نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه ششم دفتر آیت الله وحید/ معیت با امام در دوره ظلمات و نور با بکاء و رزق سیدالشهداء؛ امام سجاد باب بکاء

متن زیر سخنان جلسه ششم آیت الله میرباقری به تاریخ 31 شهریورماه 97 است، که به مناسبت ماه محرم در دفتر آیت الله وحید ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در دوران هدنه و غربت اهل بیت و در دوران فتح و پیروزی ایشان، انسان باید در معیت امام باشد. انسان در همراهی با امام می تواند از وادی دنیا و ائمه جور و شیاطین عبور کند و در معیت امام می تواند در وادی نور سیر کند و حجب نورانی را کنار بزند. اما شرط رسیدن به معیت امام این است که انسان قلبا تسلیم امام باشد و رأی و نظرش کاملا تابع امام باشد، حتی در زمانی که رأی امام به ضرر اوست. این تسلیم به معیت امام می انجامد. این سیر هم از عاشورا شروع شده و عاشورا هم به واسطه امام سجاد علیه السلام و اقدامات بزرگ ایشان به ما رسیده است.

معیت با امام در تمام دوران

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. «وَ قَلْبِي  لَكُمْ  مُسَلِّمٌ  وَ رَأْيِي لَكُمْ تَبَعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يُحْيِيَ اللَّهُ دِينَهُ بِكُمْ وَ يَرُدَّكُمْ فِي أَيَّامِهِ وَ يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ وَ يُمَكِّنَكُمْ فِي أَرْضِهِ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُمْ» دو همراهی با ائمه علیهم السلام لازم است و در دو وادی باید همراه ائمه سیر کرد؛ هم در دوران هدنه و غربت ائمه علیهم السلام و هم در دوران فتح و پیروزی و ظهور نور آنها در عالم و ظهور دولتشان که آن روز «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/۶۹) زمین با نور امام روشن می شود. در هر دو دوران ما هیچ عذری نداریم و باید با امام باشیم و این معیت و همراهی است که کار ما را درست می کند. به تعبیر قرآن ما باید از دار دنیا و از وادی لهو و لعب عبور کنیم و به تعبیر دیگر قرآن باید از ظلمات عبور کنیم و به دار ذکر و وادی نور برسیم.

اگر از وادی غفلت و ظلمت و لهو و لعب خارج شدیم آن وقت به همراهی امام می رسیم و سیر با امام تازه آغاز می شود. به تعبیر بزرگان وقتی حجب ظلمانی را پشت سر گذاشتیم سیر ما در مقامات نور و در وادی توحید و معرفت و محبت شروع می شود و تازه باید با امام سیر کنیم. هر دو واسطه اش امام است. هم وادی ظلمات و هم حیات الدنیا و هم وادی غفلت و لهو و لعب تماما به محیطی تفسیر شده که ائمه جور درست می کنند.

مقصود از دار دنیا عالم طبیعت نیست. محیط ولایت آن ها که در همین عالم است و ممکن است انسان در محیط ولایت آنها زندگی بکند، این محیط غفلت و لهو و لعب و تکاثر و مسابقه بر سر دنیاست. این محیط به تعبیر قرآن ظلمانی و دار موت است و اهل این عالم زنده نیستند «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى »(نمل/۸۰) اینها همین الان هم در قبر هستند «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور»(فاطر/۲۲) عبور از وادی دنیا و خارج شدن محبت دنیا از دل انسان، مقدمه رسیدن به سماوات عالم است که محیط ولایت امام است «إِذَا تَخَلَّى  الْمُؤْمِنُ  مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه »(1) محیط ولایت امام «وَ فَرْعُها فِي السَّماء»(ابراهیم/۲۴) عبور از وادی ظلمات مقدمه رسیدن به بیت النور امام است و عبور از وادی غفلت مقدمه رسیدن به «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُه »(ابراهیم/۲۴) است.

