نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

شب پنجم هيات منزل ناصر/ تقوا؛ ملاک کرامت و برتری انسان/ طرح دشمنان نبی اکرم برای تغییر ملاک کرامت/ تفاوت وادی ایمان و وادی اسلام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 7 آبان ماه 98 است که در منزل آقای ناصر ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در سوره حجرات نکاتی در خصوص عوامل و موانع شکل گیری امت نبی اکرم بیان شده است. یکی از موانع سرمایه گذاری حزب شیطان بر روی نژاد و فرقه و شعبه در بین انسانهاست. قرآن ملاک شرافت و کرامت را تقوا بیان می دارد و اینکه هرچه انسان کریم تر باشد عائله مندی او بیشتر است و رفتار کریمانه تری با افراد پایینتر از خودش دارد اما سرمایه گذاری دشمنان حضرت برای ایجاد تفرقه در امت نبی اکرم این است که ملاک کرامت و شرافت را بر اساس نژاد و ثروت و امکانات قرار می دهد. دو وادی حول نبی اکرم شکل می گیرد اولا بر اساس اسلام آوردن است و سپس ایمان آوردن است و آنچه که مهم است این است که انسان مومن باشد حقیقت کلمه ایمان امام است و ایمان مومنین شعاع نور امام است.

ملاک شرافت و کرامت از دیدگاه الهی و حقیقت تقوا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى  وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير»(حجرات/13) سوره مبارکه حجرات و بعضی نکاتی که در این سوره مطرح شده را ترجمه می کردیم. این سوره شکل گیری امت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بر محور حضرت توضیح می دهد و تکالیفی که متوجه ماست برای این که این امت شکل بگیرد را بیان می فرماید و بعد هم موانعی که بر سر راه است و جلوی شکل گیری این امت را می گیرد را هم توضیح می دهد. رسیدیم به این آیه شریفه که در واقع هم شکل امت اسلامی را به یک معنا توضیح می دهد و هم آن مانعی که شیطان روی آن سرمایه گذاری می کند برای این که در امت حضرت تفرق ایجاد کند را هم بیان کرده و خطاب به عموم مردم می فرماید «وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» یعنی ما شما را شعبه شعبه و ملت های مختلف و قبیله قبیله و عجم و عرب قرار دادیم و این برای یک غرضی بوده و الا می شد که همه آدم ها را یک جور خلق کرد؛ و این تفرق های اینطوری نباشد.

معانی جدی ای برای این «لتعارفوا» در تفاسیر کردند. معنای ظاهریش این است که برای این که امکان شناخت همدیگر و روابط اجتماعی داشته باشید ما شما را ملت های مختلف و قبیله های مختلف قرار دادیم. معانی جدی تری هم به خصوص از منظر علوم اجتماعی برای این گفتند. سپس می فرماید «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» یعنی این اختلاف ها موجب کرامت و شرافت حقیقی نیست؛ آنچه که عامل شرافت می شود و طبقات اجتماعی بر اساس آن شکل می گیرد تقوای الهی است. در مقام تشبیه عرض می کنم که مثلاً در کتابخانه ها که با حروف الفبا طبقه بندی می کنند، ممکن است یک کتابی صف اول کتابها باشد دو الف در اول آن باشد ولی این به این معنی نیست که این کتاب شریف تر از بقیه کتابهاست. اگر بر اساس شرافت بخواهیم دسته بندی کنیم باید قرآن را بالا بگذاریم بعد کتب معارف اهل بیت را بگذاریم و بعد سراغ سایر رشته های علمی برویم. طبقه بندی الفبایی برای این است که بهتر بشود دسترسی پیدا کرد و یک منفعت و مقصدی را در نظر گرفته شده که اینطوری دسته بندی و طبقه بندی کرده اند.

خدای متعال می توانست همه را یک رنگ و یک­ زبان قرار بدهد کاری نداشت برای حضرت حق اما خیلی از اختلاف ها و دسته بندی هایی که قرار داده برای «لتعارفوا» است که معنای ظاهری آن همین است که مفسرین هم فرمودند؛ ولی اینها مایه شرافت نیست که کسی که عجم است بر عرب و اگر عرب است بر عجم؛ یا این ملت بر آن ملت و این قبیله بر آن قبیله شرافت و کرامتی داشته باشد.

