نسخه آزمایشی
سه شنبه, 18 ارديبهشت 1403 - Tue, 7 May 2024

جلسه چهارم حرم مطهر قم/ عبور از حجاب های ظلمانی و رسیدن به حجاب های نورانی- سیدالشهداء راه عبور از تمام حجاب ها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 7 مهرماه سال 96 است، که در ایام محرم در حرم حضرت معصومه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ انسان باید در این دنیا موانع را رفع کند و نسبت به عوالم بالا شهوداتی داشته باشد. یعنی در عین حالی که در دنیا مشغول زندگی است چشمش به حقائق باز باشد و یاد خدا را فراموش نکند. در این دنیا، هم راه رسیدن به این مقام باز است ولی ما در غفلتیم. انسان باید به مرتبه ای برسد که با چشم دل خدا را ببیند همان طور که حضرت امیر فرمودند من خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم. بزرگ ترین حجاب ظلمانی که مانع باز شدن چشم دل است ولایت طواغیت است. انسان باید اول از زیر یوغ طاغوت بیرون بیاید و این کار تنها با امام میسر است. در زمان ظهور چون دیگر طاغوت وجود ندارد دیگر حجاب ظلمانی به آن شکل وجود ندارد. نور ائمه در عوالم بالاتر شدید تر است؛ هرچقدر که چشم ما بیناتر باشد بیشتر می توانیم از این نور استفاده کنیم. منظور از حجاب های نورانی همین مقامات مؤمنین است. مؤمن با توجه به درجه خودش می تواند از نور امام استفاده کند. در دسترس ترین نور و شاهراه ارتباطی با خدای متعال سید الشهداء است که انبیاء اولوا العزم از این مسیر بهره ها برده اند. امام رضا علیه السلام طریقه سلوک با سید الشهداء را به ما آموخته اند.

لزوم رفع حجب در دنیا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . عرض کردیم که در فرصت دنیا که حقیقتا فرصت کوتاه و ایام اندکی است، قدم های بسیار بزرگی را می توان برداشت و باید این کار را کرد. ما باید به مقامی برسیم که در همین دنیا پرده ها را از جلوی چشم خودمان برداریم و باطن و ملکوت این عالم را مشاهده کنیم؛ این کار شدنی است. خدای متعال در سوره مبارکه اعراف به ما هشدار می دهد «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في  مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ وَ أَنْ عَسى  أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم »(اعراف/۱۸۵) چرا در ملکوت عالم تأمل و تفکر نمی کنند؟ چرا به ملکوت عالم نظر نمی کنند؟ شاید فرصت هایشان تمام شده باشد یا کم باشد. «قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم» فرصت برداشته شدن این حجاب ها و پرده ها در همین دنیاست.

در همین دنیا انسان می تواند به جایی برسد که به تعبیر بیانات معصومین علیهم السلام «وَ الْجَنَّة کَمَنْ رَئَاهَا»(1) گویا الان بهشت را می بینند و «هُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ» الان در بهشت متنعم اند «هُمْ وَ النَّار کَمَنْ قَدْ رَئَاهَا وَ هُمْ فیِهَا مُعَذَّبُونَ» گویا الان جهنم را می بینند و در جهنم عذاب می کشند.

یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین در باب اهل ذکر آمده است؛ اهل ذکر یعنی آن هایی که به امام و مقام ذکر رسیده اند؛ کسانی که «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه »(نور/۳۷) در نهج البلاغه آمده است که حضرت این آیه را خواندند و این شخصیت هایی را که هیچ تجارت و خرید و فروشی مانع توجه آن ها به خدای متعال و مانع اقامه صلات و توجه به حضرت حق و ایتاء زکات و دستگیری از مردم نمی شود، این شخصیت ها را توصیف کردند. هیچ چیز مانع این دو عمل آن ها نمی شود.

حضرت آن ها را توصیف کردند تا رساندند به اینجا که فرمودند «فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ  فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيه »(2)، گویا الان مشرف به اهل برزخ اند و اهل برزخ را می بینند؛ آن دوران طولانی اهل برزخ را الان دارند مشاهده می کنند. و از این عجیب تر فرمودند «حَقَّقَتِ  الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ  عِدَاتِهَا فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا» قیامت همه وعده های خودش را برای آنها محقق کرده و خودشان دیده اند و حالا برای دیگران هم پرده برداری می کنند و پرده ها را بالا می زنند و از قیامت و آن وقایعی که دیده اند و برایشان محقق شده صحبت می کنند. البته نمی خواهم بگویم که آن ها الان وارد قیامت اند؛ نه بعدا وارد قیامت می شوند ولی الان توانسته اند در باطن عالم راه پیدا بکنند و پرده ها از جلوی چشمشان کنار رفته است.