این عبور و این سیر هر دو با خدای متعال است و کار اوست «سَيِّدِي  أَخْرِجْ  حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي » اوست که محبت دنیا را از دل انسان بیرون می برد و اوست که انسان را از دار دنیا خارج می کند «وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِك » اوست که بین ما و اهل بیت جمع می کند و در همه این سیر که خدای متعال ما را سیر می دهد «بِكَ  عَرَفْتُكَ  وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْك » امام علیه السلام واسطه هدایت الهی است. سیر در وادی نور و هدایت انسان تماما به وسیله امام علیه السلام صورت می گیرد.

لذا ما باید با امام هم در دوران ظلمانی که ائمه نار آن را ایجاد کردند و به تعبیر قرآن «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى »(لیل/۱) یک شب تاریکی پرده بر روی خورشید انداخته و هم در رسیدن به وادی نور و آنجایی که ولایت امام ظهور پیدا می کند، همراهی کنیم. شاید «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ» ناظر به این دو تا سیر است. یک سیر در قبل از ظهور و در وادی ظلمات است و یک سیر وقتی است که امام ظهور می کنند و آغاز رشد مؤمنین است و آنجا هم باز امام است «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ» غیر از این که جامعه مؤمنین دو دوران دارند، هر آدمی هم دو دوره دارد؛ یک دوران عبور از تاریکی هاست و این با امام ممکن است و وقتی هم انسان به امامش می رسد، باز سیر در مقامات نور با امام ممکن است که آقایان از آن به حجاب های ظلمانی و نورانی تعبیر می کنند. هم عبور از گناه و رسیدن به مقام بندگی و هم سیر در مقامات بندگی و هم عبور از صفات رذیله و رسیدن به صفات حمیده و هم کامل شدن صفات حمیده در انسان، همه در گرو سیر با امام است.

دو تا سیر با امام است، یکی عبور از وادی جهنم و دوم سیر در درجات بهشت. در این زمینه هر دو با امام ممکن است «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ» دو تا معیت و دو تا همراهی می خواهد. شناختن دشمن و تزویرها و کیدها و نجات از آنها و عبور پیدا کردن از فتنه ها با امام است. وقتی هم به امام رسیدی باز باید امام دستت را بگیرند و در مقامات بندگی تو را ببرد. فمعکم معکم دو معیت است. در هیچ دورانی انسان نمی تواند از امامش غافل باشد.

شرط معیت

این معیت شرایطی دارد. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم «وَ قَلْبِي  لَكُمْ  مُسَلِّمٌ» نیاز به مقام تسلیم است. در روایت ابوخالد کابلی از حضرت سوال کرد که این نوری که خدای متعال می فرماید به این نور ایمان بیاورید چیست؟ «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا»(تغابن/۸) ما یک نوری را از  عالم بالا برای شما فرستادیم و نازل کردیم و این نور عالم شما را روشن کرده است. اگر به این نور برسید یقین پیدا می کنید و شک و ریبتان از بین می رود و آخرتتان را می بینید. آیه قبلش می فرماید کفار می گویند بعث و حیات مجدد و عالم آخرت در کار نیست «قُلْ بَلى  وَ رَبِّي لَتُبْعَثُن »(تغابن/۷) پیامبر ما، بهشان بگو به پروردگارم قسم بعث است و همه تان زنده می شوید و همه تان با عملتان رو به رو می شوید. پس به جای انکار «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا» به خدا و رسول و آن چراغی که ما برایتان فرستادیم ایمان بیاورید تا از شک بیرون بیایید و آخرتتان را ببینید.