مدار کرامت در جامعه مومنین بر تقواست. تقوا یعنی رعایت حدود الهی. کسانی که به خدای متعال نزدیکترند در نزد خدا مکرم تر هستند و طبیعتاً یک مقامات و مراتبی در جامعه مومنین شکل می گیرد. اگر کسی باطن جامعه مومنین را نگاه بکند درجات تقوا درجات کرامت است. در عالم آخرت و در بهشت، درجات آن تابع درجات تقوا و تابع درجات ایمان است. هرکسی درجه ایمانش بالاتر است منصب و مقامش بالاتر است.

در دنیا هم درجات جامعه مومنین درجات تقوای الهی است. امام علیه السلام متقی ترین و بلکه کلمه تقواست. حقیقت تقوا خود امام است؛ کما این که کاملترین ایمان از امام است و امام کلمه ایمان است. گاهی در قرآن از امام تعبیر به ایمان می شود «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُم »(حجرات/7) یعنی محبت امام را خدا به شما داده است. ایمان خود امام علیه السلام است. کلمه ایمان و کلمه تقواست. وقتی این آیه شریفه نازل شد «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»(آل عمران/102) یعنی حق تقوای الهی را آنچنان که متناسب حضرت حق است به جا بیاورید. در روایت است که این حق تقاته و حقیقت تقوا یعنی ذکری که در آن غفلت نیست و طاعتی که در آن عصیان نیست. مردم به حضرت عرض کردند که ما توان چنین تقوایی را نداریم که هیچ غفلتی در ما نباشد، هیچ نسیانی در ما نباشد. این آیه نازل شد که «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»(تغابن/16) یعنی تکلیف شما همین است؛ شما هر چه در توانتان است تقوای الهی را رعایت کنید.

حق تقوا مختص به معصوم است. معصوم است که حقیقت تقوای الهی را دارد. هیچ کس به اندازه معصوم در وادی تقوا قدم نگذاشته است. معصومین از یک منظر واقعاً عبد هستند و هیچ بنده ای در مقام بندگی به امام و به معصوم نمی رسد. هیچ بنده ای در مقام تقوا به اندازه معصوم تقوا به خرج نمی دهد و متقی تر از امام کسی نیست. امام کلمه تقواست؛ ولی همین امام که متقی ترین است از یک زاویه دیگری در یک منزلتی قرار دارد که نسبت به دیگران مقام ولایت پیدا می کند و همین تقوا موجب این تقدم و شرافت امام علیه السلام می شود؛ چنانچه قرآن می فرماید «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم »(حجرات/13)، در روایات فرمودند که در عالم میثاق وقتی تکلیف عرضه شد اول کسی که بار تکلیف را برداشت و رعایت کرد وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت بودند. خدای متعال ملائکه را شاهد گرفت و فرمود که شاهد باشید من ولایت اینها را بر همه عوالم جاری کردم.

اگر امام مقدم است نکته اش این است که متقی ترین نسبت به خدای متعال است و کلمه تقواست. بنابراین مکرم و اول کسی که در نزد خدای متعال کرامت دارد امام علیه السلام است؛ بعد براساس درجات تقوا و هر کسی حدود الهی را بیشتر رعایت می کند او باطناً در جامعه مومنین شرافت بیشتری دارد. خدای متعال وقتی کسی را مورد کرامت قرار داد خاصیتش این است که صفت کرامت پیدا می کند. آن کسی که در نزد خدا کریم است، حقیقتاً مکرم عندالله است و کرامت الهی در او ظهور پیدا می کند؛ لذا درجات جامعه مومنین درجات کرامت است؛ و البته یک عده ای بالاترند. در این جامعه آنهایی که بالاتر هستند عائله شان هم بیشتر است و موقعیت بیشتری دارند؛ ولی کریم ترین مردم هم هستند.

روابط مومنین در جامعه ایمانی و خصوصیات متقین

بنابراین روابط جامعه مومنین رابطه کرامت است؛ ولو یک کسی درجه اش بالاتر است و موقف بالاتری دارد ولی نسبتش به حضرت حق این است که متقی ترین است و نسبتش به پایین دست این است که کریم ترین است. اینطور نیست که در جامعه مومنین مسابقه بر سر دنیا وجود داشته باشد.

