نسخه آزمایشی
سه شنبه, 18 ارديبهشت 1403 - Tue, 7 May 2024

جلسه سوم حرم مطهر قم/ سیدالشهداء، راه نجات از اصلی ترین حجاب ظلمانی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 6 مهرماه سال 96 است، که در ایام محرم در حرم حضرت معصومه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ فرصت رفع حجاب ها در ماه محرم فراهم است. حجاب ها همگی از جانب خود ماست و اگر ما این حجب را رفع کنیم، خدا حجابی باقی نمی گذارد. یکی از موانعی که بین ما و خدای متعال وجود دارد نگرش مادی است. ما باید با نگاه به خلق متوجه عظمت خالق بشویم نه این که از خداوند دور تر بشویم. یکی از راه های برطرف کردن این نگرش، دوام ذکر خداوند است. امام مظهر این ذکر است. اگر کسی در این دنیا از ذکر خدا و از امام هدی روی گردان شود در قیامت نابینا محشور خواهد شد. اصلی ترین حجاب ظلمانی همین است که انسان دیگری را به جای امام حق به عنوان ولی اتخاذ کند. عاشورا و محرم کاری می کند که چهره ائمه طاغوت و ائمه حق مشخص شود و راه را برای رفع این حجاب هموار تر می کند.

رفع حجاب های خود ساخته

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . یکی از رزق و روزی هایی که در محرم به راحتی و آسان تر از ایام دیگر می شود به دست آورد، طهارت نفس و رسیدن به مقام بندگی خدای متعال و درک مقام بندگی است. مقدمه این رزق این است که انسان حجاب ها و پرده هایی را که بین او و حضرت حق است بردارد تا به نور معرفت الهی نورانی بشود، تا مقام بندگی خدای متعال را درک بکند و طعم این بندگی را بچشد و از طاعت خدای متعال لذت ببرد. این حجاب ها باید رفع بشود چون این ها مانع معرفت ما هستند. اگر این موانع را در دنیا رفع نکنیم مشکل است که انسان در آخرت بتواند این موانع را رفع کند. انسان باید در همین دنیا تلاش کند که این ها را رفع کند.

عرض کردیم این حجاب ها و پرده هایی که بین ما و طاعت خدای متعال و معرفت خدای متعال است و ما را از خدای متعال دور می کند دو دسته هستند؛ یک دسته حجاب هایی هستند که به تعبیر معارف روایات ما و بیانات بزرگان حجاب های ظلمانی هستند و انسان را در فضای تاریکی و ظلمت می برند و آدم را از خدای متعال دور می کنند و یک دسته حجاب های نورانی هستند.

اگر ما، بین خودمان و خدای متعال حجاب و مانعی ایجاد نکنیم او از ما دور نیست؛ خدای متعال در هر حالی با ماست «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم »(حدید/۴) خدای متعال از ما به ما نزدیک تر است. «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه »(انفال/۲۴) این آیه نورانی می فرماید خدای متعال بین خود انسان و قلب خود انسان حائل است و از دیگران به ما نزدیک تر است. خدای متعال هیچ حجابی ندارد؛ یعنی چیزی نمی تواند حجاب خدای متعال بشود. اگر حجابی وجود دارد از ماست؛ ما باید تلاش کنیم که این حجاب ها را برداریم تا بتوانیم قرب و نزدیکی حضرت حق را احساس کنیم و بتوانیم محضر حضرت حق را درک کنیم و در محضر خدای متعال زندگی کنیم.

این بیان نورانی امام سجاد علیه السلام را ببینید؛ این بیان در دعای نورانی ابوحمزه است که در سحر های ماه رمضان خوانده می شود. حضرت فرمود «أَنَّكَ  لَا تَحْتَجِبُ  عَنْ  خَلْقِك » تو از مخلوقاتت محجوب نیستی؛ تو حجاب نداری. کسی نمی تواند مانع حضور حضرت حق بشود «إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَك » عمل آن هاست که آن ها را در حجاب می برد. یا به تعبیر دیگری «أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْآمَالُ» آرزو هایشان آن ها را در حجاب می برد؛ آن ها در زندان اعمال و آمال خودشان هستند، نه این که تو از آن ها دوری.

متأسفانه ما حضور حضرت حق را احساس نمی کنیم و خدای متعال را نزدیک نمی بینیم در حالی که از همه عالم به ما نزدیک تر است. اگر عالم به ما نزدیک است به خاطر این است که خدای متعال به ما نزدیک است و الا دنیا از خودش چیزی ندارد. این که ما درک نمی کنیم از باب دوری خدای متعال از ما نیست، از باب دوری ما از خداست؛ ما از او دوریم و او به ما نزدیک و این خیلی سخت است؛ سخت است این خدایی که از همه به ما نزدیک تر است و ما بیش از همه به او نیاز داریم و باید از حضور او لذت ببریم، از حضور او محروم باشیم؛ حضور همه را درک می کنیم جز حضور خدای متعال را.

