نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

شب چهارم هيات منزل ناصر/ روابط مومنین با یکدیگر در جامعه ایمانی/ افعال بَر هم زننده این جامعه

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 6 آبان ماه 98 است که در منزل آقای ناصر ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در سوره مبارکه حجرات دستوراتی را خدای متعال به مومنین می دهد که نسبت به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چگونه باید سلوک کنند؛ شاید این سوره ناظر به شکل گیری یک امت مومن بر محور وجود مقدس حضرت است. تکالیفی که مومنین نسبت به حضرت دارند برای این که این امت بر محور حضرت شکل بگیرد بیان می شود. اول اینکه به هیچ وجه بر حضرت پیشدستی نکنید و نه خودتان و نه دیگری و نه هیچ طرحی را مقدم بر برنامه حضرت قرار ندهید. دوم اینکه مبادا در جامعه مومنین صدایی بالاتر از صدای پیامبر باشد. و هیچ کسی حق ندارد خیال کند پیامبر هم مثل ماست و بخواهم یک مطلبی را برای ایشان آشکار کنیم. حضرت غدیر به پا می کند، دشمنان ایشان هم سقیفه به پا می کنند و این یک خبر کل تاریخ امت اسلامی را تحت تأثیر قرار داده است در حالی که این خبر فاسق را قرآن می فرماید که تبین کنید و بدانید که رسول خدا در بین شماست و او باید جلو باشد و شما پشت سر حرکت کنید. دستورات بعدی خدای متعال برای مومنین، عدم تمسخر همدیگر و عیب جویی و لقب بد گذاشتن و عدم سوء ظن نسبت به هم و تجسس ناروا در امور همدیگر و غیبت نکردن از همدیگر می باشد که با رعایت آنها آن جامعه ایمانی شکل خواهد گرفت...

سه دستور برای رعایت ادب محضر نبی اکرم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. نکاتی را پیرامون سوره مبارکه حجرات تقدیم می کردیم و عرض کردیم که در آغاز این سوره مبارکه دستوراتی را خدای متعال به مومنین می دهد که نسبت به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چگونه باید سلوک کنند؛ و اینکه شاید این سوره ناظر به شکل گیری یک امت مومن بر محور وجود مقدس حضرت است. تکالیفی که مومنین نسبت به حضرت دارند برای این که این امت بر محور حضرت شکل بگیرد و حضرت این امتی را که می خواهند به سمت خدای متعال پیش ببرند خبری که از عالم غیب برایشان آوردند و رسالت و برنامه ای که برای این امت دارند محقق می شود، دستوراتی را خدای متعال داده است. در ابتدا سه دستور را به مومنین نسبت به حضرت فرموده است:

اول اینکه «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(حجرات/1) یعنی به هیچ وجه بر حضرت پیشدستی نکنید و نه خودتان و نه دیگری و نه هیچ طرحی را مقدم بر برنامه حضرت قرار ندهید. در هیچ امری مهم نیست که این امر بزرگ باشد یا کوچک در تمام امور پشت سر حضرت حرکت کنید و طبق برنامه حضرت در عالم راه بروید. برنامه حضرت به حدی وسعت دارد که تمام امت حضرت را در طول تاریخ می تواند هدایت کند و به مقصد برساند؛ به شرطی که ما از این برنامه حضرت تخلف نکنیم.

دوم این که «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي »(حجرات/2) مبادا در جامعه مومنین صدایی بالاتر از صدای پیامبر باشد. در طول تاریخ آن صوتی که باید جامعه مومنین را پر کند، صوت نبی است و مابقی اصوات باید فرودست او باشند. هیچ کسی به هیچ عنوانی حق ندارد صدایی بالادست صدای پیامبر بلند بکند که مثلاً من فیسلوفم، یا عارف یا دانشمند یا فقیه هستم و می فهم، هیچ کسی حق ندارد صدای خودش را در جامعه مومنین بالاتر از صوت حضرت قرار بدهد.

«وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض »(حجرات/2) و هیچ کسی حق ندارد خیال کند پیامبر هم مثل ماست؛ زیرا ما با هم که حرف می زنیم حق داریم نسبت به هم جهر در قول داشته باشیم و این خلاف ادب نیست. جهر در قول هم فقط به معنی صدا بالا بردن نیست؛ یعنی یک جایی صوت من بالا دست اوست و می خواهم یک مطلبی را  آشکار کنم و او هم می خواهد مطلبی را برای من آشکار کند، ولی هیچ کسی در امت تاریخی حضرت حق ندارد نگاهش به پیامبر خدا اینطوری باشد که من می خواهم مطلبی را برای حضرت آشکار کنم لذا از موضع بالاتر با حضرت حرف می زنم، اصلاً اینطوری نیست؛ البته شاید معنایش این است که آدم بخواهد مطلبی را آشکار کند و به تعبیری بالاتر بخواهد با حضرت حرف بزند.

سپس فرمود «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى »(حجرات/3) تمام عالم محضر رسول خداست و تمام این امت تاریخی در محضر حضرت هستند و نه فقط آنهایی که مثلا در سال دهم هجری در مجلس حضرت نشسته هستند بلکه تمام امت حضرت در محضر حضرت هستند؛ آنهایی که در محضر حضرت صدای خودشان را پایین می آورند کسانی هستند که با ریاضات الهی قلبشان آماده شده و این قلب صاحب تقوا شده است که مصداقش امیرالمومنین و به تبع آن مومنینی هستند که دور حضرت جمع می شوند و دنباله رو حضرت هستند؛ زیرا آدم تابع امامش است.