انسان هایی که دنبال منافع خودشان هستند می خواهند همه چیز را به طرف خودشان بکشند فرش زیر پای دیگران را هم زیر پای خودش می آورد و بر سر کسب امکانات مسابقه می دهند و هرکس به اندازه توانش بتواند امکانات را به طرف خودش بکشد می کشد. دنیای مادی همینطور است. به قول خودشان انسان در بازار انسانی است که در این دنیا دنبال منافع خودش است و تلاش می کند منافع بیشتر را به سمت خودش بکشد. هرکسی قدرت بیشتری دارد منافع بیشتر را برای خودش کسب می کند. آنها می گویند که در این بازار هر کسی کالای خودش را می آورد عرضه می کند ولی سعی اش این است که کمترین سرمایه گذاری را کند و بیشترین منفعت را ببرد. این یک جور جامعه است.

یک جمعی هم داریم که آنجا آنهایی که بالاترند و امکانات بیشتری دارند، متقی ترین آدم ها و طبیعتاً کریم ترین آدم ها هستند و حدود الهی را بیش از همه رعایت می کنند و مورد کرامت هستند و طبیعتاً کریم ترین آدم ها می شوند. انسان کریم انسانی است که همه امکانات خودش را هم خرج دیگران می کند. لذا مومنین همیشه اینطوری هستند و در جامعه مومنین هیچ وقت طبقات پایین احساس حقارت نمی کنند به خاطر این که آن کسی که در مرتبه بالاتر است کریم ترین آدم هاست و با کرامت اداره می کند.

در خانواده ممکن است فرزندان به یک تعبیری نیازمند به پدر و مادر باشند ولی واقعاً خدای متعال یک رابطه کرامتی قرار داده که اینها کریمانه اداره می شوند و هیچ وقت هیچ فرزندی در خانه نسبت به پدر و مادر خودش چون نیازمند به آنهاست احساس حقارت نمی کند چون کریمانه اداره می شود. جامعه مومنین یک چنین جامعه ای است. درجات شرافت در آن است ولی معیار درجات شرافت قبیله و قوم و رنگ و نژاد و اینها نیست. معیار شرافت تقواست. تقوا یعنی با حدود الهی راه رفتن، یعنی با امام راه رفتن. در عالم هرکس به امام نزدیکتر است متقی تر است.

قرآن می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه/119) تقوا یعنی پیش دستی نکردن نسبت به امام؛ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ»(حجرات/1) متقی آن کسی است که پیش دستی نمی کند، متقی آن کسی است که همراه با حضرت در عالم راه می رود. هر کس بیشتر با امام راه می رود متقی تر است. پس جامعه مومنین درجاتش بر مدار رنگ و قبیله و ملیت و امثال اینها نیست. ملیت ها عامل شرافت نیستند. عامل درجه و ترفیع درجه نیستند. آنچه که درجات را شکل می دهد تقوای الهی و تقرب به خدای متعال است و این تقوا موجب می شود که خدای متعال کرامت به اینها عطا می کند؛ لذا هر چه متقی تر هستند کریم تر هستند.

در سوره مبارکه فجر وقتی قرآن توضیح می دهد که چرا انسانها در زمین فساد می کنند و ریشه این طغیان و فساد فراعنه را وقتی می خواهد توضیح بدهد می فرماید «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن »(فجر/15) ما وقتی آدم ها را می خواهیم امتحان کنیم متفاوت امتحان می کنیم به یک کسی آبرو و موقعیت اجتماعی و امکانات مادی می دهیم؛ یک کسی هم به عکس سخت گیری می کنیم و زندگیش را در تنگنا قرار می دهیم. ابتدائاً این معیار کرامت یا معیار تحقیر نیست. اینطور نیست که آن کسی را که خدای متعال در دنیا امکانات کمتری می دهد اهانت به او کرده و او را کوچک قرار داده یا آن کسی را که امکانات بیشتری به او می دهد او را مکرم داشته باشد؛ اینها معیار نیستند؛ بلکه اینها بستر امتحان هستند.