این ریشه اش حجاب های ماست نه حجاب های خدای متعال. این که انسان همه چیز را پیدا می کند خیلی عجیب است! اگر سوزنی گم کند می گردد پیدا می کند ولی خدای متعال را گم می کند و تا آخر عمر پیدا نمی کند! یک جای این کار خراب است؛ کجای کار اشکال دارد که انسان همه را پیدا می کند ولی خدا را پیدا نمیکند؟ خدای متعالی که از همه نزدیک تر و از همه آشکار تر است «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن »(حدید/۳) به تعبیر قرآن او ظاهر است، پنهان نیست؛ در عین این که باطن است ظاهر هم هست. چه اشکالی پیش آمده که ما همه را پیدا می کنیم ولی خدای متعال را که از همه به ما نزدیکتر است، از همه ظاهرتر است پیدا نمی کنیم؟

مانع توجه به خدای متعال

چطور شده که ما وقتی وارد این بنا می شویم، یک نگاه می کنیم به ظاهر این بنا، یقین می کنیم یک تدبیری، یک نقشه ای، علمی، حکمتی، یک برنامه ریزی دنبالش بوده و در این تردید نمی کنیم؟ چطور وارد یک خانه خشتی می شویم که در حال فرو ریختن است و یقین می کنیم که بانی داشته؟ چطور است که هر صبح و شب برمی خیزیم و به این عالم نگاه می کنیم، طلوع خورشید را می بینیم، طلوع ستاره ها را می بینیم، رویش گیاهان را در بهار می بینیم، فصل خزان و پاییز را می بینیم، در عین حال تردید می کنیم؟

گاهی آدم اینطور است که تردید می کند که واقعا یک تدبیر حکیمانه ای پشت سر این دنیاست. اینطور که انبیاء گفته اند خدای متعال علم و حکمتش سرچشمه این عالم است. چرا آدم اینطوری می شود؟ این چه گرفتاری ای است؟ چرا ما در عالم نمی توانیم آیات خدا را ببینیم؟ حتی وقت هایی هم که می نشینیم فکر می کنیم آن علت را می رویم جلوتر می رسیم به عوامل مادی و نمی توانیم از این پرده بگذریم و ملکوت عالم را ببینیم. هرچه می بینیم آیه ملک است ولی به یقین نمی رسیم؛ چرا؟ نکته اش چیست؟

دیده اید که دانشمندان مادی خیلی مطالعه می کنند و از ظاهر عالم می رسند به باطنش؛ بعد همینطور دنبال می کنند؛ برای این دنیای مادی مراحلی بیان کرده اند. این جسمی که می بینید می گویند پشت سرش مثلا امواج است؛ پشت سرش اشعه است؛ قوانین فیزیکی آن ها را هم کشف می کنند بعد همین جا می ایستند و هیچ وقت جلوتر نمی روند؛ نمی توانند پرده را بالا بزنند و آن طرف تر را ببینند؛ هرچه می بینند همین عالم ملک است. این حجابشان است.

چرا اینطوری است؟ این همه فکر، این همه مطالعه، بعد می رسد به خلقت و می گوید یک انفجار بوده و از کجا پیدا شده هم معلوم نیست. چرا؟ این حرف ها خلاف عقل است؛ واضح است خلاف بداهت عقل است. چرا؟ دانشمندان بزرگ این حرف ها را می زنند ولی وقتی یک صنعت کوچک می بینند بلا فاصله یقین می کنند این یک سازنده دارد. چرا اینطوری می شود که این قدر انسان در حجاب قرار می گیرد؟ هرچه هم فکر می کنند این پرده حجاب ها کنار نمی رود. خدای متعال حجاب دارد؟ یعنی خورشید پیداست، زمین و آسمان پیداست و خدای متعال پنهان است؟

در یک بیان نورانی که از سید الشهداء علیه السلام دعای عرفه نقل شده است، می فرمایند: «أ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ» آیا غیر از تو یک پیدایی و آشکاری دیگری وجود دارد که از تو نباشد که حالا آن پیدایی بخواهد تو را به ما نشان بدهد؟ مگر آن چیست که ما بخواهیم از طریق آن تو را ببینیم؟ بعد یک تعبیر تندی دارند و می فرماید «عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ قَرِيباً» کور بشود آن چشمی که تو را نگهبان خودش نمی بیند. کسی که تو را نمی بیند پس چه چیزی را در عالم می بیند؟ هر چه مطالعه می کنند فکر می کنند تأملاتشان و فکرشان آن ها را یک قدم بیشتر در حیرت فرو می برد. این همه مطالعه کرده، می رسد به این که یک انفجاری بوده است! اصطلاح علمی هم برایش می گذارند که چرا اینطوری می شود.