در قیامت، به اهل آن می گویند «لَقَدْ كُنْتَ في  غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَك »(ق/۲۲) شما از این صحنه ها غافل بودید «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَك» ما پرده ها را از جلوی چشم شما برداشتیم «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد». امروز چشم شما ریزبین و دقیق و تیزبین شده است و الا قبلا هم می توانستید این کار را بکنید.

علامه طباطبایی بزرگوار در یک بیان نورانی می فرمایند که وقتی می گویند در غفلت از این امر بودید که اولا این امر مهیا باشد و ثانیا امکان دیدنش برای انسان فراهم باشد؛ آن وقت اگر انسان رویش را برگرداند و بی توجهی کند می گویند غفلت کردی و ندیدی و الا اگر چیزی باشد که در معرض دید انسان نیست و انسان نمی تواند ببیند، نمی گویند شما غفلت کردید و ندیدید. تعبیر نورانی قرآن این است «لَقَدْ كُنْتَ في  غَفْلَةٍ مِنْ هذا» از این صحنه ها غافل بودید. پیداست انسان می توانسته این پرده ها را کنار بزند و در ظرف دنیا هم این حقایق را ببیند.

بعد از نماز صبح، وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صحبت می فرمودند جوان مؤمنی آنجا بود که داشت چرت می زد و به تعبیر ما خوابش برده بود. حضرت فرمودند «کَیْفَ أصْبَحْتَ»(3) حالا شاید مثلا معنای ظاهریش این است که شب را چه کار می کردی که الان حالت این طور است. عرض کرد «أصْبَحْتُ مَوْقِناً» من در حال یقین صبح کردم. بعد حضرت فرمودند یقین یک علاماتی دارد؛ علامت یقین تو چیست؟ گفت یا رسول الله علامتش صورت زردم و اندام لاغر من است؛ من جهنم و جهنمی ها را می بینم، بهشت و بهشتی ها را می بینم؛ اجازه می دهید بگویم چه کسانی در مجلستان بهشتی اند و چه کسانی جهنمی؟ حضرت فرمودند این جوان درست می گوید. بعد از حضرت خواست دعا کنید من به شهادت برسم و حضرت هم دعا کردند و در همان جنگی که پیش آمد به شهادت رسید.

می شود در همین دنیا این پرده ها از جلوی چشم انسان برداشته بشود و آدم به یقین برسد. ما نباید در عالم با شک و تردید راه برویم؛ نباید با حیرت راه برویم بلکه باید عوالم بعد از خودمان را ببینیم. بلکه بالا تر از عوالم بعد، در این دنیا ما باید به نحوی به رویت خدای متعال برسیم؛ نمی شود که انسان خدایی را که هیچ درکی ازش ندارد و نمی بیند عبادت بکند.

در روایات دیده اید که به ما فرمودند «اعْبُدِ اللَّهَ  كَأَنَّكَ تَرَاه »(4)، طوری خدا را عبادت کن که گویا خدا را می بینی، این درجه اول است. اگر در این مقام نیستی «فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك » لااقل در یک مقام باش که خود را در محضر خدای متعال و در معرض دید خدای متعال بدانی؛ بدانی دائما در منظر حضرت حق هستی. اگر این طور نشد اعمال ما دیگر عبادت نمی شود. خدایی که من از او غایبم و او هم از من غایب است، من از او غافل او هم از من، عبادت نمی خواهد. این عبادت نیست بلکه تیری در تاریکی انداختن است. عبادت یکی از این دو چیز را می خواهد؛ کمال عبادت این است که انسان معبود خودش را مشاهده کند و پایین ترش هم این است که احساس کند که در محضر خداست. حالا من حجاب دارم او که حجاب ندارد.

از حضرت امیر سوال شد شما پروردگار خودت را دیده ای؟ فرمود «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه » من ربی را که ندیده باشم عبادت نمی کنم. بعد یک ابهامی را برطرف کردند؛ چون بعضی از فرقه ها معتقدند که خدای متعال را با چشم سر می شود ببینی. این خلاف مبانی اهل بیت علیهم السلام است و موجب می شود خدای سبحان به مخلوقات تشبیه بشود در حالی که به ما فرموده اند هیچ شباهتی بین خدای متعال و خلق نیست و باید از تشبیه پرهیز کنیم. برای این که این تشبیه پیش نیاید حضرت فرمودند «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَار» چشم ها نمی تواند با رویت ظاهری خدای متعال را ببیند. خدا را با چشم سر، مثل ماه و زمین و خورشید نمیتوان دید؛ این کار ممکن نیست چون خدای متعال جسمانی نیست. «وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان » ولی اگر ایمان در قلوب محقق شد، اگر انسان نورانی به نور ایمان شد می تواند به رویت خدای متعال برسد.