خدای متعال وقتی به انسان آبرو و امکانات مادی می دهد، انسان خیال می کند اینها معیار شرافت و کرامت هستند و کرامت یعنی امکانات مادی داشتن؛ وقتی این خطا را می کند طبیعی است که خیال می کند امکانات معنای کرامت دارند و سعی می کند که امکانات دیگران را هم به طرف خودش جلب کند و به این امکانات دل می بندد؛ در حالی که انسان کریم اینطوری نیست.

ویژگی انسان کریم

قرآن می فرماید «كَلَّا بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى  طَعامِ الْمِسْكِين »(فجر/17-18) یعنی کلاً اینطوری نیست و شما کرامتی ندارید. چون کسی که صفت کرامت دارد و کریم است که اکرام یتیم می کند؛ اما شما اینطوری نیستید اگر کرامت تان را خرج خدا کردید؛ یا آبرویی که به شما دادیم را خرج خدای متعال کردید، کریم می شوید. کریم آن جمعیتی هستند که تحضیض بر اطعام مسکین می کنند و نه فقط خودشان اطعام مسکین می کنند و نمی توانند زمین خورده ها را ببینند، بلکه دیگری را ترغیب می کند که بهره و حظ خودش را از اطعام مسکین ببرد؛ یعنی کریم کسی است که بهره مندی خودش را در کشیدن سفره دیگران به سمت خودش نمی داند؛ بلکه بهره مندی خودش را در این می بیند که سفره برای دیگران بیاندازد و اگر زمین خورده ای است زیر بال آن زمین خورده را بگیرد و امکاناتش را خرج کند که او از زمین برخیزد.

مسکین آن کسی است که بر اثر گرفتاری زمین گیر شده و دیگر نمی تواند حرکت کند. انسان های کریم انسان هایی هستند که همدیگر را به بهره بردن از اطعام مسکین و دستگیری از مساکین تحریص و دعوت می کنند. انسان کریم انسانی است که بهره خودش را در تکریم و اطعام دیگران و در زیر بال دیگران گرفتن می داند. این صفت کرامت است و این را بهره خودش می داند و احساس نمی کند که اگر امکاناتش را خرج می کند امکاناتی از دست می دهد؛ بلکه بهره مندی خودش را در این می بیند که دست دیگران را بگیرد و امکانات خودش را برای سرپا شدن دیگران خرج بکند.

قرآن می فرماید «كَلَّا بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى  طَعامِ الْمِسْكِين *َ وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلًا لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/17-20) یعنی شما این کار را نمی کنید، کریم آن کسی است که آبرویش را برای دیگران خرج می کند و دیگران را به زیر بال ضعیف ها را گرفتن تحضیض می کند؛ اما شما این امکانات را معیار شرافت می دانید. به کرامت واقعی نرسیدید اما کرامت را در خود امکانات می بینید. قرآن می فرماید شما به عکس هستید و میراث دیگران را هم به سمت خودتان می کشید و دل بسته به امکانات می شوید. این که کرامت نیست؛ کرامت این است که انسان از این دست از خدای متعال می گیرد و از آن دست در راه خدای متعال با بزرگواری خرج می کند و این را خسارت خودش نمی داند؛ بلکه آبروی خودش را امکانات خودش را خرج می کند.

در دعای ابوحمزه می فرماید «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي » خدا را ستایش می کنم که خودش عهده دار امور من شده و امور من را اداره و من را تکریم می کند. خدای متعال کریم است و کریم در عین این که می بخشد و دهش می کند با کرامت این کار را می کند و آن کسی که زیر دست کریم است هیچ وقت تحقیر نمی شود و این به خاطر صفت کرامت است.

بنابراین یک جامعه همه دنبال مسابقه بر سر جمع کردن امکانات هستند و خود این امکانات و قدرت و ثروت را معیار شرافت می دانند و همه سعی می کنند بیشتر امکانات را به سمت خودشان بکشند؛ و یک جامعه هم که جامعه کریمان و جامعه اهل تقوا و جامعه کسانی است که بر مدار امام راه می روند. هر کس به امام نزدیک تر است همراه تر است متقی تر است و او طبیعتاً مکرم تر و کریم تر است. هر کسی به امام نزدیکتر است امکانات اجتماعیش بیشتر است، ولی کرامتش هم بیشتر است و کریمانه این امکانات را خرج دیگران می کند. لذا جامعه مومنین یک چنین جامعه ای است که روابط براساس کرامت شکل می گیرد.