چرا یک عده ای هستند همین که سحر برمی خیزند نگاه می کنند به ستاره های آسمان اشکشان جاری می شود و دلشان متحول می شود و می گویند «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار»(آل عمران/۱۹۱). به این سرعت سیر می کنند و می فهمند این نظام و دنیا، مخلوق حضرت حق است؛ اگر او آفریده باشد، می فهمند که حق است؛ می فهمند که عاقبتی در کار است و معادی وجود دارد «فَقِنا عَذابَ النَّار» ما را از عذاب جهنم حفظ کن. دیده اید به ما دستور داده اند سحر ها وقتی بیدار می شویم این آیات را بخوانیم «إِنَّ في  خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »؛ آیات آخر سوره آل عمران که خیلی هم آیات عجیبی است؛ پنج تا ربنا دارد. در روایات دارد اگر کسی این ها را بگوید دعایش مستجاب می شود.

وقتی بلند می شوید نگاه کنید به آسمان «إِنَّ في  خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب » در خلقت آسمان ها و زمین و در گردش شبانه روز، این که شب و روز به دنبال هم می آیند «لَآياتٍ» نه این که یک نشانه است بلکه حرف ها با آدم می زند و حقایقی را برای انسان آشکار می کنند؛ ولی برای کی؟ «لِأُولِي الْأَلْباب» آنهایی که اولو الالباب اند. گرفتاری این است که آن ها اولو الالباب نشده اند؛ اگر اولو الالباب می شدند ممکن بود. به این نیست که آدم پنجاه سال درس بخواند و در طبیعت مطالعه بکند؛ این ها آدم را اولو الالباب نمی کند. آن هایی که اولو الالباب نشدند هرچه بیشتر فکر می کنند بیشتر در حیرت می روند و بیشتر سردرگم می شوند؛ به جای این که یک قدم جلو بروند بر حیرتشان افزوده می شود.

باید اولو الالباب شد؛ آدم باید آن حقیقت انسانیت، آن لب انسانیت، آن مغز انسانیت را پیدا کند. دیده اید گردو یک پوست مستحکمی دارد؛ بعضی ها همین پوستند و هیچی درونشان نیست. این پوست که قیمت ندارد؛ این پوست را باید بدهی ببرند در آشغالی بریزند. این پوست برای سوزاندن خوب است، برای جهنم خوب است و به درد بهشت نمی خورد. اگر آدم اولو الالباب باشد این همه آیات که خدای متعال برای انسان گذاشته، همه عالم با آدم حرف می زنند. از پریدن یک پرنده عبرت می گیرد و پشت صحنه را می بیند. وارد یک اتاق می شود می بیند این پرنده آمده در اتاق و خودش را می زند به شیشه؛ آنقدر خودش را می زند به این شیشه و این در تا می میرد؛ خب عبرت می گیرد. می فهمد ما هم که خودمان را به در و دیوار می زنیم خبری نمی شود. 

آدم مؤمن این طور است و عبرت می گیرد؛ هر کجای عالم را که نگاه می کند عبرت می گیرد. یک گیاه می روید، لذت می برد، از پاییز لذت می برد، از بهار لذت می برد. چطور شده که این همه آیات دور و بر ماست که خدای متعال به واسطه این ها با ما حرف میزند. خدای متعال در هزار آینه خودش را به ما نشان می دهد. با صد هزار چهره برون آمدی که من، با صد هزار دیده تماشا کنم تو را.

باقی ماندن حجاب ها در قیامت

چطور شده است که آدم خدای متعال را نمی بیند؟ خب اگر اینجا خدا را ندیدی در آخرت هم نمی بینی. اگر نتوانستی این پرده را کنار بزنی، آیات خدا را ندیدی، هر چه دیدی حجاب بود و گفتی این که خورشید است، این که شب است، این که روز است، این که زمین است، این که درخت است، این که شجر است، آن که سنگ است حجر است، اگر هرچه دیدی حجاب بود پس کی دیگر انسان می تواند خدا را ببیند؟

«مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى »(اسراء/۷۲) همین فرصت کوتاه دنیا برای این است که حجاب ها را بر طرف کنیم. در این دنیا می شود به مقام یقین رسید؛ می شود انسان پرده ها را کنار بزند و باطن عالم را ببیند. «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ »(انعام/۷۵) به ما هم می گویند چرا ملکوت عالم را نمی بینید؟ چرا باطن عالم را نگاه نمی کنید؟ اگر به باطن عالم نظر کردید اهل یقین می شوید. «وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنين» نور یقین مال این امر است.