گاهی خدای متعال در قرآن وقتی داستان انبیاء خودش را ذکر می کند، در داستان این پیامبران بزرگ همین نکته را توضیح می دهد. می فرماید ابراهیم خلیل ملکوت آسمان ها را دید که صاحب یقین شد و داستان را توضیح می دهد که چطور پرده ها کنار رفت و حضرت ابراهیم توانست باطن این عالم را در همین دنیا ببیند. خدای متعال در باب موسای کلیم می فرماید که حضرت موسی عرضه داشت که «رَبِّ أَرِني  أَنْظُرْ إِلَيْك »(اعراف/۱۴۳) خودت را به من ارائه کن تا من به وجه تو نظر کنم و تو را ببینم؛ موسای کلیم پیامبر اولو العزم است؛ بعد از این همه سیر و سلوک و پیامبر اولو العزم شدن می دانست که خدا را با چشم سر نمی شود ببینی پس لابد مقصود حضرت موسی یک رویت دیگری بوده است.

رفع حجاب های ظلمانی

عرض کردیم که اگر انسان نتواند این جا این چشم دل را باز کند «وَ مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبيلا»(اسراء/۷۲) نمی شود در آخرت این چشم باز بشود؛ فقط آن هایی که اهل این بصیرت هستند در قیامت بصیرتشان بیشتر می شود و بیشتر رشد می کنند ولی کسانی که چشمشان بسته است و در این دنیا وارد این راه نشده اند نمی توانند ببینند. سؤالی که هست این است که چطور می شود انسان به این درجه برسد که پرده ها را کنار بزند و بتواند ببیند؟

عرض کردیم موانع دو دسته هستند؛ از یک دسته از آن ها تعبیر می شود به حجاب های ظلمانی که انسان اگر به آن ها گرفتار شود در تاریکی و ظلمت زندگی می کند که البته ممکن است انسان به این تاریکی ها عادت کند و برایش عادی بشود ولی این ظلمت و تاریکی همچنان وجود دارد. به تعبیر قرآن این فضا، ضنک و ضیق است؛ اگر همه امکانات هم در اختیار انسان باشد باز در تنگناست. این ظلمت ها گناهان ماست. بعد گناهان صفات بد، انسان را از خدا دور می کند و مانع می شود که انسان بتواند متحقق به حقیقت ایمان بشود. اعتقادات فاسد هم دسته بعدی این هاست؛ این ها حجاب اند. هر کدام از این ها نمی گذارد که انسان حقایق عالم را ببیند و بین انسان و حقایق پرده می اندازد.

همه این حجاب های تاریک و ظلمانی که بعضا بسیار حجاب های سنگینی هستند، یک اصل و اساس و ریشه دارند؛ به تعبیر قرآن اصل و اساس ریشه این حجاب های ظلمانی اولیاء طاغوت اند که طرفداران و پیروان خودشان را وارد فضای ظلمانی ولایت خودشان می کنند. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/۲۵۷) به تعبیر معارف ما فراعنه عالم در همه امت ها ائمه ضلال اند؛ آن ها اولیاء طاغوت اند و دعوت به طغیان می کنند و طغیان و سرکشی را در مقابل خدای متعال در امت خودشان بسط و نشر می دهند. این ها محیط سرپرستی شان تاریک و ظلمانی است.

نجات از این فضای ظلمانی، نجات از همه تاریکی ها، نجات از جهنم به این است که انسان از محیط ولایت این ائمه نار عبور کند و بیرون بیاید و خارج بشود که البته بسیار سخت است. اینطور نیست که به راحتی بشود از دام شیطان بیرون بیایی. رها شدن از شیطان کار آسانی نیست؛ او با خدا درگیر است و به خدای متعال گفته که من همه اینها را فریب می دهم و اغوایشان می کنم. طاعت خودم را برایشان تزیین می کنم و آن ها را می آورم تحت سلطه خودم و عبد خودم می کنم و نمی گذارم بنده تو بشوند. شیطان کارش همین است.