معنای جامعه ایمانی این است و اگر بناست امتی بر محور امام علیه السلام شکل بگیرد امتی است که کریم ترین شان امامشان است و بعد هر کس به امام نزدیکتر است کریم تر است و این درجات و طبقات اجتماعی است؛ لذا تمام روابط براساس کرامت است. هیچ کسی در این جامعه احساس حقارت و کوچکی نمی کند. اگر دستگیری هم می کنند تعبیر قرآن این است که «وَ في  أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم »(ذاریات/19) یعنی یک حق معلومی در مالشان قرار دادیم که این را حق دیگران می دانند؛ یعنی نسبت به سائل، چه آن کسی که سائل است و چه آن کسی که روی سائل هم ندارد و محروم است، حقی در مال خودشان قرار می دهند. بعضی اینطوری آیه را معنا کردند که البته یک حقوق واجب است که حق معلوم است مثل خمس و زکات است؛ اما بیش از آن است یعنی یک حق معلومی در مال خودشان قرار می دهند.

در باب انفاق این نکته خوبی است که آدم سهم معلومی از مال خودش مثلاً یک دهم یا یک پنجم مالش را برای خرج کردن در راه خدا قرار بدهد؛ این غیر از حقوق واجب است. این حق معلوم در مال خودش قرار می دهد که این را از مال خودش بیرون کند و این را برای دیگران خرج کند به عنوان این که حقی برای دیگران است و در راه خدا خرج بکند. این متفاوت است با این که انسان صدقه هم می دهد ولی حق معلوم در مال خودش قرار نمی دهد؛ البته برکات و آثارش هم در جای خودش است.

عرض من یک کلمه بیشتر نیست که در جامعه ای که بر محور نبی اکرم بناست شکل بگیرد و معیار کرامت در این جامعه معیار شرافت و ارزشمندی در این جامعه درجات تقوا و درجات همراهی با امام و درجات راه رفتن با نبی اکرم و همراهی در طرح نبی اکرم باشد، هرکه همراه تر است طبیعتاً در نزد خدا مکرم است و صفت کرامت به او عطا می شود و طبیعتاً هرکسی عائله اش بیشتر است کریم تر هم هست. اینطور نیست که لعین ترها بالا دست بنشینند و دیگران را تحقیر کنند و سعی کنند «تأکلون التراث اکلا لما» یعنی به تعبیر امروزی ها به نفع خودشان سفره دیگران را کوچک کنند.

اقدامات دشمنان نبی اکرم برای تفرق در جامعه مومنین

در مقابل مانعی که وجود دارد این است که؛ شیاطین و اهل دنیا فراعنه برای این که این امت را به هم بزنند می آیند دست می گذارند روی قومیت و نژاد و رنگ پوست و آنها را بزرگ می کنند و معیار کرامت و شرافت قرار می دهند و طبیعتاً این انسجام به هم می خورد. اگر بناست یک امتی حول حضرت از همه اقوام و قبایل و ملت ها و شعوب شکل بگیرد نباید این شعوب و قبایل معیار کرامت و شرافت و بهره مندی بیشتر و برتری و کرامت و احترام باشند. این قومیت و نژاد یک فایده و یک منفعتی دارد ولی این هیچ ربطی ندارد به کرامت وشرافت ندارد.

آنچه که در دستگاه باطل شکل می گیرد این است که روی این قومیت و نژاد سرمایه گذاری می کنند برای این که تجمع امت اسلامی را به هم بریزند. یک خبر فاسقی می آید کم کم جامعه مومنین را به غیبت و سوء ظن و بدبینی به همدیگر و سوء ظن به همدیگر داشتن و تحقیر و مسخره کردن و تنابز بالالقاب می کشاند و این تجمع مومنین را بر حول نبی اکرم از بین می برد یکی از چیزهایی که روی آن سرمایه گذاری می کنند بخصوص در دنیای امروز همین قوم و نژاد است برای این که در امت اسلامی تفرق ایجاد کنند.