چرا آدم نمی تواند این پرده ملک را کنار بزند و هرچه می بیند در و دیوار است؟ سنگ و خشت و درخت و پاییز و غیره، همه اش مشغول به همین هاست و با همین ها غصه می خورد و با همین ها خوشحال می شود. بهار که می شود از رویش گیاهان خوشحال می شود و اصلا پشت صحنه را نمی بیند. «فَانْظُرْ إِلى  آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(روم/۵۰) نگاه کن آثار رحمت خدا را؛ ببین چطور مرده ها را زنده می کند. «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى » شما هم اگر بخواهید زنده بشوید همین طور باید زنده بشوید. باید باران رحمت خدا بر شما ببارد، نسیم رحمت بوزد، نسیم حیات بوزد تا زنده بشوید. چرا آدم این را نمی بیند؟ چرا از بهار لذت می بری؟

نمی گویم از بهار لذت نبریم؛ دو جور می شود لذت برد. یک موقع آدم از بهار لذت می برد به خاطر رویش درختان؛ خب این که در بهار این طور شاد می شود، در پاییز غصه اش را می خورد چون این درخت خزان هم دارد؛ اما آن کسی که در بهار و پاییز آثار رحمت الهی را می بیند این طور نیست. یک نسیم رحمت در بهار است یکی هم در پاییز است. این آدم نگرانی ندارد و هیچ وقت سر سفره دنیا نمی نشیند که غصه جمع شدنش را بخورد. ولی آن کسی که تمام نگاه و افق دیدش در حد همین دنیاست، نگاه می کند که درخت سبز شد و از رویش گیاهان لذت می برد. خدای متعال هم یک لذتی در وجود این ها می گذارد و ذائقه آدم را تلخ نمی کند، محروم نمی کند ولی در کنارش زیر پایش را هم داغ می کند برای این که نایستد و راه بیافتد و متوقف نشود؛ برای این کار یک غصه هم در دلش می گذارد.

چطور است که آدم آیات خدا را نمی بیند؟ چون اولو الالباب نیست؛ چون اهل حضور نیست، اهل ذکر نیست. چون نورانی به نور ذکر نشده است. فرمود اولو الالباب این ها هستند «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى  جُنُوبِهِم » اگر آدم سحر ها بیدار شد و این آیات را خواند ان شاء الله آثار این آیات قرآن این است که آدم نورانی می شود.

ذکر خداوند و انس با او

فرمود این ها اهل ذکرند و در همه حال متوجه خدا هستند؛ خواب هم هستند ذاکرند یعنی خوابشان هم برای آن ها غفلت نمی آورد. این خیلی عجیب است؛ یکی از بهترین نعمت ها خواب است. ما یک قسمت عمده عمرمان گاهی به خاطر این که می خوابیم تلف می شود در حالی که اولیاء خدا خیلی سیرهایشان در خواب واقع می شود و خیلی بهره هایشان در خواب است. این ها دائما در حال ذکرند. وقتی تفکر می کنند «وَ يَتَفَكَّرُونَ في  خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا»، آدمی که دائم در محضر خداست همین که شروع می کند به فکر کردن، به نتیجه می رسد و بارور می شود؛ همه عالم برایش آیه می شوند و صحبت می کنند، پرده ها را از جلوی چشمشان کنار می زنند و بیگانه با او نیستند. نکته اش این است که آدم باید اهل ذکر باشد. اگر آدم اهل ذکر نشد و در محضر خدای متعال قرار نگرفت، هرچه هم تفکر کند راه به جایی نمی برد.

شما وقتی وارد یک خانه می شوید که با یک دوستی، هم حجره ای یا رفیقی در این حجره زندگی کرده اید و مدت ها با هم رفاقت داشته اید و انس و محبتی بین شما بوده، می بینید یک ردی از او مانده، یک تختی است یا کفشی است یا مثلا روی بند لباسی است، هر کدام از این ها را نگاه می کنید هزار احساس در دل شما پیدا می شود و با شما حرف می زند. ولی آن کسی که این انس را نداشته باشد هرچه هم فکر کند، از تخت به کجا می رسد؟ آخرش می رسد به نجاری و جنگل! به جایی که شما رسیده اید نمی تواند برسد و احساس و شوری در دلش پیدا نمی شود. این که عالم با ما حرف نمی زند نکته اش همین غفلت ها و همین حجاب هاست.