امیرالمومنین نسبت به نبی اکرم غض صوت داشتند با تمام ظرفیتی که داشتند یک جا صدایشان بلند نشده و حرفی نزدند و خلاف حضرت نخواستند چیزی را به حضرت تحمیل کنند و نخواستند صدایی در امت غیر از صوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد و گرچه امام هستند ولی ذیل نبی اکرم امت را هدایت می کنند. شیعیان ایشان هم همینطور هستند.

آن کسانی هم که دائم صدای خودشان را بلند می کردند و حرف می زدند نتیجه اش در طول تاریخ همین است و همه سر و صداهایی که در مقابل حضرت در عالم می شنوید سر و صداهایی است که از سقیفه بلند شده، همه حرفها از آنجا در آمده است. آنها این ادب محضر حضرت را رعایت نکردند که امت تاریخی حضرت کارشان به اینجا کشیده که هر کسی برای خودش سخنی دارد.

متاسفانه جامعه مومنین و شیعیان هم در جاهایی تحت تأثیر همین جریان سقیفه و بنی امیه بنی عباس و دیگران قرار گرفتند که آنها بیت الحکمه زدند و مومنین هم گاهی دنبال کردند؛ یعنی شیعیان که دیگر باید صد درصد دنبال امام صادق علیه السلام حرکت می کردند چون شیعه هستند و ائمه را خزان علم الله می دانند. بزرگان خیلی مهم باشند سمت شاگردی دارند و سمت شاگردی امام صادق هم نصیب خیلی از این بزرگان نشده است؛ ولی در عین حال متاسفانه صداهایی که بلند شد مقابل حضرت کم کم جامعه مومنین و مومنین را هم گاهی تحت تأثیر قرار داد. ما هم به همین جا رسیدیم که فلان طایفه دانشمند هستند یا فلان طایفه فیلسوف هستند یا فلان طایفه عارف هستند؛ و اینها برای خودشان سر و صدایی دارند و پیامبر خدا هم در عالم نباء و حرف و رسالتی دارند.

بنابراین یک جمعی امیرالمومنین و شیعیانشان بودند «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه »(حجرات/3) و یک جمعی هم در قبال آنها بودند که به فرموده قرآن «إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ * وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم»(حجرات/4-5)  از پشت حجره ها صدایشان را بلند می کردند که حالا این هم باید معنا شود عرض کردم من از این آیه عبور کردم به خاطر این نکاتی که در آن هست. آنها صدایشان را بلند می کنند لذا دیگر دستشان به حضرت نمی رسد و به حضرت راه ندارند، در امت حضرت سر و صدا راه می اندازند اما اگر صبر می کردند پیامبر به سوی آنها بیرون بیاید این برایشان بهتر بود. از این آیه بگذریم.

تبیین خبر فاسق و مسیر حرکت امت اسلامی

سپس وارد یک مسیر دیگری شد که بحث داستان خبر فاسق است و فرمود «فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين»(حجرات/6)  اگر فاسق برای شما خبر آورد تبیین و تحقیق و جستجو کنید و دنبال سر فاسق حرکت نکنید. چون این خبر امت اسلامی را به هم می ریزد شما را با هم دیگر درگیر می کند و جز پشیمانی حاصلی ندارد. شأن نزول آیه بعضی حوادثی است که اتفاق افتاده ولی ظاهراً شاید بیش از این باشد. وجود مقدس نبی اکرم یک نبائی آوردند و این خبر خیلی امر مهمی است. این پیامبر اگر نبی نبود از آن عالم خبری نیاورده بود دستش چیزی نبود اما یک با خودش این پیامبر نبائی از آن طرف آورده که باید این خبر مبنای عمل امت باشد و امت اسلامی حول آن نباء نبی اکرم حرکت بکند.

یک فاسقی است که او هم خبری می آورد و این کل امت حضرت را به هم می ریزد. نباء نبی اکرم چیست؟! حضرت فرمود «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي»(1) این خبر ولایت است و همه دین ذیل همین جمع می شود. آنها هم یک خبر دیگری می آورند. حضرت غدیر به پا می کند، اینها هم سقیفه به پا می کنند. و می بینید که این یک خبر کل تاریخ امت اسلامی را تحت تأثیر قرار داده است در حالی که این خبر فاسق را فرمود تبین کنید.

تبین هم به این است که «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم»(حجرات/7) یعنی بدانید که رسول خدا در بین شماست. اگر بنا باشد شما جلو بیافتید و ایشان پشت سر باشد شما به رنج می افتید. او باید جلو باشد شما پشت سر حرکت کنید این خبر فاسق می خواهد شما را جلو بیاندازد و حوادث را شما شکل بدهید و بعد پیامبر گرامی اسلام دنبال سر شما در حوادث حرکت کند. این که دیگر پیامبر و پیشرو نمی شود. این فاسق می خواهد با خبرش شما را جلو بیاندازد حضرت را پشت سر قرار بدهد. مراقبه کنید.

سپس یک نکته ای را می فرماید «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون »(حجرات/7) یعنی خدای متعال یک سرمایه  بزرگی به شما داده و آن سرمایه این است که ایمان را در دل شما محبوب قرار داده و کفر و فسوق و عصیان را مکروه دل شما قرار داده است. این حب و کراهت سرمایه مومنین است برای این که بتوانند با نبی اکرم در عالم راه بروند و پشت سر حضرت حرکت کنند. اگر این سرمایه به فعلیت برسد این طرح و خبر و کیدی که فاسق می کند برای این که امت حضرت را به هم بریزد به نتیجه نمی رسد. یک جمع مومنین هستند این جمع مومنین آنهایی هستند که همین سرمایه حب الایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان را دارند. در روایات فرمودند که حب الایمان حب امیرالمومنین و کراهت نسبت به دشمنان است.