فرض کنید دستگاه مستکبرین عالم می خواهند تجمع حول نبی اکرم را به هم بزنند و نگذارند شیعیان و مومنین امت واحده بشوند، یکی از اموری که به شدت روی آن دست می گذارند و سرمایه گذاری می کنند و آن را بزرگ می کنند این است که روی قومیت و قبیله دست می گذارد. مثلاً یک طرحی داشتند به قول خودشان برای خاورمیانه بزرگ و این منطقه ای که ما در آن هستیم و می خواستند حتی مناسبات جغرافیایی را به هم بزنند و دولت ملت ها را تغییر بدهند و کشورها را تجزیه بکنند، عراق و ایران را تجزیه بکنند و طرحش را هم روی میز گذاشتند و شروع کردند کار کردن. یکی از مهمترین چیزهایی که در این طرح روی آن سرمایه گذاری شده بود همین تشعب و ملیت ها و نژادها بود و می گفتند که اینها را ما باید بزرگ بکنیم و بعد هر کدام از اینها را یک جمعیت بکنیم و این تجمع امت اسلامی را به هم بریزیم.

در حالی که بناست همه دنیا یک امت و یک ملت بشوند و بر محور وجود مقدس نبی اکرم و بر محور امام زمان ارواحنا فداه بناست یک امت شکل بگیرد؛ و در این امت شعوب و قبائل هستند و اینها لازم است و نمی شود اینها جمع بشوند و حضرت هم نمی آید که اینها را جمع کنند زیرا به فرموده قرآن «وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا»(حجرات/13) این جعل الهی است و یک غرض الهی در آن است. جعل شیطانی نیست.

شیطان یک تفرق هایی را البته با امداد الهی ایجاد می کند و خدای متعال براساس مصلحت او امداد می کند که بعداً آن تفرق ها از بین می رود ولی یک تکثرهایی است که خدای متعال قرار داده و یک غرضی هم داشته و اینها هیچ وقت جمع نمی شوند؛ یعنی وقتی امام زمان ارواحنا فداه هم ظهور کنند عرب و عجم و این کثرت هست ولی این کثرت ها نباید موجب تفرق و تشتت بشود.

برای اینکه اینها تفرقی ایجاد نکنند باید معیار شرافت و کرامت نباشند. همین کاری که وجود مقدس نبی اکرم انجام دادند که کار بسیار دشواری هم هست و دستاوردی است که به اصطلاح دستگاه مدرن برای خودش می خواهد ثبت کند و جزو شرافت های خودش می داند و اتفاقاً به هیچ وجه موفق نبوده و هنوز نتوانستند در جوامع خودشان مسئله رنگین پوست ها را واقعاً حل بکنند؛ ولی نبی اکرم به راحتی حل کردند؛ یعنی یک جمعی درست کرد که سیاه پوست و سفید پوست و رنگین پوست کنار هم بودند و هیچ مومنی هم احساس حقارت نمی کرد و این هم احساس شرافت نمی کرد.

این اختلافات از این جنس، جعل الهی و مصلحت الهی است و اینها در جامعه مومنین معیار شرافت و کرامت نیست. اینطور نیست که عرب مقدم باشد یا عجم مقدم باشد. عروبت و عرب بودن و عجم بودن که معیار کرامت نیست اینطور نیست که عجم کریم­تر از عرب باشد یا عرب کریم­تر از عجم باشد یا کرد کریم­تر از فارس باشد. اگر شما آنها را مقدم داشتید معنایش این است که یک جمعی را مقدم می دارید که به اندازه موقعیتی که به آنها می دهید کرامت ندارند. طبیعتاً زیردست هایشان تکریم نمی شوند و روابط چنین جامعه ای روابط کرامت نیست. اگر شرافت ها بر مدار کرامت واقعی است هرکسی شریف تر است کریم تر هم هست و در چنین جامعه ای درجات است اما هیچ وقت نه بالاتری تفاخر به پایین تری می کند و نه پایینی احساس حقارت می کند؛ بلکه آن که بالادست است کریمانه پایین تر را اداره می کند؛ این شکل جامعه مومنین است.

