری بزرگ شویم که اگر همه دنیا را هم به ما بدهند خوشحال نشویم و اگر تمام دنیا را هم از ما بگیرند غصه نخوریم، «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»(حدید/23)، هرگز تاسف آن چه را که از دست می دهید نخورید و به آن چه به شما می دهند مغرور و دلشاد نگردید. حضرت فرمود مقام زهد همین است که در این آیه آمده است.

 این غصه نخوردن هم از سر بی خیالی نیست، بلکه انسان بزرگ می شود و دیگر ظاهر حوادث را نمی بیند. وقتی یک بار پرده ها کنار برود و پشت صحنه حوادث را ببیند، دیگر حوادث در دل او غوغایی به پا نمی کنند و کاری از آن ها ساخته نیست. «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا»(حدید/22) فرمود هر حادثه ای که برای شما پیش می آید، قبلا برای شما ثبت شده است؛ اگر پرده ها را کنار زدید و پشت پرده ها را دیدید، دیگر آمد و شد این حوادث شما را مشغول نمی کند. اصلا خود کلمه «اَصَابَ» به معنی به هدف خوردن است، لذا این ها از قبل برنامه ریزی شده است.

سر منشاء شادی ها و غصه ها

بنابراین قرار است ما به جایی برسیم که شادی ها و غصه های مان رشید شوند. بیخود غصه نخوریم، بیخود خوشحال نشویم و آمد و شد دنیا ما را مشغول نکند. این قدم اول در رشید شدن شادی ها و غصه های انسان است چون که این ها آدم را اسیر می کنند. دوم این که شادی هایی که ملت ها دارند در واقع تنزل شادی های ائمه شان است؛ هم طرفداران جبهه شیطان و هم طرفداران جبهه حق، غصه ها و شادی های شان از جای دیگری سرچشمه می گیرد. اگر انسان به اولیاء الهی و به وادی معصومین متصل شود، غصه ها و نشاط هایش رفعت پیدا می کنند. «شِیعَتُنا مِنَّا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا»(6) «یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا»(7) شیعیان ما از زیادى گل ما آفریده شده  اند و این اتصال باعث می شود که در شادى ما شاد و در اندوه ما محزون اند. یعنی غصه های شان ناشی از غصه ما و خوشی های شان ناشی از خوشی ما است؛ شادی ها و غصه های انسان باید اینطوری باشند.

حضرت به مسمع فرمودند آیا به زیارت جد ما می روی؟ عرض کرد یابن رسول الله، من سرشناسم و بنی امیه به شدت کربلا را کنترل می کنند، جرأت نمی کنم به زیارت بروم. حضرت فرمود آیا مصیبت جد ما را یاد می کنی؟ عرض کرد بله آقا. گاهی وقتی که یاد می کنم حالم متحول می شود و مدتی طولانی از غذا خوردن می افتم؛ همه اهل منزل می فهمند که من در حال خودم نیستم. بعضی ها این گونه به یاد مصیبت سیدالشهداء می افتند؛ در احوالات بزرگواری شنیدم که ایشان چند روزی را که به عاشورا ختم می شد، دیگر در خانه شان رختخواب پهن نمی شد و می گفتند کوچک و بزرگ باید مانند فرزندان سیدالشهداء روی زمین بخوابند. در دهه محرم دیگر در خانه غذا طبخ نمی شد و می گفتند که ایام عزا است.

«یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا» حضرت به مسمع فرمود تو از کسانی هستی که خودشان را از خوف ما جدا نکردند. داستان کربلا هم همین است؛ وقتی حضرت در خطر بود، عده ای خودشان را به حاشیه ای امن بردند. انسان وقتی به امامش متصل شد دیگر نمی تواند آن جایی که امام و دین خدا در معرض خطر است، او در امان باشد. اگر دیدید یک جامعه یا یک انسانی در جایی که دین خدا در خطر است برای خودش حاشیه ای امن درست کرده است، باید بفهمیم که از دین خدا و امامش فاصله گرفته است.

در ادامه حضرت به او می فرمایند اگر موقع احتزار در وادی ما باشی، مسرور و خوشحال وارد عالم برزخ می شوی چون هر کسی از وادی خودش وارد عالم برزخ می شود. اگر وارد وادی همراهی با امام شدی، از این وادی وارد وادی برزخ می شوی. در روایتی حضرت فرمودند وجود مقدس سیدالشهداء، امیرالمومنین، فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی علیهم السلام مشرف به شما هستند؛ تک تک زوارشان را می بینند، به اسم پدر و مادر می شناسند و حتی می دانند که در خورجین تان چه چیزی برای سفرتان برداشته اید. بعد حضرت فرمودند برایتان دعا می کنم، استغفار می کنم و از پدر بزرگوارشان امیرالمومنین هم درخواست می کنند که برای زائرین استغفار کنند. حضرت فرمودند نسبت به عزادارهای شان هم همینطور هستند؛ بعد به عزاداران شان خطاب می کنند که اگر می دانستید خدا چه چیزی برای شما ذخیره کرده است، شادی های تان بیش تر از غصه های تان بود.