سپس سوره وارد یک داستان دیگری می شود و می فرماید «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما»(حجرات/9) یعنی ممکن است کار در امت نبی اکرم به یک جایی برسد که بین مومنین اقتتال و درگیری پیدا بشود. مصداق بارز اقتتال جنگ و کشتار است، ولی بقیه درگیری ها را هم همینطور که مفسرین فرمودند در بر می گیرد؛ یعنی بین مومنین درگیری ایجاد می کنند که شاید ریشه اش در همان خبر فاسق است. شما الان فتنه های دنیای اسلام را ببینید؛ این فتنه هایی که حتی در جبهه مومنین این روزها برای ما آشکار است، ریشه اش در نبائی است که یک فاسق می آورد.

این فاسق می خواهد رشته اتصال این مومن را با نبی اکرم و با امام علیه السلام قطع کند. فاسق کارش همین است. فاسق همان کسی است که به فرموده قرآن «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»(رعد/25) رشته هایی که خدا فرموده به آن گره بخورید قطع می کند. همه ما باید حول امام جمع شویم با امام در عالم راه برویم و او این رشته را قطع می کند و رشته های ولایت خودش را جایگزین می کند و ما را تحت ولایت خودش می برد و یک اتصالات دیگری برقرار می کند. یک رابطه ای را قطع می کند و جای آن یک رابطه دیگری می گذارد؛ این خبر کارش این است.

کما این که خبری که حضرت آوردند ما را به خدای متعال وصل می کند. این نبأ حضرت و این نبی آمدند و ما را متصل می کنند. اگر حضرت این اخبار در اختیارشان نبود و از آن عالم نیاورده بودند راهی برای اتصال ما با آن عالم نبود.

از این طرف هم اخباری می آید که این رشته ها را قطع می کند و به جای آن یک رشته دیگری می گذارد و ما را به ولایت خودش وصل می کند؛ لذا خیلی انسان باید مراقبه کند که تحت تأثیر خبر این فاسق ها قرار نگیرد. خبر فاسق هم گاهی یک خبر کوچک است گاهی خبرهای بزرگ است. فاسق رشته اتصالش با خدای متعال قطع شده و می خواهد همه را هم قطع بکند. از دایره عهدش با خدا بیرون رفته و آن ارتباطی که باید با خدا و ولی خدا می داشت قطع کرده و می خواهد همه را از این ارتباط بیرون ببرد؛ نبائی می آورد که این نباء باعث اقتتال بین مومنین می شود.

در قبال این درگیری ای که این فاسق ایجاد می کند و با خبر خودش می خواهد تجمع حول الامام را به هم بریزد نبی اکرم تشریف آوردند و می خواهند یک امتی درست کنند امت یعنی جمع دور امام و اصلاً معنایش همین است. به اندازه ای که امت احوالشان افکارشان و رفتارشان آهنگ امام پیدا می کند به همان اندازه امت شکل می گیرد. آنجایی که امت در فعلش در فکرش در قلبش، در تمایلاتشان احساساتشان حب و بغضشان از امام فاصله می گیرند دیگر امت نمی شوند بلکه تفرق پیدا می شود. اگر یک امتی به مرحله ایمان کامل برسند که همه قوایشان با امام حرکت کند، یک امتی درست می شود که شما هر کجا نگاه می کنید صبغه امام و صبغۀ الله را دارد.

این تعبیر را ملاحظه فرمودید که ائمه ارکان البلاد هستند؛ یعنی بلد و شهر ایمانی وقتی شکل می گیرد هر کجا نگاه می کنی رکنش امام است. شما ببینید بنا را روی شالوده ای می ریزید که تا آخر هم که بروید همان شالوده در این بنا است. ائمه ارکان البلادند وقتی امام رکن بلد می شود که مومنین قلبشان فکرشان عملشان روابط اجتماعی شان تماماً بر محور امام باشد. تعلق به امام محور ساخته شدن این امت است. این خبر فاسق می خواهد این رشته را به هم بریزد و می خواهد نگذارد این تجمع شکل بگیرد. در بین مومنین اقتتال و درگیری ایجاد می کند و انسجام را به هم می ریزد و از این طریق جای رابطه با امام، رابطه خودش را می نشاند.

الان شما در طرح های سیاسی می بینید. نقش خبر را خوب عنایت بکنید، این خبری را که فاسق می آورد خبر باطل است؛ نمی گویم صرفاً کذب است؛ بلکه باطل است و یک مقصد غلطی دارد. آن خبر مقصد غلط را جاری می کند؛ اگر دنبالش رفتیم از قلبمان تا فکرمان تا عملمان به هم می ریزد و آشفتگی در روح و خشم و غضب ایجاد می کند و انسجام فکری مومنین و رفتارشان را به هم می ریزد و یک فتنه بزرگی درست می کند. این فتنه هایی که در کشورهای اطراف ما می کنند را ببینید، حتی در مناطق شیعه نشین عراق و نه در مناطقی که دیگران هستند را ببینید که چطوری آشوب به پا می کنند و همه چیز را به هم می ریزند؛ این خبر فاسق است.

نمی خواهم داوری نسبت به این واقعه بکنم این امر پیچیده ای است و من فقط یک جلوه اش را می خواهم عرض بکنم. فاسق کار خودش را با خبر جلو می برد؛ از خبر آغاز می کند ولی به خبر ختم نمی شود بلکه بعد به اقتتال و قطع کردن رشته های اتصال با امام و بعد جایگزین کردن رشته های ولایت خودش می کشد و اینطوری ما را می برد؛ ولی با خبر شروع می شود.