حضرت با قسم های مؤکد به ابوخالد فرمودند این نور ما هستیم «الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْض »(2) بعد یک بشارتی دادند و فرمودند «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين » این خورشیدی که خدای متعال در عالم روشن کرده، این شمس قلوب مؤمنین را هم روشن می کند بطوریکه «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَار» نور امام در قلب مؤمنین از خورشید وسط روز آشکارتر است و مؤمن اینطوری امامش را می بیند و با امامش سیر می کند. سیر ما با امام باید به اینجا برسد و این خورشید دل ما را روشن کند و عالم برای ما روشن بشود.

این همانی است که خدای متعال می فرماید «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في  أَنْفُسِهِم »(فصلت/۵۳) ما آیات خودمان را، که آیات به معنی اهل بیت هستند، از درون و بیرون به آنها نشان می دهیم و اگر به این آیات رسیدند برایشان واضح می شود «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق » وقتی توحید برایشان واضح می شود که این آیات را از درون و بیرون ببینند. انگار نور امام در دل انسان آمده و عالم برای انسان روشن می شود و از تاریکی بیرون می آید «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين » اگر این چراغ در وجود انسان روشن شد کار به جایی می رسد که دل مؤمن چراغدان می شود «فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ  النُّور»(3) دیگر همه مسیر مؤمن نورانی می شود و از حیرت و شک و ظلمت بیرون می آید. پس ما باید سعی کنیم و تلاشمان این باشد که هم در دورانی که ولایت امام در پرده است و هم در دوران ظهورشان و هم در آن زمانی که ما در سیر شخصی خودمان هنوز از وادی دنیا بیرون نرفتیم و هم آن موقعی که به امام رسیدیم و دیگر با امام داریم سیر می کنیم، باید با امام باشیم.

حضرت به ابوخالد کابلی فرمودند «لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا» هیچ عبدی به مقام محبت ما و عبادت ما راه پیدا نمی کند «حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ» تا این که خدای متعال قلبش را تطهیر کند و پاک شود «وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا» قلب هیچ عبدی هم پاک نمی شود مگر اینکه در مقام تسلیم ما قرار بگیرد. این همراهی با امام و سیر با امام از مقام تسلیم آغاز می شود. تسلیم و تطهیر و نورانی شدن سه وادی است. این تسلیم هم از تسلیم عملی تا تسلیم قلب است و تمام قوای ما باید تسلیم بشود. این تسلیم انسان را به وادی نور و ایمان می رساند «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُون »(نساء/۶۵) به پروردگارت قسم اینها مؤمن نمی شوند «حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُم » مگر اینکه تو را در مشاجرات حَکَم قرار بدهند «ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْت » و در دلشان نسبت به داوری تو احساس دلتنگی نکنند «وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» و تسلیم محض باشند.

تبعیت کامل از امام

این آغاز سیر انسان با امام است که در نزاع حکَم را خدا و رسول و امام قرار بدهیم و او ترازوی ما باشد و در مقابل هر حکمی که کرد، چه به نفع من و چه به ضرر من بود، قلبا تسلیم باشیم. این چه وقت ممکن است؟ ما همیشه یک حکمی درون خودمان داریم و یک قاضی و ترازویی داریم که از کار کوچک تا بزرگ را در آن ترازو انجام می دهیم. شما الان که می خواهید یک لقمه ای در دهانتان بگذارید ترازو می کنید و آخرش می گویید بخورم یا نخورم؟ این ترازو خیلی پیچیده عمل می کند و تمام علاقه های انسان در آن است و وزن می کند و می گوید این کار بد یا خوب است.

این ترازو اگر تابع امام شد، یعنی قوای انسان و عقل انسان متصل به امام شد و تعلق به امام پیدا کرد، دیگر هر حکمی که امامش کرد می پذیرد. اگر ترازوی انسان تابع امام شد حکم انسان امام می شود. ترازوی ما تعلقاتمان است. ما یک تعلقاتی داریم و براساس تعلقاتمان محاسبه می کنیم و می گوییم خوب یا بد است. اگر محور تعلقات و محاسبات انسان امام شد، حکم انسان امام می شود و در هر واقعه ای انسان حکم امام را می فهمد و بعد هم راضی به حکم امام است و ترازویش ترازوی امام است. تسلیم یعنی حکم انسان امام بشود و الا اگر حکم وجود انسان امام نشد، ممکن است امام حکم کند و عمل هم کنی ولی ترازویت بگوید اشتباه بود. این تعلقات یک جایی آدم را از امام جدا می کند.