طرح دشمن، طرح شیطان و طرح سقیفه که ادامه اش می شود همین طرحی که شما در دنیا می بینید، برای این است که امت اسلامی را متشتت بکنند، روی همین شعوب و قبایل و ملیت ها و نژادها دست می گذارند در حالی که برای یک غرض دیگری است و برای طبقه بندی اجتماعی نیست.

حقیقت ایمان و تفاوت آن با اسلام آوردن

سپس قرآن یک مطلب دیگری را بیان می کند در سوره مبارکه حجرات و می فرماید «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في  قُلُوبِكُم »(حجرات/14) که خیلی آیه مهمی است و من ورود می کنم و ان شاء الله ادامه بحث جلسه بعد باشد. خدای متعال می فرماید که اعراب می آمدند به حضرت عرض می کردند که ما ایمان آوردیم، ای پیامبر به آنها بگو: شما ایمان نیاوردید ولی اسلام آوردید و هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است. نکته ای که در این آیه است این است که یکی از امور دیگری که جامعه مومنین را به هم می ریزد این است که اعرابی بخواهد جای مومن بنشیند. در روایات، در این آیات اعرابی به اهل سقیفه تعریف شدند و آنها اعرابی هستند، یعنی بادیه نشین هستند و فرهنگ بادیه نشینی دارند؛ فرهنگ اسلام ندارند؛ لذا نگویید که اینها ممکن است متمدن باشند؛ بلکه با فرض این تمدنشان اعرابی هستند. متمدنین دنیای امروز هم همه شان اعرابی هستند. مومن با اعرابی فرقش این است که مومن وارد وادی ایمان شده، اگر کسی وارد وادی ایمان نشده اعرابی است.

یکی از اموری که بسیار مهم است و جلوی شکل گیری امت اسلامی را می گیرد همین است که اعرابی می خواهد جای مومن بنشیند در یک کلمه جای امیرالمومنین می خواهد بنشیند و ادعای ایمان می کنند. خدای متعال می فرماید که بگو شما وارد وادی اسلام شدید ولی وارد وادی ایمان نشدید.

در روایات تفاوت های زیادی برای اسلام و ایمان ذکر شده است. همه این روایات را هم در کافی مرحوم کلینی آوردند و روایات فوق العاده است. یکی این است که حضرت فرمودند: اگر کسی وارد مسجد الحرام شد، آیا وارد کعبه شده؟! عرض کرد: نه، بعد فرمودند: اگر وارد کعبه شد، آیا وارد مسجد الحرام هم شده؟ عرض کرد: بله؛ سپس فرمود که اسلام و ایمان هم همینطور است. اسلام و ایمان دو محیط هستند، اگر کسی وارد وادی اسلام شد هنوز وارد وادی ایمان نشده ولی اگر وارد وادی ایمان شد وارد وادی اسلام هم شده است.

بر محور نبی اکرم دو وادی شکل می گیرد که هر دو هم وادی خیر است و برکات و آثاری دارد. حضرت که تشریف آوردند یک عالم ایمان ایجاد کردند بر محور خودشان و یک عالم اسلام ایجاد کردند. اول انسان باید وارد عالم اسلام بشود. آنهایی هم که وارد عالم اسلام می شوند از برکات نبی اکرم برخوردار می شوند و چیزی دستگیرشان می شود؛ ولی به این معنی که وارد وادی ایمان شدند نیست بلکه باید وارد وادی ایمان بشوی تا حقیقت ایمان به قلب انسان برسد. در روایات فرمودند که ایمان یک حقیقت نورانی است که وارد قلب مومن می شود؛ وقتی به قلب مومن رسید مومن احساس امنیت و آرامش می کند. این که به ایمان می گویند: «ایمان»، به این دلیل است که اگر کسی وارد وادی ایمان شد احساس امنیت می کند و امنیت او را در بر می گیرد و هیچ خطری او را تهدید نمی کند. مومن در معرض خطر نیست و مادامی که مومن است هیچ خطری مومن را تهدید نمی کند. لذا به او می گویند: مومن، و وارد وادی ایمان می شود.