یک موقعی من به ذهنم می آمد که تلقی بعضی این است که این رسانه هایی که کفار در عالم درست کردند اگر صحنه هایی که درست می کنند شهوت انگیز یا غضب انگیز است مثل کارهای هنری ای که می کنند و به اصطلاح خودشان اگر دنبال آنها بروی حرام است؛ ولی اگر به اخبار فلان شبکه ای که اختیار و ضمامش دست کفار است و در جهان هم معروف است گوش می دهم، اشکال ندارد؛ در حالی که یک وقت ها بی تردید گوش کردن به خبر آنها گناهش از دیدن فیلم های شهوت انگیزشان بیشتر است. آنها با خبر جبهه مومنین را به هم می ریزند و امید به پیروزی اسلام را تبدیل به یأس می کنند، و به عکس جبهه مخالفین و کفار که مأیوس شده بودند را امیدوار می کنند که می شود کاری کرد و قلوب را به هم می ریزند و این کار خبر است

این خبری است که فاسق مقابل خبر حضرت می آورد که در امت اسلامی کار می کند. آن روزی که آنها این خبرها را آوردند و در عالم منتشر کردند، کسی باورش می آمد با آن اخبار صدها میلیون در تاریخ دنبال سر آنها حرکت کنند و جبهه نبی اکرم را به هم بریزند؛ چنانچه این کار را کردند. آغازش از یک خبر است. اینهایی که دستشان به حضرت نمی رسد و «من وراء الحجرات» سر و صدا راه می اندازند، ظرفیت ندارند و با اخبارشان امت را به هم می ریزند.

اصلاح و اخوت در جامعه مومنین بر محور ایمان

قرآن می فرماید اگر کار به جایی رسید که این اقتتال شکل گرفت شما سعی بکنید اصلاح کنید؛ بینشان صلح نیست بلکه اصلاح کنید یعنی اینها را به مدار امام برگردانید اگر یکی از آنها حاضر نشد که برگردد او را ولو با قتال وادار کنید. اگر جبهه مومنین به هم ریخت و بین آنها درگیری شد باید آنها را به مدار امام گردانند و بین آنها اصلاح کنند. این اصلاح به هر قیمت نیست حق را ناحق کردن نیست؛ اصلاح یعنی به مدار امام دوباره برگردانید، اگر برگشتند که خوب و اگر برنگشتند آن که به مدار امام و به مدار حق برنمی گردد با او درگیر شوید تا برگردد.

سپس می فرماید «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم »(حجرات/10) بر محور نبی اکرم بناست یک اخوت ایمانی شکل بگیرد. این اخوت ایمانی یک اخوت حقیقی است و حتی بالاتر از اخوت نسبی و سببی است. احکامی هم که دارد گاهی بیش از اخوت نسبی و سببی نباشد کمتر نیست شاید بیشتر است. اگر مومن شدیم حقیقتاً اخوت بین ما برقرار می شود که اخوت سوری نیست. به اندازه ای که دور حضرت جمع می شویم اخوت شکل می گیرد. اگر وارد دایره اسلام شدیم یک منزلتی از اخوت بین مسلمین است؛ اگر وارد دایره ایمان شدیم یک اخوت ایمانی برقرار می شود.

اخوت ایمانی خیلی جدی است؛ یعنی دو مومن، دو آدمی که امام یعنی امیرالمومنین علیه السلام و ائمه را قبول دارند و از طریق ائمه متصل به نبی اکرم می شوند و به این حبل الله متصل هستند واقعاً رابطه شان رابطه اخوت جدی است؛ لذا در روایات دارد «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة»(2) هر مومنی برادر پدر و مادری مومن دیگر است. از یک رشته نور و در یک دامن رحمت بزرگ شدند و اینها است که اخوت بینشان ایجاد کرده، نباید به سادگی این به هم بریزد. اینهایی که در یک محیط هستند یک رشته نور و یک دامن رحمت اینها را پرورش داده و نباید خبر فاسق بیاید اینها را به هم بریزد و این روابط قطع بشود.

نباء فاسق این کار را در امت می کند، که نباید بگذاریم این کار را کند. خبرها هم کوچک و بزرگ دارند یک دفعه یک خبری دل دو مومن را به هم می ریزد، و یک وقت یک خبری می آید دو جامعه ایمانی را به هم می ریزد. اینها تماماً خبر فاسق هستند؛ اگر دل دو مومن از هم جدا می شود این جا یک نباء فاسقی هست.

بنابراین یکی از تکالیفی که ما داریم برای این که بتوانیم این امت را شکل بدهیم و جزو این امت باشیم این است که مواظب باشیم به هیچ وجه آن خبری که فاسق و دستگاه فاسق ایجاد می کند در عالم مورد پذیرش ما نباید قرار بگیرد. ما باید بر مدار حضرت حرکت کنیم و اگر هم یک جایی این خبر آمد بین دو مومن یا بین دو طائفه به فرموده قرآن «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» کار را به درگیری و نزاع کشاند، ما باید تلاش کنیم اینها را دوباره به مدار امام و بر مدار وجود مقدس نبی اکرم و این نبی و رسول برگردانیم و نگذاریم از کوچکترین رخنه ای که می کنند تا رخنه های بزرگتر، آنها با خبر خودشان [مومنین را] به هم بریزند.

بعد از این مرحله خدای متعال شش دستور داده که متوجه مومنین است و با این شش دستور خدای متعال می خواهد آن عواملی که شیطان و دستگاه شیطان ایجاد می کنند برای این که جمع و جامعه مومنین را به هم بریزند و نگذارند امتی که حضرت می خواهد شکل بگیرد، بیان کند. اول آن مانعی است که دشمن ایجاد می کند که جزو برنامه های دشمن است. خدای متعال دستور می دهد که مراقب باشید گرفتار او نشوید.