خوارج چرا امیرالمؤمنین را به کفر محکوم کردند؟ چون حَکَمشان امیرالمؤمنین نبود. یک چیز دیگری اینجا حکم می کرد که حضرت امیر در این ترازو کافر شد و خودشان مؤمن شدند. خداوند می فرماید «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ» این حَکم فقط در امور عادی و بیرون و در منازعات نیست، باید درون من حَکم بشود. وقتی درون من او حَکم شد «ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْت » در مقابل حُکمش دیگر احساس آرامش می کنم. چون ترازویت همین را می گوید. اگر من برای خودم ترازو می کنم و امام هم خودش ترازو می کند، یک جایی ترازوهایمان با هم برخورد می کند و العیاذ بالله امام را متهم می کنم. کار دستگاه شیطان این است که ترازویی در عرض امام درست کند و در جامعه و درون انسان ترازوها را به هم می ریزد و انسان نمی تواند با امامش حکم کند. همراهی با امام در دوران غربت ائمه و عبور از وادی ظلمات و همراهی با امام در عصر پیروزی و فتحشان کار سختی است. همراهی سلمان با امیرالمؤمنین در درجات تکلیف سخت تر از همراهی ماست.

برای عبور از این وادی، این معیت از تسلیم شروع می شود «وَ قَلْبِي  لَكُمْ  مُسَلِّمٌ» تسلیم قلب یعنی ترازوی انسان امام بشود و تا در چیزی حکم امام نباشد انسان راضی نیست. ممکن است برود محضر امیرالمؤمنین و حضرت هم داوری کنند ولی ته دلش اعتراض دارد. گاهی اوقات آدم حکم امیرالمؤمنین را در ترازوی خودش می گذارد و می گوید این فرمایش حضرت محل مناقشه است و با عقل نمی سازد. باید امام مدار باشد «عَلِيٌ  مَعَ  الْحَقِ  وَ الْحَقُّ مَعَه » اوست که میزان است و اوست که «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق »(اعراف/۸) روز قیامت ترازویی که می گذارند امیرالمؤمنین است. شما این چیزهایی که در کفه ترازو می گذارید و جاذبه زمین را در آن اندازه گیری می کنید که در این که چقدر جاذبه زمین وجود دارد، وقتی در قیامت هم آن ترازوی حق را می گذارند، می بینند که چه میزان تعلق به امیرالمؤمنین دارد و بر اساس آن قیمت و درجه پیدا می کند.

اگر ترازوی ما امام شد، آن روز هم «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُه » هستیم. اگر ترازوی ما نفس و شیطان و دستگاه باطل و موازین آنها شد «مَنْ خَفَّتْ مَوازينُه »(اعراف/۹) موازین ما سبک است و جواب نمیدهد. همراهی با امام از آنجا شروع می شود که «حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما».

در جنگ حنین مسلمان ها پیروز شدند و این جنگ به فاصله دو سه ماه بعد از فتح مکه اتفاق افتاد و لذا برای اولین بار منافقین و تازه مسلمان ها هم در این جنگ بودند و دو هزار نفر به فرماندهی ابوسفیان در این جنگ آمدند. بعد از فراز و نشیب های بسیار، مسلمانان در این جنگ پیروز شدند. بعد از پیروزی پیامبر خدا غنایم را بین اهل مکه و تازه مسلمان ها تقسیم کرد و صد تا شتر قیمتی به ابوسفیان و همراهیانش دادند و هیچ چیزی برای انصار نماند.