حالا این حجاب هایی که بین ماست و باید برداریم چه چیزهایی هستند و به چه چیزی باید برسیم تا عالم برای ما ذکر بشود؟ چه کار باید کرد تا این کوری از ما برداشته بشود، تا بصیرت پیدا بکنیم، تا روشن بشویم؟ چطور می شود روشن شد؟ چطور این کوری از انسان برداشته می شود تا آدم بتواند در عالم هر کجا نگاه می کند ملکوت عالم را هم ببیند، اراده حضرت را ببیند؟ «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ء»(یس/۸۳) انسان وقتی عالم را می بیند باید ملکوتش را هم ببیند و بعد عالم ملکوت را در دست خدای متعال ببیند؛ یعنی هر کجا نگاه می کند باید قدرت او را ببیند. این موانع باید برداشته شوند.

حجاب های ظلمانی

اشاره کردیم که موانع بعضی هایشان ظلمانی اند. حجاب های ظلمانی در یک نگاه عبارت اند از گناهان. گناه حجاب می شود و دیگر نمی گذارد انسان در محضر خدا باشد؛ نمی گذارد عالم برای آدم آیه بشود؛ نمی گذارد انسان از حضور حضرت حق لذت ببرد.

شخصی به پیغمبر زمانش عرض کرد که من یک گلایه دارم؛ وقتی می روی مناجات با خدای خودت، به خدای متعال بگو این بنده خدا گفت من که اینقدر معصیت می کنم، چرا من را نمیزنی و چرا کاری با من نداری؟ چرا لااقل مجازاتم نمی کنی و رهایم کردی؟ این پیامبر خدا آمد برای مناجات ولی خجالت کشید این تعبیر را عرض بکند. خدای متعال فرمود پیام بنده ما را نرساندی. وقتی برمی گردی به او بگو خدای متعال فرموده من تورا مجازات کرده ام و لذت مناجات خودم را از تو گرفتم؛ از همه لذت می بری جز از حضور من. گاهی ساعت ها می نشینی کنار یک منظره طبیعی به این نهر و درخت و جویبار نگاه می کنی غرق لذت هستی ولی از حضور من هیچ لذتی نمی بری. با همه می نشینی و مأنوسی، تا دو نصف شب بیداری ولی وقتی می خواهی نیم ساعت نافله شب بخوانی دلت همراهی نمی کند. این مجازات خداست؛ چه مجازاتی بالاتر؟

انسان چطور می تواند این حجاب ها را بردارد؟ این حجاب های ظلمانی که گناهان اند را چطور می شود برداشت؟ این حجاب های ظلمانی، صفات بد هستند؛ حسد، بخل، کبر، ریا، این ها حجاب اند. فکر باطل، عقیده باطل، این ها حجاب اند؛ گاهی یک شک و شبهه انسان را از خدا دور می کند و فتنه در دل انسان به پا می کند. «فَإِنَّ الشُّكُوكَ  وَ الظُّنُونَ  لَوَاقِحُ  الْفِتَنِ » این یک دسته حجاب از حجاب های ظلمانی است. ولی یک حجاب ظلمانی دیگری داریم که به تعبیر قرآن آن اصل است و این ها همه حجاب های فرعی اند؛ این ها جزئی اند.

آن حجاب اصلی که بین انسان و خدای متعال می افتد و آدم را تاریک می کند در قرآن از آن بحث شده و بسیار هم بحث قرآن در این زمینه گسترده و لطیف است. من یک آیه اش را می خوانم چون همه شما حفظ هستید و مکرر خوانده اید؛ هرچند که این آیه خیلی واضح است ولی خیلی آیه سختی است. می دانید چرا آدم راحت می فهمد؟ چون مأنوس با آیه است. همه قرآن این طور است؛ اگر انسان با قرآن مأنوس شد آن را راحت می فهمد. این آیه از آیات سخت قرآن است ولی من الان می خوانم ببینید چقدر راحت آدم این آیه را می فهمد؛ این به خاطر انس است.

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/۲۵۷)، آن طرف چیست «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات » پس ظلمت اصلی مال کیست؟ مال آن فرعون هاست؛ مال آن طواغیت است؛ مال آن هایی است که دشمن خدا هستند و با خدای متعال بنای ستیز دارند؛ مال ابلیس است. آن ها رجم شده اند و در تاریکی اند.