استهزاء و مسخره کردن؛ از عوامل به هم ریختن امت

دو آیه پشت سر هم است که آیات معروف سوره هم همین ها است؛ و می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم »(حجرات/11) اقوام همدیگر را تمسخر نکنند و بانوان مومن مبتلا به تمسخر نشوند. حالا این که جدا کرده شاید دو جنس تمسخر است: یکی در محیط بانوان شکل می گیرد و یکی هم در بین اقوام شکل می گیرد. لذا مفسرین اقوام را اینجا به رجال تفسیر کردند و هیچ کدام از این دو جنس تمسخر نباید باشد. ریشه آن هم این است که شما که شروع به تمسخر کردن می کنید چه می دانید شاید آنها از شما بهتر هستند.

تمسخر یعنی تحقیر کردن که گاهی با رفتار و گاهی با قول، تحقیر می کنیم. من بعضی از مثالهایش را عرض می کنم که بین همه ما شایع است: فارس و ترک و عرب و عجم را و بالعکس مسخره می کنیم و این امت حضرت را به هم می ریزد. شما چه امتیازی به آنها دارید که آنها را تحقیر میکنید. قرآن می فرماید «عَسى  أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُم ». آن صفت بدی که ریشه این استهزاء این است که انسان خیال می کند بهتر است، چه چیز در تو بهتر از اوست؟! کجای فارس ها بهتر از مثلاً ترک ها است که مسخره می کنند یا ترک ها بهتر از فارس ها هستند. این بین همه ما شایع است که دور هم می نشینیم و مسخره می کنیم، این استهزاء اقوام ساده نیست و این به هم ریختن آن امت است.

در امت اسلامی هر یکی وقتی نگاه می کنند، می گویند که شاید دیگران از ما بهتر باشند؛ نگاهشان اینطوری است که دیگران را بهتر از خودشان می بینند. لااقل احساسشان می گوید که شاید آنها از ما بهترند. اگر این تلقی پیدا شد هیچ وقت تمسخر اتفاق نمی افتد. ریشه تمسخر آنجایی است که انسان خودش را خیر می بیند و آن طرف را بد می بیند؛ لذا استهزاء می کند. این تفرعن صفت بدی است که نمی گذارد امت شکل بگیرد؛ تمام نکته همین است. «عَسى  أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى  أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُن »(حجرات/11) بانوان مومنین هم نباید همدیگر را تمسخر کنند، شاید آنها بهتر باشند.

اینجا دو نکته را توضیح می دهد: یک نکته این است که ریشه این تمسخر یک نوع عجب به نفس و خودبینی و خودبرتر دیدن است؛ اینکه یک قومی خودشان را بهتر می دانند، در حالی که معلوم نیست بهتر باشند. یک آدمی خودش را بر دیگری مقدم می بیند در حالی که شاید او بهتر باشد. این خود بهتر دیدن که یک توهم است یعنی یک امر واضحی نیست و این به تمسخر و تحقیر در جامعه مومنین تبدیل می شود. احدی حق ندارد دیگری را تحقیر بکند؛ قومی حق ندارند قوم دیگر را تحقیر بکنند. این همان چیزی است که دشمن برای به هم زدن این اخوت و امت اسلامی ایجاد می کند.

صفت دوم هم این است که «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب »(حجرات/11) یعنی از همدیگر عیب جویی نکنید و لقب بد روی همدیگر نگذارید و با لقب بد همدیگر را صدا نکنید. اینها از القابی که آدم ها روی همدیگر می گذارند شروع می شود که در شأن نزول آیه هم هست. این همه خوبی در طرف هست بعد یک لقبهای [بدی می گذارند] اصلاً بین مومنین نباید اینطور باشد.

شما جامعه ای را تصور کنید که احدی خودش را بهتر از دیگران نمی داند؛ و قومی خودشان را برتر نمی دانند؛ بلکه همه دور پیامبرشان جمع شدند و هیچ کس هم احساس برتری نمی کند و هیچ قومی هم احساس خیر بودن و بهتر بودن نمی کند. بر همین اساس تحقیر اقوام و با لقب های بد همدیگر را صدا زدن از بین می رود. گاهی اشخاص برای همدیگر لقب می گذارند؛ و گاهی هم آدم وقتی از دایره ایمان بیرون می رود لقب بد روی دیگران می گذارد و بر خودش هم اگر لقب بدی بگذارند بدش نمی آید. در حالی که مومن اینطوری نیست.

در روایات مذمت شده که آدم بدش نیاید که هر حرفی در مورد او زده بشود؛ البته این به معنی عجب و کبر نیست. به عنوان مثال وقتی با همدیگر روبرو می شوند با بد دهنی با هم صحبت می کنند که نه این بدش می آید او بد دهنی می کند و نه او بدش می آید و بلکه از بد دهنی خوششان می آید. این روابط مومنین نیست بلکه برای دستگاه شیطان است.

بنابراین ببینید سه دستور این است: «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى  أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى  أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب»(حجرات/11)  دنبال عیب جویی کردن نروید آدم که بدون عیب نمی شود، می شود؟! غیر معصوم که بدون عیب نمی شود. انبیاء عیب امت را می بینند و عیب پوشی می کنند و تلاش می کنند امت را رشد بدهند.

مومنین هم باید نسبت به همدیگر اینطوری باشند؛ چنانچه فرمودند که اگر عیب مومنین را فهمیدی آشکار نکن تا خدا عیب تو را آشکار نکند. نه فقط آشکار نکن بلکه تلاش کن آن عیب را رفع بکنی، و الا عیب جویی و سرزنش کردن دیگران چیزی را حل نمی کند. مومنین عیب دارند چون معصوم نیستند؛ من ده عیب دارم و یکی هم شما داری، این که بیاییم عیب جویی کنیم عیب های همدیگر را بزرگ کنیم به رخ همدیگر بکشیم این امت اسلامی را به هم می ریزد. اگر می توانیم عیب مومن را مرتفع کنیم و اگر نمی توانیم چشم پوشی کنیم؛ به تو چه مربوط این آدم بد اخلاق است، اگر می توانی اصلاحش کنی اصلاح کن و الا چرا عیب جویی می کنی، مگر از عیب جویی چه چیزی در می آید!؟

این صفت نفسانی است که من و شما کنار هم بنشینیم من شما را سرزنش کنم شما من را سرزنش کنید، اینطوری که کسی اصلاح نمی شود غرض از سرزنش کردن این است که می خواهیم تشفی نفس پیدا کنیم؛ وقتی نفس آمد وسط، دیگر خدا نیست. عیوب هست و اصلاح عیب هم کار خوبی است ولی از هر کسی این کار ساخته نیست. انبیاء بیمارها را خوب می کنند.