اینهایی که در جنگ احد و خیبر و بدر و فتح مکه کنار حضرت بودند، دور سعد بن عباده که بزرگ انصار بود جمع شدند و گفتند بروید به حضرت بگویید شما حکم کردید یا خدا؟ اگر خدا حکم کرده ما راضی هستیم و اگر شما حکم کردید ما راضی نیستیم. اولین اشتباه همین است که بین بین خدا و رسول فرق گذاشتند. مگر او حکمی غیر از حکم خدا می کند؟ «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى »(نجم/۳). سعد بن عباده آمد و عرض کرد که آقا اینها چنین چیزی می گویند. حضرت فرمود حرف شما حرف سیدتان است؟ گفتند آقا سید ما شما هستید. فرمود نه، حرفتان را بگویید. سه بار تکرار کرد که تعارف نکنید. بعد گفتند بله آقا درست است، اگر خدا حکم فرموده ما تسلیم هستیم و اگر شما حکم کردید ما گلایه داریم. ما در بدر و احد بودیم و جنگ کردیم و اولین بار که یک غنایم وافری آمده همه را به تازه مسلمان ها و ابوسفیان و این منافقین دادید و ما باید دست خالی برویم. تعبیر امام صادق علیه السلام این است «فَحَطَّ اللَّهُ  نُورَهُم »(4) تمام نوری که در بدر و احد و خیبر جمع کرده بودند، خدا همه را خاموش کرد و در تاریکی رفتند.

کسی که خدای متعال او را ترازوی عالم قرار داده و امین الله در عوالم است و خدای متعال او را مقسم بهشت و جهنم در عالم قرار داده، آیا درست است که سر تقسیم شتر و اسب و شمشیر با او دعوا کنند؟ آیا حقشان نیست خدا نور ایمان را از ازشان بگیرد. بعد حضرت اینها را سر حساب آورد و با امیرالمؤمنین تشریف آوردند و وسط این انصار نشستند و فرمودند شما که اینطوری طلبکاری می کنید، آیا من نبودم که مدینه آمدم و بین شما صلح ایجاد کردم؟ آیا شما نبودید که سر هیچ با هم می جنگیدید و من نبودم که مدینه را برای شما امن کردم؟  حضرت یکی یکی شمردند و اینها اشکشان جاری شد.

بعد فرمودند من از شما هم دفاع می کنم، شما هم بگویید شما تنها بودی و کنار ما آمدی و ما در کنار شما اموال را تقسیم کردیم و خانه هایمان را با شما شریک شدیم و در جنگ ها کنار شما بودیم و حضرت یکی یکی از آنها دفاع کردند و فرمودند من می دانم و من حواسم به کمک هایتان است. من که فراموش نکردم و یکی یکی شمردند که شما هم این حقوق را دارید. بعد فرمودند حالا بیایید یک انصافی کنیم، آیا من بد تقسیم کردم که شما گلایه مندید؟ در این تقسیم چه چیزی نصیب اهل مکه شد و چه چیزی نصیب شما شد؟ اینها مکه برمیگردند و با خودشان اسب و شتر و غنایم می برند و شما با من به مدینه برمی گردید. آیا این تقسیم بدی است؟ من به اندازه اسب و شتر نمی ارزم؟

یعنی نبی اکرم یادش رفته که اینها احدی و بدری هستند؟ خود حضرت یادشان داد و اینها غافل هستند که هرچه دارند از پیامبر دارند. پیامبر چه احتیاجی به شما داشت؟ دوم اینکه اینها حواسشان پرت است که پیامبر دارد یک تقسیم خیلی فوق العاده ای می کند. شما مؤمن و اهل محبت هستید و او خودش را برای شما نگه داشته است. اینها اهل دنیا و تازه مسلمان هستند. یک عده شان منافق هستند که دهانشان را بسته و پیامبر به آنها اسب و شتر داده است. هر حکمی که خدا و رسول می کند اینطوری است. ترازوی حق امام است. امام حکم عالم است و وقتی حکم وجود آدم شد، آدم مؤمن می شود و از اینجا سیر با امام شروع می شود. وقتی تسلیم شدی حالا خدای متعال این قلب را تطهیر می کند و وقتی تطهیر کرد آماده می شوی که آن حقیقت به قلبت عطا بشود که حقیقت ولایت و حقیقت نور امام است و آنها وارد وادی نور می شوند و از تاریکی جدا می شوند. تا تسلیم نشوی تو را در وادی ولایت نمی برند.