«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »(نور/۳۵)، همه روشنی ها از حضرت حق است. این ها پشت به خدا کرده اند و خدای متعال از محیط رحمت خودش بیرونشان کرده است و در تاریکی اند. خود آن ها اصل تاریکی اند؛ به همین خاطر محیط وجودی و ولایت آن ها هم می شود فضای تاریک عالم. یک فضای طوفانی، ظلمانی، پر از فتنه و موج و تاریک. این ها تمام تلاششان این است که ما را ببرند در آن محیط تاریکی و ما را ذیل ظلمت خودشان قرار بدهند. وقتی ما را در فضای تاریک بردند، آنجا حق و باطل دیگر تشخیص داده نمی شود. همه چیز را به اسم حق به ما می توانند بخورانند.

تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام در باب دوران اولی در خطبه شقشقیه این است؛ می فرمایند «طَخْيَةٍ عَمْيَاء» فضا فضای تاریک و فضا فضای کوری و نابینایی است. هم چشم ها را گرفته اند هم فضا را تاریک کرده اند. فضای دولت بنی امیه را ببینید؛ آدم ها وقتی در این فضای تاریک قرار می گیرند چه کار می توانند بکنند؟ متاسفانه یک وقت هایی آدم در تاریکی عادت می کند و متوجه نیست که تاریکی بد است. در تاریکی بوده، اصلا نور را ندیده تا بفهمد نور چیست؛ رفته در فضای تاریکی عادت کرده مثل کرم هایی که زیر زمین زندگی می کنند. بعضی ها رفته اند در فضای تاریکی.

حضرت می فرماید فضا را تاریک کرده اند. تاریکی مگر چیست؟ این را ابن ابی الحدید معتزلی که شیعه هم نیست در شرح نهج البلاغه اش نقل می کند؛ در دولت بنی امیه کار را به جایی رساندند که می گوید در هفتاد هزار منبر، وجود مقدس و مبارک امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلین لعن می شد. و اگر خطیب جمعه ای یادش می رفت در خطبه نماز جمعه حضرت را لعن کند، نمازش را اعاده می کرد یا قضا می کرد. این همان فضای کور و تاریک نیست؟ چقدر باید فضا تاریک بشود؟ چقدر باید فضا تاریک بشود که امیرالمؤمنین در نامه های نهج البلاغه در بعضی بیانات شان گلایه می کنند. فرمود من را انقدر تنزل داده اند که کنار معاویه نام می برند «حَتَّی قَالُوْا عَلِیّ وَ مُعَاوِیَة» این هم صحابی است و او هم صحابی است.

تعبیر عجیبی مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه در الغدیر نقل کرده اند؛ می گویند آخر این چطور اندیشه ای است؟ نقل می کنند می گویند فلان کس می گوید «علی رضی الله عنه در نمازش معاویه رضی الله عنه را لعن می کرد و معاویه رضی الله عنه در نمازش علی رضی الله عنه را لعن می کرد». این فضای کور و تاریک نیست؟ شبهه ای از این بزرگ تر می شود؟ تا حرفی می زنی می گویند هر دو صحابی بودند. این چه حرفی است آخر؟ طلحه و زبیر صحابی بودند؛ اجتهاد کردند و اشتباه کردند و مقابل امامشان ایستادند؛ مقابل خلیفه الله ایستادند. ببینید فضا وقتی کور می شود اینطور می شود، تاریک می شود.

پس ببینید اصل فضای ظلمانی کجاست. از نظر قرآن اصل فضای ظلمانی محیط ولایت ائمه نار است. امامانی که مردم را به سمت جهنم می برند. سیدالشهداء در همین مسیر سفری که حرکت می کردند این آیه مبارکه و نورانی سوره اسراء را خواندند که اتفاقا خیلی آیه عجیبی است. در این آیه مبارکه خدای متعال می فرماید «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم »(اسراء/۷۱) در روز قیامت ما مردم را وقتی می خواهیم صدا بزنیم به اسم امامشان صدا می زنیم؛ هیچ علامتی ندارند در قیامت، می گوییم پیروان امیرالمؤمنین بیایند؛ امیرالمؤمنین و امتش بیایند در صحنه، فلانی و امتش، با امامانشان صدا می زنیم.

ائمه نور و ظلمت در محشر

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم » اتفاقا همین را در راه کربلا از حضرت سیدالشهداء سوال کردند، سیدالشهداء فرمودند مقصود ما و جبهه مقابل مان است. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِه » مردم را با امامشان صدا می زنیم. این ها دو دسته اند؛ یک دسته ای هستند که کتابشان در دست راستشان است. این ها کسانی هستند که خودشان صالح اند و دنبال امام صالح هم رفتند. ببینید خیلی آیه واضح است. مردم را با امامشان صدا میزنیم، یک موقع مردم دو دسته می شوند یک عده وقتی با امامشان می آیند در محشر کتابشان در دست راستشان است.