یک استاد عزیزی بود که خیلی در خانه اش باز بود و همه جور آدم رفت و آمد می کردند و روی همه هم اثر مثبت می گذاشت. می گفت که به من می گویند: چرا اینها با تو رفت و آمد می کنند؟! [من هم جواب می دادم] در خانه طبیب باید بیمار رفت و آمد کند، شما در مطب را بستی، چرا من را مورد اعتراض قرار می دهی؟! کسی که می تواند باید عیب ها را برطرف کند و اگر نمی تواند، عیب جویی نکند. عیب جویی چیزی را حل نمی کند جز این که انسجام ما را به هم می ریزد. ما با عیب هایمان باید با هم جمع شویم؛ البته اگر دور حضرت جمع شدیم با حضرت حرکت کردیم هر قدمی که می آییم کل این امت عیبوش کمتر می شود و به یک نقطه ای می رسند که عیب ها از بین می رود و همه مومن و صالح می شوند و آنجاست که امت حقیقی شکل می گیرد؛  و الا تا به آن نقطه نرسیدید یک عده ای بهترند و یک عده ای بدترند؛ یکی این عیب را دارد آن یکی هم آن عیب را دارد. این یک ضعف دارد او هم یک ضعف دارد؛ اما این نباید تبدیل به لمز و عیب جویی و تناقض و با القاب بد با هم برخورد کردن بشود، زیرا اینها آن انسجام را به هم می ریزد.

دستورات خدای متعال در حدود جبهه مومنین

در آیه بعدی خیلی تهدید می کند و می فرماید «وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون »(حجرات/11) اگر از این مشی رجوع نکنید در ظالمین داخل می شوید. تعدی از حدود، جبهه مومنین و حدود مومنین را به هم می ریزد. شما در حد خودتان راه بروید که حد تبعیت از نبی اکرم است. همه باید در مسیر نبی اکرم باشند و هرکسی یک حدی دارد. همه در چارچوب ها حرکت کنید. اینها آدم را از چارچوب هایی که حضرت درست کردند جدا می کند.

سپس خدای متعال سه دستور دیگر می دهد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»(حجرات/12)، اینکه سوء ظن نسبت به همدیگر نداشته باشید و از ظن بد اجتناب کنید، مقصود حسن ظن نیست بلکه می فرماید «كَثيراً مِنَ الظَّنِّ»، چون «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ». بعضی ها اینطوری معنا کردند که ممکن است همه سوء ظن ها خلاف نباشد ولی بعضی از آنها خلاف است. جامعه مومنین به هیچ وجه حق ندارند به هم سوء ظن داشته باشند.

مفسرین فرمودند که سوء ظن نداشته باشید یعنی اگر ظن بد به کسی بردید ابراز نکنید؛ اما بحث ابراز نیست؛ بلکه مومن باید جوری خودش را بسازد که نسبت به دیگران سوء ظن نداشته باشد. این صفات در اختیار ماست. تهذیب نفس اصلا یعنی همین، به اینجا که می رسد بعضی از مفسرین می گویند سوء ظن که دیگر در اختیار انسان نیست، ناخودآگاه آدم یک بدگمانی به ذهنش می آید؛ اگر بد گمانی آمد اظهار نکن و آن را دنبال نکن. بله این درست است این یک معنای «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ» است. یک جاهایی سوء ظن یک مقدماتی دارد؛ وقتی شما سوء ظن پیدا کردید دنبال نکن.

ولی از این بالاتر است و اصلاً صفات انسان تحت اختیار انسان است. این که می گویند: تهذیب نفس کنید، اگر بنا بود حسد و بخل و کبر انسان تحت تأثیر اختیار انسان نباشد که معنی نداشت به آدم بگویند تهذیب نفس کنید؛ این یعنی بروید به سمت این که اصلاً نسبت با مومنین روابط سوء ظنتان برطرف بشود. بدگمانی بین مومنین بی معناست. مومن مومن است. در نمازی که برای مومن خوانده می شود می گویند «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَيْرا»  یعنی در نماز همه شهادت بدهید که ما جز خیر از این آدم نمی دانیم. یعنی باید حتماً مرحوم آیت الله العظمی بروجردی باشد که ما وقتی برای او نماز می خوانیم بگوییم «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَيْرا» یا همین مومنین معمولی هم منظور هست در حالی که ما پر از عیب هستیم، معنایش همین است که این مومن بوده، پس در مسیر خیر است و عیوب جزئی او اصلاً مهم نیست؛ اگر مومن است در مسیر خیر راه می رود.

داستان این است که گوهر همه مومنین گوهر ایمانی است. مکرر این روایت را دنبال کردم که به وجود مقدس موسی بن جعفر علیهما السلام عرض شد که یابن رسول الله بعضی از دوستان شما گناه می کنند ما بگوییم فاسق هستند؟ حضرت فرمودند که نگویید فاسق هستند بگویید فاسق العمل هستند؛ عملش فسق است اما خودش در دایره ولایت ماست و طیب الروح هستند و روحشان پاک است اما فاسق العمل هستند؛ عرض شد که آیا از آنها تبری بجوییم فرمودند که از خودش تبری نجویید از عملش تبری بجویید. مومن مومن است و البته ضعف و عیب هم دارد؛ چرا سوء ظن به مومن پیدا می کنید.