«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني  آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين »(یس/۶۰) شیطان می خواهد ما را عبد خودش کند. با این که دشمن آشکار ماست ولی ما را عبد خودش می کند. گفته «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين »(ص/۸۳) همه را اغوا می کنم و فریب می دهم؛ طرحی در می اندازم که احدی جان سالم از این طرح به در نمی برد «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين » مگر انبیاء، مگر اولیاء معصوم. واقعا هم آن فضای تاریکی که ایجاد کرده فضای سخت و سنگینی است؛ حجاب های تاریکی که بین ما و خدای متعال است از جمله گناه و صفات و اعتقادات و نیات بد، همه این ها برمی گردد به یک دستگاه؛ آن دستگاه است که اساس این تاریکی هاست و انسان باید از آنجا عبور کند و عبور کردن هم به این راحتی ها ممکن نیست.

چراغ هدایت در ظلمات

در سوره مبارکه نور وقتی قرآن داستان این فضای تاریک و داستان حاکمیت این اولیاء طاغوت و دستگاه شیطان و شیاطین انس و جن را توضیح می دهد می فرماید «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور/۴۰) اگر خدای متعال چراغی برای یک کسی روشن نکند که با این چراغ دلش روشن بشود و راهش را ببیند، هیچ چراغ دیگری وجود ندارد که راه را روشن کند و همه امکانات آنجا خاموش می شوند. اهل بیت در روایات ما آن چراغ را معنا کرده اند «إِمَاماً مِنْ  وُلْدِ فَاطِمَة»(5) اگر خدای متعال نور امام را به انسان نرساند در آن تاریکی هیچ چراغ دیگری نیست.

حضرت فرمودند اگر در دنیا نتوانست به امام برسد و در فضای تاریک باقی ماند «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً» یعنی امام، «فَما لَهُ مِنْ نُور» در قیامت هم در تاریکی است. یعنی این حجاب ظلمانی تا قیامت باقی است. آن هایی که در این دنیا نتوانسته اند راهی پیدا کنند، در آخرت هم در تاریکی اند. دنیای انسان تا وقتی که به امام نرسیده تاریک است؛ هم درون انسان تاریک است و هم بیرون انسان.

امام هشتم ارواحنا فداه در یک بیان نورانی فرمود «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ  الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم »(6) امام مانند خورشیدی است که طلوع کرده و همه آفاق عالم را روشن کرده است. انسان اگر به امام برسد در فضای نور قرار می گیرد؛ اگر خورشید نور امام در قلب انسان طلوع کند، آن وقت از درون هم نورانی می شود. در روایات دارد که امام قلب مؤمن را نورانی می کند و اگر امام در قلب مؤمن طلوع کرد و نور امام وارد قلب مؤمن شد، از خورشید در وسط روز روشن تر است. این بیتی که همه شما حفظ هستید، معنای همین روایت است؛ «به ذره گر نظر لطف بو تراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند». اگر قلبی به نور امام خود نورانی شود، خورشیدی می شود که دیگران از نورش استفاده می کنند؛ چراغی می شود در راه دیگران و مصباح دیگران می شود.

انسان باید بتواند حقایق عالم را ببیند؛ باید بتواند باطن عالم را ببیند و بتواند در این دنیا ملکوت را مشاهده کند؛ انسان باید بتواند از محیط شک و حیرت بیرون برود؛ مؤمن که نباید در حیرت زندگی کند؛ مؤمن نباید تیر در تاریکی بیاندازد. نباید «سنگ مفت، گنجشک مفت» کند و بگوید حالا شاید قیامتی باشد پس ما احتیاطا نماز می خوانیم که اگر قیامت شد گرفتار نباشیم؛ این که نماز نیست. مؤمن اگر نماز می خواند باید قیامت خودش و رب خودش را ببیند و بفهمد برای چه دارد نماز می خواند؛ مؤمن باید بفهمد به کدام سمت حرکت می کند.

چطور ممکن می شود که با این حجاب تاریکی که ابلیس انداخته این کار را کرد؟ ابلیسی که شش هزار سال عبادت اخروی داشت و این طور عبادت خودش را به آتش کشید و گفته است همه این ها را می برم و جهنمی می کنم؛ «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين» فریبشان می دهم و از در دوستی می آیم و تبعیت از خودم را برایشان تزیین می کنم و در نظرشان زیبا جلوه می دهم. چطور می شود از این محیط تاریک نجات پیدا کرد؟ یکی از تیرهایی که شیطان به سمت انسان می اندازد این است که انسان را به گناه و به صفات بد می کشاند؛ به شک و حیرت و اعتقادات فاسد می کشاند؛ این ها تیرهای شیطان است. چطور می شود از این ها نجات پیدا بکنیم؟