فرمود نور امام از جانب یمین انسان می تابد. در قیامت وقتی مؤمنین وارد صحنه های محشر می شوند قرآن می فرماید که «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى  نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِم »(حدید/۱۲) روز قیامت وقتی مؤمنین می آیند به محشر، نورشان در جلو و در سمت راستشان حرکت می کند. این ها در سایه نور به سمت بهشت حرکت می کنند. فرمود این نور امام است. در قیامت مردم را با امامشان صدا می زنیم و آن هایی که اصحاب الیمین اند «فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِه » کتابش به دست راستش داده می شود. پیداست آن هایی که به دنبال یک دسته از ائمه می روند اهل نجات اند و کتابشان در دست راستشان است. «فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلا» این ها کتابشان را می خوانند کاملا هم مزدشان را بهشان می دهند.

دسته دیگر هم پیداست؛ طرف دوم را نمی گوید. وقتی در محشر دنبال امام هایشان می آیند، کتاب هایشان در دست چپشان است؛ خود امام در ناحیه چپ است. این ها اصحاب الشمال اند و دنبال امامشان به سمت جهنم می روند. خودشان در تاریکی اند و امامشان هم در تاریکی است.

بلا فاصله بعد از این در قرآن می فرماید «مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبيلا» اگر در این دنیا به امام نرسیدی در قیامت هم نمی رسی. اگر در این دنیا دنبال امامی حرکت کردی که «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات » اولیاء خود را از نور به سمت ظلمات بیرون می برند، در قیامت هم در تاریکی هستی. قرآن در سوره مبارکه حدید به دنبال همان آیه ای که خواندم می فرماید در قیامت مؤمنین وقتی می آیند در فضای نورانی هستند؛ هم چشم دارند و هم فضا روشن است. نورشان جلوشان حرکت می کند و آن ها به دنبال نور می روند. امام جلو می رود و او به دنبال امام.

بعد از این فرمود «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُم » اما منافقین و منافقات، آن هایی که دنبال امام عدل نرفتند اوضاعشان خراب است؛ ولو نماز هم خوانده باشند، ولو به فروع عمل کرده باشند ولی دنبال امام نرفتند؛ دنبال امام حق نرفتند. این ها به مؤمنین می گویند بگذارید که ما از نور شما استفاده کنیم؛ پیداست که هیچ نوری ندارند. «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُم» یک مهلتی بدهید و یک نگاهی به ما بکنید تا ما هم از نور شما استفاده بکنیم و یک قبسی برداریم. بهشان گفته می شود «قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» بروید از دنیا نور با خودتان بیاورید.

اگر کسی در دنیا دنبال امامی رفت که فضای ولایتش فضای تاریکی است «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» نه فقط تاریک است بلکه کور هم می کند عاقبتش این است. به تعبیر حضرت «طَخْيَةٍ عَمْيَاء» این اولیاء ظلمت آدم ها را کور می کنند و در تاریکی می برنند. اگر کسی در دنیا این طور حرکت کرد و در تاریکی رفت و چشمش ازش گرفته شد، در قیامت دیگر نمی تواند به نور برسد. اما اگر در این دنیا دنبال امامی رفت که آن امام نور است، هم خودش نور است و هم به آدم نور می دهد، در قیامت هم چشمش باز است. اگر رویت را از آن امام برگردانی در قیامت کور می شوی.

مظهر ذکر الهی

این آیه در سوره مبارکه طه است؛ خدای متعال می فرماید ما ذکر برای شما فرستادیم. ذکر یعنی امام؛ در روایات تفسیر به امام شده است. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا»(طه/۱۲۴) هر کس از ذکر از امام روی برگرداند عیش او تلخ می شود. «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى » و در روز قیامت کور محشور می شود. کسی که رویش را از امام برگرداند در قیامت نابیناست. وقتی هم سوال می کند می گوید خدایا من چشم داشتم، «لِمَ حَشَرْتَني  أَعْمى  وَ قَدْ كُنْتُ بَصيرا» به او می گویند «قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا » مگر امام به سراغ شما نیامد؟ «فَنَسيتَها» روی خود را برگرداندی و امروز هم امام روی خویش را از تو برمی گرداند.