تطهیر از ائمه جور و وادی دنیا

این تطهیر هم تطهیر از ولایت ائمه جور و تطهیر از دنیاست «إِذَا تَخَلَّى  الْمُؤْمِنُ  مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه » وقتی مؤمن از ولایت طواغیت و از تعلق به آنها خالی شود، این سیر با امام شکل می گیرد. آغازش هم از همین است «وَ قَلْبِي  لَكُمْ  مُسَلِّمٌ  وَ رَأْيِي لَكُمْ تَبَعٌ» مؤمن رأی دارد و بی رأی نیست و معنی ندارد مؤمن در مسائل رأی نداشته باشد. رأی دارد اما رأیش تبع رأی امامش است. انسانی که قلبش تسلیم است و رأیش تابع است امکاناتش را باید برای نصرت امامش جمع کند و امکاناتش را برای سیر با امام آماده می کند. آن وقت این مقدمه است برای این که «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ» انسان هم در دوران غربت امام و هم در دوران پیروزی امام به همراهی با امام برسد. دیگر انسان نه در دوران حجاب سقیفه و اولیاء طاغوت از امامش فاصله می گیرد و نه آن موقعی که امام فتح می کنند و نتواند تحمل کند.

این سیر هم همه در عاشورا اتفاق افتاده است و در زیارت عاشورا هم سیر از وادی دنیا و رسیدن به امام و هم سیر با امام تا مقام رضوان توضیح داده شده است. لذا اگر کسی بخواهد به این همراهی و این تسلیم قلب برسد اگر در وادی عاشورا و این وادی اندوهی که حضرت ایجاد کردند بیاید، این سیر برایش ممکن می شود. آن کسی هم که راه ما را به عاشورا باز کرده امام سجاد علیه السلام است. آنهایی که اهل مصیبت هستند، مصیبتشان از وادی قلب امام سجاد جاری می شود. ایشان است که با 35 سال گریه کردن عزای سیدالشهداء را در عالم اقامه کردند. اقامه عزای سیدالشهداء با 35 سال گریه امام سجاد و اربعین امام سجاد است. امام شأنش اقامه است و عالم را وارد وادی حیات طیبه عاشورا کرده است.

لذا هر کسی بخواهد وارد وادی حزن عاشورایی بشود و با این وادی سیر کند و از وادی حیات دنیا و ولایت ائمه جور عبور کند و به سلامت به امام برسد و با امام تا مقام رضوان سیر کند، از امام سجاد علیه السلام باید استمداد کند. آن کسی که حامل حقیقی مصیبت سیدالشهداست و عالم را نورانی به نور وجود مقدس سیدالشهداء کرده امام سجاد علیه السلام است. این نور از ساحت ایشان به عالم ما تنزل پیدا کرد و الا خیلی عالم رفیعی است. حقیقت دعا هم همینطور است. حقیقت دعا در قلب امام نازل می شود و اگر ما به آن متصل دعا خوان می شویم و الا لق لقه لسان می شود.

پی نوشت ها:

(۱) الکافی(ط-الإسلامیة)، ج2، ص:۱۳۰

(2) الکافی(ط-الإسلامیة)، ج1، ص:194

(۳) تفسیرالقمی، ج۲، ص:۱۰۳

(۴) الکافی(ط-الإسلامیة)، ج2، ص:411