این حجاب را من و شما نمی توانیم برداریم؛ این حجاب را امام علیه السلام خرق می کند؛ این تاریکی را امام بر می دارد. در روایات دارد راهش هم این است و از اینجا شروع می شود که شما تسلیم امام بشوید. اگر انسان حرف گوش کن شد و هرچه به او گفتند، همه قوای خودش را تسلیم کرد، چشم و گوش و حواس و قلب و فکرش را تسلیم کرد نورانی می شود. حتی مهم تر از حواس انسان این است که فکر انسان تسلیم باشد و آن طور که امام می گوید بیاندیشد؛ قلب انسان تسلیم باشد و آن طور که امام می گوید سبک و سنگین کند و وزن و ارزش گذاری کند. این قلب باید در اختیار امام باشد. اگر تسلیم شد و مقام سلم پیدا کرد، آن وقت خدای متعال این قلب را از آلودگی ها و از غفلت ها پاک می کند. این می شود یک قلب روشن، قلبی که فضای عالم را نورانی می بیند و تسلیم امام است.

انسان تا وقتی که به اینجا نرسیده باشد در فضای تاریکی است. در تاریکی هرچه نگاه کنی جز ظلمت وتنگنا هیچ چیز نمی بینی. انسان، در شب تاریکی که هیچ نوری نباشد جز وحشت و ترس و حیرت ندارد. انسان تا به امام نرسیده باشد، به هر طرف که نگاه می کند زندان است؛ این خورشید و زمین و ماه و آسمان و این دنیایی که می بینیم زندان ما هستند. در این حالت انسان در حیرت و شک و ترس و ضلال است اما همین که به امام رسید و چراغ روشن شد همه این ها محو می شوند. اول خودت محو می شوی؛ در درون انسان نور امام می آید و انسان می بیند من هیچم. همین آدمی که تا دیروز ادعای تفرعن می کرد و فرعون نفسش سرکشی ها داشت و همه چیز را به خودش نسبت می داد حالا خودش را به حساب نمی آورد.

ما یک استادی داشتیم برای این که آدم را تربیت کنند این طور می گفتند؛ -البته مؤمن نباید اینگونه باشد- استاد ما می فرمود آقا ما همه مان فرعونیم فقط مصرهایمان کوچک و بزرگ دارد. پایش که می افتد می بیند با رفیقم، با همسرم، با برادرم، با فرزندم، با استادم، با شاگردم، با کارگرم، با مسئولم، با همه نزاع داریم منتها محیطمان فرق می کند.

همین آدمی که تفرعن نفس دارد و خودش را می بیند و سر و صدا می کند وقتی چراغ هدایت را روشن می بیند متوجه می شود که خودش هیچ است. «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في  أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق »(فصلت/۵۳) آیات خودمان را در آسمان ها و درون خودشان به آنها نشان می دهیم تا معلوم شود که جز حضرت حق چیزی موجود نیست؛ همه آیات اند، همه نشانه هستند. همین آدمی که تا دیروز در حیرت بود و همه عالم برایش حجاب و زندان و تنگنا بودند، الان که پرده ها کنار رفت به هر طرف که نگاه می کند نشانه او را می بیند. آیات الهی با او صحبت می کنند و مرتب با آیات الهی سروکار دارد. صفحات عالم برایش یک کتاب وجودی است که مرتب از این کتاب درس می گیرد و استفاده می کند و به یقینش افزوده می شود. این ها حالات کسانی است که راهشان به امام باز بشود و هدایت بشوند.

از بین رفتن ظلمات در زمان ظهور

اما باید بدانیم که در عالم وقتی این حجاب های ظلمانی برداشته می شود که امام ظهور کند و به وسیله او کل بساط ظلمت برچیده خواهد شد؛ آن دوران، زمان ظهور است که این حجاب برداشته می شود و عالم کلا روشن می شود. به تعبیر نورانی کتاب الهی «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/۶۹) این آیه به زمان ظهور تأویل شده است. زمین با نور پروردگارش که همان نور امام است روشن می شود؛ امام نور الهی است. با این چراغی که خدا روشن کرده است زمین روشن می شود و فضای ظلمانی هم جمع می شود. این محیط ظلمانی محیط شک و حیرت است که اولیاء طاغوت ایجاد کرده اند.