یکی از عللی که می گویند بروید مسجد نماز بخوانید برای این است که مومنین همدیگر را ببینند و به هم اعتماد کنند؛ وقتی که همدیگر را در مسجد دیدند می فهمند که فقط آنها نمازخوان نیستند و همه اینها نماز خوان هستند؛ همه اینها آدم های خوبی هستند و اینگونه اعتماد عمومی بین مومنین بالا می رود؛ لذا یکی از ادله دعوت به جماعت همین است که وقتی ما همدیگر را در نماز جماعت می بینیم احساس می کنیم که مثلاً این آقایی هم که یک خورده محاسنش از من کوتاه تر است هم نماز جماعت می خواند. این اعتماد عمومی مهم است. قرآن می فرماید که مومن نسبت به مومن سوء ظن نباید داشته باشد زیرا طرف مقابلش مومن است ولو گناه دارد ولی مومن است و مومن خیر است.

دستور بعدی می فرماید «وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»(حجرات/12) یعنی در امور همدیگر تجسس ناروا نکنید. ما حق نداریم ببینیم خصوصیات زندگی طرف چه بود. از سوء ظن شروع می شود و به تجسس ختم می شود. اول سوء ظن پیدا می کنند و بعد دنبال هم می کنند که فلانی اینطوری است یا نه و بعد می روم جستجو می کنم و زندگیش را در می آورم که بفهمم این عیب در او هست یا نه و بعد که عیبش را فهمیدم اصلاح نمی کنم بلکه غیبت می کنم و افشاء می کنم.

«وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» آخرین دستور از همه بدتر است. اگر یک جایی فهمیدی، حق نداری پرده مومن را پیش دیگران بالا ببری، این هم روابط اجتماعی را به هم می ریزد، این شخص می خواهد در جامعه با آبروی زندگی کند؛ شما وقتی آبرویش را بردید روابط اجتماعیش را به هم زدید، در واقع قدرت و توانش را گرفتید. شما وقتی از یک مومنی که با آبرویش در جامعه زندگی می کند غیبت می کنید، یک جایی دارید از حیثیت او کم می کنید. شاید معنی این آیه همین است که می فرماید «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوه »(حجرات/12) آیا شما دوست دارید گوشت برادر مردار خودتان را بخورید؟! حتماً هیچ کسی دوست ندارد.

در بعضی از روایات حضرت غیبت را تطبیق کردند و فرمودند که برو دهانت را خلال کن و  به آن شخص نشان دادند؛ در یک جای دیگر حضرت تصرف می کردند و قریب به این معنا می فرمودند که من از دهان شما بوی گوشت متوجه می شوم، مگر شما گوشت همدیگر را خوردید؛ البته که پیامبر خودشان می فهمند و یک جایی هم می فهماندند و به آنها نشان می دادند که واقعیت عمل این است.

منهای آن جهت واقعاً هم همینطور است و جمعی که پشت سر هم غیبت می کنند در واقع اعتبار همدیگر را در جامعه از بین می برند. این را همه مان تجربه کردیم پشت سر یک آدمی که غیبت می شود اعتبارش از بین می رود و نمی تواند کار کند ما هم نمی توانیم با او کار کنیم. خدای متعال این را نخواسته است. ما که معصوم و بی عیب نیستیم، ما باید با همدیگر کار کنیم حسن ظن به همدیگر داشته باشیم البته اگر اینطوری شد خدای متعال عیوب ما را مرتفع می کند؛ چنانچه در روایات فرمودند که اگر چهل نفر مومن شهادت دادند که خدایا ما از این جز خیر نمی دانیم خدای متعال همه گناهان مان را می آمرزد. معنایش این است که شما اگر به هم حسن ظن داشته باشید خدای متعال عیوبتان را مرتفع می کند ولی اگر بنا شد روی عیوب همدیگر دست بگذارید عیوب می ماند و روابط جامعه ایمانی شکل نمی گیرد.

این شش مطلبی که در این دو آیه پشت سر هم آمده شاید با هم یک ارتباطی دارند که از سخره و استهزاء شروع می شود و لقب بد گذاشتن عیب جویی کردن تمسخر کردن است و عرض کردم که اینها یک ظاهری دارد یک باطنی که باطنش صفات رذیله است و ظاهرش هم یک سلسله رفتارهایی است که انسجام مومنین را به هم می ریزد و آن صفات رذیله وحدت روحی جامعه مومنین را به هم می ریزد.

سه مورد دیگر هم سوء ظن و تجسس و غیبت است. ریشه این شش صفت در صفات روحی است و اینکه آدم خودش را برتر می بیند؛ لذا مسخره می کند؛ یا آدم یک صفت بدی به نام سوء ظن به مومن دارد؛ این صفات انسجام روحی جامعه مومنین و بعد هم انسجام عینی جامعه مومنین را به هم می ریزد. وقتی غیبت کردید واقعاً انسجام به هم می ریزد زیرا شما دارید جایگاه این مومن را به هم میزنید این مومنی که تا دیروز در بازار اعتبار داشت امروز دیگر اعتبار ندارد چون من غیبتش را کردم. اینطور من از او کم می کنم و دامنه وجودیش را قطع می کنم و اعتماد عمومی را به او به هم می زنم.