در فضایی که امام در آن نیست نه نور هست و نه چشم. در فضایی که امام در آن است هم نور هست و هم چشم. چشم فقط کافی نیست؛ دل انسان دیده دارد ولی اگر نور باطنی نباشد نمی بیند. چشم سر انسان هم اگر نور نباشد نمی بیند. اگر کسی در محیط امام بود، هم چشم دارد و هم برایش فضا روشن است. «يَسْعى  نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِم » اگر کسی از امام حق جدا شد، هم در تاریکی است و هم چشمش ازش گرفته می شود. «مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى » کسی در این دنیا رویش را از امام برگرداند و چشمش به نور امام بینا نشود و دلش به چراغ امام روشن نشود، در آخرت هم کور است و در تاریکی به سر می برد.

این دو آیه کاملا پشت سر هم است. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم » مردم را با امامشان صدا می زند؛ در این فضا «مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبيلا» کسی که در دنیا به امام نرسید در آخرت هم در تاریکی است. اگر کسی رویش را از امام برگرداند چشمش گرفته می شود. «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى» روایت می فرماید چشم دل و چشم سر هر دو را از او می گیرند. پس حجاب ظلمت حقیقی، حجاب فراعنه و طواغیت و اولیاء طاغوت است؛ آن ها هستند که آدم را کور می کنند و در تاریکی فرو می برند. آن ها آدم را از امام جدا می کنند؛ همین که کسی از امام جدا شد در تاریکی و کوری است.

کارکرد عاشورا در رفع حجب

این که می گویند محرم فرصت رفع حجاب هاست به این دلیل است که عاشورای امام حسین پرده را کنار می زند و صف ظلمانی دشمنان را به ما نشان می دهد. اگر عاشورا نبود همه در ظلمت می ماندیم. «إنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ الْهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجَاةِ» هم چراغ است و هم کشتی است و ما را از آن دریای طوفانی ظلمانی که قرآن توضیح داده «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْج »(نور/۴۰) نجات می دهد.

قرآن وقتی محیط ولایت همین اولیاء طاغوت و همین ائمه نار را توضیح می دهد می فرماید مثل ظلمات ته دریای عمیق مواجی که ابر هم رویش ایستاده است. موج دریا بعضا بیست متر یا سی متر، چه کار می خواهی بکنی؟ با آن گرداب هایی که کشتی را فرو می برد چه کار می خواهی بکنی؟ آنجا از عقل و توان آدم کاری بر نمی آید. در آن تاریکی فقط امام است که می تواند کمک کند. آن کسی که می تواند ما را از وادی ظلمات نجات بدهد و این فضای ظلمانی را بردارد، وجود مقدس امام علیه السلام است. این است که «إنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ الْهُدَی» اگر این چراغ نباشد همه را برده؛ هر کس چشمش را از امام حسین برداشته در ظلمات بنی امیه غرق شده و هر چه دست و پا زده بیرون نمی آید.

غزالی در کتاب اخلاقش یک بحثی مطرح می کند تحت عنوان «حرف اضافه زدن». در این باب می گوید آقا حرف اضافه زدن بد است و آدم باید سکوت کند. در ضمن بحث هایی که در باب «فضول الکلام» مطرح می کند یک بحثی دارد که در آن می گوید آقا ما می توانیم قاتلین امام حسین علیه السلام را لعن بکنیم؟ لعن قتله امام حسین علیه السلام بر ما جایز است؟ می گوید نه لعن نکنید چون شاید توبه کرده باشند؛ بگویید اگر توبه نکردند. می گوید یزید را هم لعن نکنید چون شاید به قتل امام حسین راضی نبوده باشد. مرحوم علامه امینی وقتی این جمله را نقل می کنند می گویند چرا انقدر حرف اضافه در باب فضول الکلام می زنید؟ اگر کسی چشمش را از عاشورا برداشت این طور می شود. کتاب اخلاق نوشته آدم معروفی هم هست در دنیای اسلام، آن وقت این آدم از یزید دفاع می کند. چرا؟ چون چشمش را از امام حسین برداشته است.

پس اصل ظلمات این ظلمات است. اگر در دنیا کسی از این ظلمات نجات پیدا نکرد و به امام نرسید، در روز قیامت هم در تاریکی است و هم نابیناست. «مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبيلا» این است که امام حسین مصباح الهداست. آن قدر این تاریکی پیچیده است که بیرون رفتن از آن خیلی سخت است و فقط با امام حسین می شود عبور کنی. اگر کسی دامن امام حسین را بگیرد اهل ذکر می شود و هیچ وقت از خدای متعال جدا نمی شود و از آن فضای ظلمانی و تاریک نجات پیدا می کند.