امیرالمؤمنین دوران اولی را وقتی توضیح می دهد می فرماید «طَخْيَةٍ عَمْيَاء»(7)، کسی که در این حجاب قرار بگیرد هم فضا برایش تاریک است و هم چشمش گرفته می شود؛ آدم کور در فضای تاریک چه کاری می تواند بکند؟ وقتی انسان به امام برسد چشم قلبش باز می شود و همه عالم را روشن می بیند. در پرتو امام همه عالم را می توان دید.

ابو بصیر می گوید با امام صادق علیه السلام کنار مسجد ایستاده بودیم؛ حضرت فرمودند از این اشخاص که می آیند بپرس جعفر بن محمد را ندیده ای؟ پرسید و همه گفتند نه در حالی که حضرت کنار دستشان بود؛ حضرت را نمی دیدند و این برای امام یک چیز بسیار عادی است و اصلا مهم نیست. همه گفتند ندیدیم، ندیدیم. تا ابو هارون مکفوف که نابینا بود آمد. حضرت گفتند حالا از ابو هارون بپرس. ابو بصیر پرسید امام صادق را ندیده ای؟ گفت مگر نمی بینی آقا کنارت ایستاده اند.

آدم اگر به نور امام نورانی بشود این طور می شود. اول امام را می بیند و بعد در پرتو امام همه عالم را می بیند. مثل این که ما وقتی خورشید طلوع می کند اول نور خورشید را می بینیم و بعد طبیعت را می بینیم. کسی که به امام برسد با امام همه عالم را می بیند. وقتی با امام همه عالم را ببینی، خودت را هیچ چیز نمی بینی و عالم را هم جز آیات نمی بینی. آفاق را می بینی ولی چیزی جز آیات نمی بینی. این اولین قدم در همراهی با امام است.

وقتی حضرت حجت ظهور می کنند این حجاب از کل عالم کنار می رود. از دوران ظهور حضرت در روایات این طور تعبیر شده که این حجاب ظلمانی برداشته می شود و پرده این شب تاریک کنار می رود و حقیقت توحید و نور امام در عالم آشکار می شود. این برای عصر ظهور است ولی قبل از ظهور هم آن هایی که تلاش کرده اند تا خودشان را به امام برسانند شمه ای از این را می چشند.

این همراهی با امام از تسلیم شروع می شود؛ اگر کسی تسلیم شد و مقام سلم پیدا کرد و قوای خودش را به امام سپرد، آرام آرام تطهیرش می کنند و وقتی پاک شد، نورانی می شود و وقتی نورانی شد دیگر همه عالم را با نور امام می بیند. وقتی انسان اینطوری با نور امام نگاه کند دیگر حیرت ها و شک ها برداشته می شود و انسان صاحب یقین می شود. کسی که با نور امام نگاه کند، نور امام همین طور که برایش عالم ملک را روشن می کند عالم ملکوت را هم روشن می کند. بالاتر از عالم ملکوت را هم روشن می کند. خورشید منظومه شمسی وقتی طلوع می کند فقط منظومه ما را روشن می کند؛ یعنی همه این نظام کیهانی را روشن نمی کند فقط منظومه ما را روشن می کند ولی امام خورشیدی است که همه کائنات را روشن کرده.

«هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ  فِي  السَّمَاوَاتِ  وَ الْأَرْض »(8) نور امام در همه عوالم وجود دارد یعنی از عالم بالا تنزل پیدا کرده و یک به یک عوالم را روشن کرده است تا آمده و به عالم ما رسیده؛ هر چه بالاتر بروی قهر و غلبه این نور بیشتر است. هر چه در عوالم بالاتر بروی نور امام شدید تر و کامل تر می شود و وقتی برسید به سرچشمه که امام است می بینید این نور همه کائنات را روشن کرده است. این نور را خدای متعال در همه عوالم خلقت تنزل داده تا به ما رسیده است.

حجب نورانی و رفع آن

اگر کسی به امام برسد وارد وادی نور شده و کسی که وارد وادی نور شد به اندازه ای که نور امام در وجودش است می تواند عالم را ببیند؛ اگر آن منزلت پایین نور درون اوست و منزلت پایین ایمان را دارد فقط همین افق اول را می تواند ببیند و با بالاتر رفتن ایمان شخص این دید وسیع تر می شود. اگر کسی با نور امام ببیند دیگر در این دنیا هرچه می بیند الهی می بیند و دیگر برایش ظلمت و حیرت و شکی نیست؛ کسی به امام رسید به یقین می رسد. چراغ که روشن بشود حیرت و شک از بین می رود اما اینکه تا کجای عالم را می شود ببینید و در کدام عالم می شود آیات خدا را ببینید بستگی به این دارد که چقدر قلب شما نورانی بشود.