اگر کسی وارد وادی ایمان شد حقیقت این است که نور ایمان وارد قلب او می شود و قلب او نورانی به نور ایمان می شود. وقتی قلب نورانی شد به نور ایمان این انسان، مومن و به امن رسیده است. حقیقت کلمه ایمان خود امام است و ایمان مومنین شعاع نور امام است. امام کلمه امن است و مومن کسی است که به امام متصل می شود اگر به امام متصل شد وارد وادی امن می شود. قدم گذاشتن در وادی ایمان و متصل شدن به امام موجب می شود که حقیقت نور ایمان وارد قلب انسان می شود و انسان مومن می شود.

تعبیر قرآن این است که یک عده ای با نبی اکرم راه آمدند و از برکات حضرت بهره مند شدند ولی وارد وادی اسلام شدند. عالم اسلام که دور حضرت و بر مدار حضرت شکل می گیرد برکات و آثاری دارد؛ ولی باید از عالم اسلام در عالم ایمان بیایند و به نبی اکرم نزدیکتر بشوند و وارد وادی ایمان بشوند. آنهایی که وارد وادی ایمان می شوند امت حقیقی حضرت هستند و مابقی امت حقیقی حضرت نیستند. از نظر اصطلاح قرآن خیلی جاها مومن یعنی آن کسی که به امام رسیده یعنی شیعه؛ البته گاهی اوقات این خطاب یا ایها الذین امنوا به منافقین هم می شود، یعنی به جمع مومن و منافقین خطاب های قرآن می شود؛ ولی خیلی جاها مومن یعنی کسی که به امام رسیده، کسی که شیعه شده و با امام راه می رود.

بنابراین ما دو دسته داریم: حضرت در عالم اقامه اسلام و اقامه ایمان کردند، یک عده ای وارد وادی اسلام می شوند که به حضرت نزدیک شدند و از برکات حضرت بهره مندند، ولی این برکات در این حد است که خونش محترم است و ارث می برد از مسلمان و می تواند با مسلمان ازدواج کند و احکام اسلام دارد و طاهر و پاک است؛ ولی این اسلام برای عالم بعد به درد نمی خورد و وقتی وارد عالم برزخ شد این اسلام راهگشا نیست؛ البته برکات دارد یعنی کسی که مسلمان شد و به نبی اکرم پیوند خورد و همینقدر وارد وادی اسلام شد آثار و برکاتی برایش دارد. بین مسلم و کافر فرق است ولی تا وارد وادی ایمان نشوی به امنیت نمی رسد و پایش را از این عالم گذاشت بیرون آن اسلام به درد نمی خورد. مگر مومن شده باشد و به وادی ایمان گره خورده باشد و الا اگر وارد وادی ایمان نشده باشد تا دم عالم برزخ اسلام اثر دارد و از آن به بعد اثر ندارد.

یک عده ای از اسلام برخوردارند به ایمان نرسیدند. ممکن است منافق هم نباشند ولی به ایمان نرسیدند. یک عده ای هستند که وادی اسلام را طی کردند و از وادی اسلام در وادی ایمان قدم گذاشتند؛ اینها مومن حقیقی می شوند.

آنهایی که دور نبی اکرم جمع می شوند یک عده ای وارد وادی اسلام شدند و مسلمان هستند و عده ای هم از وادی اسلام عبور کردند به حقیقت ایمان رسیدند که اینها هستند که امت حقیقی حضرت هستند و نباید جابجا هم بشوند. شما اگر یک مسلم را جای مومن نشاندید انسجام جامعه اسلامی و امت اسلامی را به هم ریختید.

این اعراب که به تعبیر مفسرین اعرابی هستند، یعنی هنوز فرهنگ ایمانی به آنها نرسیده و از مواهب نبی اکرم برخوردار نشدند، می آمدند و ادعا می کردند که ما مومن هستیم و این ادعا هم برای این است که می خواهند سهم خواهی کنند و می خواهند در امت حضرت جای مومن بنشینند و آن حقوقی که برای مومن است و جایگاهی که جایگاه مومن است را تسخیر کنند. خدای متعال می فرماید «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في  قُلُوبِكُم»(حجرات/14) .