اندوه امام انسان را وارد وادی رحمت می کند. این وادی، وادی بلا است ولی باطنش رحمت و ضیافت الهی است. البته درک این ضیافت به این معنی که از بلاها عبور کنیم، برای دوره ظهور یا قیامت است و در بهشت ممکن است اما قبل از آن مایه حزن و اندوه است. لذا حزن انسان تابع حزن ولی اش است. یعنی وقتی از عالم بالا احزان و خوشی ها تقسیم می شوند دو جور هستند؛ از عالم نور و یا از عالم ظلمات اند. اگر از عالم نور باشد از وادی ولایت نبی اکرم عبور می کند و انسان سر سفره امامش امیرالمومنین نشسته است. اگر حزن و شادی ظلمانی باشد از وادی ائمه نار عبور می کند کما این که تمام لذات اینطور هستند. لذت مومن از وادی ولایت امامش است مگر این که آن لذت حرام و از وادی ائمه نار باشد.

لذت های انسان ناشی از صفاتش است؛ مثلا آدم بخیل از جمع کردن مال لذت می برد و حتی از انفاق دیگران هم در رنج است. برعکس فردی که بخشنده است چطور از این که سر سفره اش بنشینند لذت می برد؟! لذا لذت های انسان به صفات او برمی گردد. حتی در لذات حسی، مومن از حرام لذت نمی برد و به مذاقش شیرین نیست. صفات انسان از عالم امام او می آیند؛ اگر این صفات از وجود مقدس نبی اکرم باشد، سرشار از نور و عقلانیت است و این صفات با تبری از دشمنان حضرت و تولی به حضرت در ما ظهور پیدا می کنند؛ اگر بهشتی باشیم صفات امیرالمومنین در ما ظهور پیدا می کند و اهل یقین، صبر، زهد و رضا می شویم و لذات مان از این چیزها می شود. این گونه است که ما از مناجات با خدا لذت می بریم.

«أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ» کار به جایی می رسد که استغفار می کنیم از این که اگر لذتی بردیم که ریشه اش در ذکر نبوده است و سروری پیدا کردیم که ریشه اش در قرب نبوده است. مومن نباید سر هر سفره ای بنشیند و هر لذتی ببرد. این کار خسارت است؛ این نوع شادی ها و نشاط ها منهای این که ممکن است در آن ها موسیقی حرام و اختلاط زن و مرد باشد، از این نظر مهم اند که نباید زمام سرپرستی نشاط مومنین به دست کفار بیافتد. آن ها نباید طراحی کنند که مومنین چطوری خوشی کنند. ولایت مومن که نباید به دست کافر بیافتد. اگر آن ها شادی های ما را هدایت کنند، بر روح ما ولایت پیدا می کنند که این بدترین نوع ولایت است.

نشاط و شادی ها تربیت پذیر اند و از وادی حق یا باطل می آیند. یا از وادی ولایت امام نور می آیند و یا از سوی امام نار می آیند. «وَ هَذَا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ اَلْحُسَيْنَ» خداوند طرفداران ائمه نار را لعنت کند که به ظاهر توانسته اند جبهه نبی اکرم را منزوی و مردم را پراکنده کنند؛ به خاطر موفقیت در آن طرح انفضاضی که داشتند جشن می گیرند و شادی می کنند. پس شادی ها از وادی ولایت می آیند که یا تنزل روح امام حق اند یا تنزل روح امام باطل هستند. حتی لذات ظاهری و رزق ها هم همینطور اند؛ به حضرت عرض کرد دعا کنید به من رزق پاک بدهند. حضرت فرمود «يَقُولُ اَلْحَلاَلُ قُوتُ اَلْمُصْطَفَيْنَ وَ لَكِنْ قُلْ أَسْأَلُكَ مِنْ رِزْقِكَ اَلْوَاسِعِ»(8) هوس بیخود نکن، تو از مصطفین باش روزی تو حلال خواهد شد. یعنی تو از خدا همان رزق عامش را بخواه، کسی که بر سر سفره شیطان نمی نشیند از سر سفره جهنم هم نمی خورد.

در دنیا هم گاهی اولیاء خدا پرده را کنار می زدند و نشان می دادند که ببینیم چه داریم می خوریم. گاهی خدای متعال در رویای صادقه پرده را کنار می زند و به آدم نشان می دهد که چه دارد می خورد. این باطن دنیاست؛ آن چه از محیط ولایت ائمه نار می آید حرام است، باطن تمام لذات و غصه هایش آلوده و ظلمانی است. در جبهه حق قضیه بلعکس است؛ سیدالشهداء عالمی از حزن درست کرده اند و ما را در این عالم سیر می دهند تا به مقام رضوان، آن هم مقام رضوانی که در سجده قرب زیارت عاشوراست برسیم.

 به سلامت عبور کردن از دار دنیا، جهنم و ولایت شیطان بدون وادی حزن سیدالشهداء تقریبا و بلکه تحقیقا ناممکن است. حضرت یک مقامی از حزن در عالم ایجاد کرده اند که همه انبیاء وارد آن شدند و سالک شدند. هیچ پیامبر اولوالعزمی نیست الا این که به عهد و وادی عاشورا عبورش دادند و بارش بسته شد. حتی موسی کلیم الله در آن فرصت کوتاهی که با آن معلم الهی علی نبینا و آله و علیهما السلام بود، یکی از آن مطالبی که این معلم الهی در این فرصت کوتاه با ایشان در میان گذاشت ماجرای عاشورای سیدالشهدا بود. این بود که موسی را برای ادامه مسیر آماده کرد.

پی نوشت ها:

(1) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 128

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 76

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 50

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 347

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 53، ص: 303

(7) كامل الزيارات، النص، ص: 101

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 5، ص: 89