اگر بنا باشد همه ما مومنین اینطوری از همدیگر کسر کنیم چه چیزی باقی می ماند؟! می گویید: پس عیوب چه می شود؟! می گویم: مگر می توانید و مگر غیبت عیب برطرف می کند، مگر لقب بد گذاشتن عیوب جامعه را اصلاح می کند، مگر سوء ظن عیوب مومنین را از بین می برد. آیا با این شش چیزی که خدای متعال از آن منع کرده ما جامعه را می توانیم اصلاح کنیم؛ یعنی با مسخره کردن این که یک قومی قوم دیگر را مسخره کند یا لقب بد بگذارد یا عیب جویی کند؛ یا سوء ظن و تجسس و غیبت کند؛ آیا از اینها اصلاح در می آید، یا اینها همه روابط را به هم می ریزد.

بنابراین ما باید این شش چیز را ترک کنیم و حسن ظن به همدیگر داشته باشیم و هیچ وقت خودمان را از دیگران، نه خود آن اشخاص و نه اقوام بهتر نبینیم؛ اینگونه ریشه صفات بد کنده می شود. اگر سوء ظن نداشته باشید سر از تجسس و غیبت در نمی آورید. اگر ما حسن ظن به هم داشتیم اگر خودمان را از دیگران بهتر ندانستیم آن وقت خدای متعال در ارتباطی که مومنین با هم برقرار می کنند آن عیوب را تدارک می کند؛ ممکن است گفته شود که من اگر غیبت این را نکنم و به او اعتماد کنم بعد یک جایی خیانت کند؛ سوال اینکه حالا تو با غیبتت آیا اصلاح اجتماعی می کنی؟!

تو غیبت نکن و کار خودت را انجام بده، خدای متعال هم کار خودش را می کند. اگر ما روابط مان را بر این اساس منسجم کردیم خدای متعال عیوب همه مان را با هم مرتفع می کند و همه مان بهتر می شویم. ریشه اینها در همان صفات نفسانی است صفات نفسانی برای دستگاه نبی اکرم نیست برای همان دستگاه فاسق است. فاسق از طریق اوصاف سوء جامعه را به هم می ریزد.

در حدیث عقل و جهل آمده که حضرت با صفات خیر و نورانی توکل رضا یقین صبر حسن ظن شجاعت سخاوت محبت، مومنین را به هم مرتبط می کنند و شیطان هم با صفت بخل و کبر و سوء ظن و امثال اینها، جامعه مومینن را به هم می ریزد. این شش رفتاری که قرآن ذکر کرده یک ریشه هایی دارد و ریشه اش صفات شیطانی و قوای شیطانی است. نقطه مقابلش هم صفات رحمانی است.

استغفار امت و استغفار نبی اکرم برای جبران

آن صفات تبدیل می شود به یک همچین مناسباتی که انسجام امت اسلامی را به هم می ریزد. عیب این رفتارها این است که نمی گذارد نبی اکرم امت خودشان را شکل بدهند. حضرت کار خودشان را می کنند اما یک تکالیفی ما داریم که باید این تکالیف را انجام بدهیم تا حضرت بتوانند ما را هدایت کنند. حضرت کار خودشان را می کنند؛ چنانچه فرمودند که ماه شعبان ماه من است؛ ماه رحمت و رضوان است و من همه شما را می رسانم ولی شما هم من را کمک کنید و در این ماه روزه بگیرید. روزه این ماه در واقع این است که کمک می کنیم که حضرت ما را جمع و جور کنند؛ این که به ما می گویند که ترک این رفتار را کنید چون می خواهند ما را جمع و جور کنند. هرچه ما دامن به این امور می زنیم کار حضرت را سخت می کند. لذا وقتی هم برمیگردیم کار تمام نمی شود. ما باید برویم ما باید تبعیت نبی اکرم کنیم تا امت ساخته بشود.

در آیات مبارکه سوره نساء است که «جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول »(نساء/64) یعنی وقتی ما یک جایی به هم ریختیم باید پیامبر خدا برای ما استغفار کند. کما این که استغفار ما فقط قول نیست، حضرت فرمود شش معنا دارد: باید ترک گناه کنی و  نسبت به آینده مصمم باشی و نسبت به گذشته پشیمان باشی و حقوق الهی را بدهی و حقوق مردم را بدهی و اگر لذت حرام بردی آنقدر غصه بخوری که این فربه ای که از حرام آمده از بین برود و پوست را به استخوان بچسبانی و دوباره گوشت حلال بروید. به اندازه ای که لذت گناه بردی سختی عبادت به خودت بچشانی. توبه فقط لفظ نیست.

استغفار نبی اکرم هم همینطور است. ما وقتی روابط مومنین جامعه را به هم زدیم وقتی برمیگردیم دوباره حضرت باید استغفار کنند و باید یک اقدامی کنند که سر پله اول خودش برگردد. ما وقتی این کارها را می کنیم در واقع داریم امت سازی حضرت را به هم می ریزیم. حضرت می خواهند یک کاری بکنند ولی نمی توانند. لذا باید برگردیم و استغفار کنیم و بیاییم محضر حضرت که شما هم استغفار کنید. ما یک چیزهایی به هم زدیم که از دست ما خارج است و با استغفار ما درست نمی شود. حضرت باید اقدام کنند و دوباره رفع و رجوع کنند و امت اسلامی را شکل بدهند و جمع ما را به یک انسجامی برسانند. اینها کاری است که بار روی دوش حضرت می گذاریم.

تلقی حقیر این است که این شش دستور دستورهای اخلاقی بسیار مهمی هستند که توجه داده شده به آن صفات و رفتارهای بدی که انسجام امت اسلامی را به هم می ریزد و نمی گذارد حضرت کار خودش را بکند. همچنین مسیر رخنه دشمن است و از این طریق دشمن به هم می ریزد؛ گاهی اوقات بین دو مومن را به هم می ریزد، گاهی بین دو قبیله بزرگ را به هم می ریزد؛ مثل این داستان عرب و عجم که درست می کنند و این همه زحمت یک دفعه از بین می رود.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 207

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80