اگر به مرحله اول نور امام رسید، عالم ملک را آیات خدا می بیند و به درون خودش را هم که نگاه می کند ملک خود را آیات خدا می بیند؛ اگر با امام در وادی نور سیر کرد و پشت سر امام قدم برداشت و جلو رفت، یک قدم که بالاتر می رود، مرتبه کامل تری از نور امام ظهور پیدا می کند. این انسانی که وارد وادی نور شده اگر در درجه اول بماند به درجه اول ایمان رسیده است. شک و حیرت ندارد و در ایمان و یقین و نورانیت است ولی اگر یک قدم دیگر با امام سیر کرد، در مقام بالاتر آن نوری را که خدای متعال نازل کرده می بیند. وقتی به مقام کامل تر می رسد، در آن مقام به خودش که نگاه می کند ملکوت خودش را می بیند «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ء»(مؤمنون/۸۸)،  ودر آنجا حضور حضرت حق و احاطه الهی را مشاهده می کند. عامل را هم که نگاه می کند ملکوت عالم را می بیند. گاهی از این ها تعبیر به حجاب نور می کنند.

براساس قرآن مقامات ائمه علیهم السلام درجات مؤمنین هستند. «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّه »(آل عمران/۱۶۳) در کافی شریف حضرت فرمود «فَهَذَا ذِكْرُ اللهِ دَرَجَاتُ الإيمانِ »(9) محیط ولایت امام درجاتی دارد و این درجات، درجات مؤمنین است. مؤمن وقتی رشد می کند، هر درجه ای که بالا می رود برایش یک درجه جدیدی از نورانیت پیدا می شود و عوالم جدیدی برایش مشهود می شود. می تواند عوالمی را ببیند که قبلا نمی دید و نور عظیم تری در اختیارش قرار می گیرد.

دیدن دو چیز می خواهد؛ هم باید در بیرون خورشیدی و چراغی باشد و هم من چشمی داشته باشم و این چشم بینا باشد. اگر نور و چشم نباشد نمی شود ببینی، فضا تاریک باشد نمی شود ببینی، این خورشید که در همه کائنات است خورشید امام است. اگر چشم دلمان باز شد و نورانیتش به اندازه درجه اول بود، درجه اول را می بینیم ولی اگر نوری که در قلب و چشم دل ما طلوع می کند نور شدید تر و کامل تری بود، عالم بزرگ تری را با آن نور می بینیم و این مراتب ادامه دارد تا برسید به آنجایی که به سر چشمه است. در آن سر چشمه، حقیقت وجودی و نور امام در آن مقام درک می شود. آن وقت انسان همه عالم را در آن منزلت به عنوان آیات الهی می بیند. هرچه جلوتر بروید، عوالم باطنی تری برای انسان مشهود می شود.

از این ها تعبیر می شود به حجب نور و این ها هم با امام سلب می شوند. یعنی اگر امام طلوع نکند انسان در تاریکی است؛ وقتی طلوع کرد انسان وارد وادی نور می شود و در حجب نور قرار می گیرد؛ اگر منزلت بالاتری از ولایت امام و نور امام در قلب انسان ظاهر نشود و تجلی نکند قلب در همین مرتبه اول می ماند. آن چراغی که خدای متعال در عالم روشن کرده که با آن می شود کائنات را دید و مقامات توحید و ایمان و یقین را کسب کرد وجود مقدس امام است.

شاهراه امام حسین علیه السلام

«إنَّ الْحُسَیْنَ مِصبَاحُ الهُدَی» امام حسین علیه السلام آن چراغی است که خدای متعال در قلب نبی اکرم روشن کرد. اگر کسی به امام حسین برسد از فضای تاریکی نجات پیدا می کند؛ اگر با امام حسین سیر کند، عوالم نور را پشت سر می گذارد و از عالم ملکوت هم عبور می کند و می تواند به مقامات بالاتر از آن عالم هم دست پیدا کند؛ کما این که انبیاء اولو العزم همین طورند، کما این که اصحاب سید الشهداء این طور هستند. انبیاء اولو العزم هم در یک مقاماتی سیرشان با سید الشهداء به کمال رسیده است و در این باب روایت فراوان است.

«مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَة»(قصص/۳۰) تعبیر قرآن این است که خدای متعال وقتی با موسای کلیم صحبت کرد، از جانب راست آن وادی ایمن از یک بقعه مبارکه ای این حقیقت برای موسی آشکار شد و خدای متعال با او تکلم کرد و کلیم الله شد. حضرت فرمود «الْوادِ الْأَيْمَنِ» فرات است و «الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَة» کربلاست. یعنی موسای کلیم هم اگر خدای متعال با او صحبت می کند، از وادی سید الشهداء با او صحبت می کند. انبیاء اولو العزم هم این طور هستند. حضرت ابراهیم خلیل هم اینطور است و در مقامات خودشان یک جایی سیرشان با امام حسین به کمال رسیده است.

به همین خاطر است که سیر در همه مقامات با وجود مقدس سید الشهداء، هم ممکن است و هم آسان. آسان از باب این که راحت تر از راه های دیگر است؛ راه سید الشهداء راه آسان تر راه سریع تری است. بنابراین انسان هیچ وقت نباید چشم دلش را از عاشورای امام حسین بردارد. نه فقط در این ایام بلکه هر صبح و شبش باید با امام حسین باشد.

امام رضا ارواحناه فداه فرمودند که وقتی محرم وارد می شد کسی لبخند بر لب پدر من نمی دید. دائم بر حزن حضرت افزوده می شد و روز عاشورا روز غصه و حزن پدر من یعنی وجود مقدس موسی بن جعفر سلام الله علیه بود. در یک روایت عجیبی دیدم فرمود اگر روزی نام ابا عبدالله جلوی امام صادق علیه السلام برده می شد، کسی آن روز لبخند به لب حضرت نمی دید. شاید در کامل الزیارات بود می گوید محضر امام صادق بودم که حضرت آب نوشیدند و چشمشان پر از اشک شد. بعد قاتلین امام حسین را لعن کردند و بعد فرمودند اگر کسی آب بیاشامد و یاد امام حسین علیه السلام کند و قتله امام حسین را لعن کند، خدای متعال هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او پاک می کند. این وادی امام حسین علیه السلام است.

امام رضا ارواحنا فداه فرمود فرمود ای پسر شبیب «إِنْ  سَرَّكَ  أَنْ  تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْك »(10) اگر می خواهی وقتی به ملاقات خدا بروی هیچ گناهی نداشته باشی «فَزُرِ الْحُسَيْن » امام حسین علیه السلام را زیارت کن چه از دور و چه از نزدیک. فرمود «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ  سَرَّكَ  أَنْ  تَسْكُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ وَ آلِه » اگر می خواهی که در غرفه های بهشتی و در جوار وجود مقدس رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، که مقامی وصف نشدنی است، ساکن بشوی «فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْن » راهت را با آن ها جدا کن؛ تا هر کجا که ادامه شان هست صفت را از آن ها جدا کن و آن ها را لعن کن؛ هر کجا که رنگ و بوی آن ها هست نمان.

به قول یکی از اساتید؛ سید الشهداء کل عالم را دو دسته کرده است؛ مخالفین و موافقین. بعد حضرت فرمودند یابن شبیب اگر دوست می داری «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ  سَرَّكَ  أَنْ  تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَاب » اگر می خواهی خدا آن ثوابی را به تو بدهد که به شهدای سید الشهداء داد «مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْن » خیلی بیان عجیبی است. اگر از غیر معصوم فرموده بود نمی شد به این کلام تکیه کرد ولی امام رضا معصوم است. امام رضا ارواحنا فداه فرمودند «فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ » هر وقت یاد امام حسین افتادی، صبح، شب، سحر، بی وقت از خواب پریدی، التماس امام حسین کن و بگو «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُم » ای کاش من با شهدای شما بودم. التماس کن «فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما» ای کاش بودم و به آن فوز می رسیدم. بعد حضرت فرمودند که اگر می خواهی با ما محشور بشوی رمزش یک کلمه است؛ باید ولایت ما را داشته باشی.

این ها سیر با امام حسین است؛ همه این ها راه سیر است. امام حسین علیه السلام راه سیر را نشان می دهند. اگر می خواهید این راه طولانی را با امام حسین سیر کنید این طور سیر کنید که حضرت رضا فرمودند. همان فرمایشاتی که روز اول محرم حضرت به ریان بن شبیب فرمودند. سیر در محرم با امام حسین همان سیری است که وجود مقدس علی بن موسی الرضا روز اول محرم فرمودند.

در صدر همه این دستورات هم یک روضه سید الشهداء خواندند و فرمودند «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب » بعد فرمودند اگر که اشکت بر گونه ات جاری شد «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْك » اگر اشکت بر گونه جاری شد «غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَه » همه گناهات را خدای متعال پاک می کند. «صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيرا» کم یا زیاد و کوچک یا بزرگ. اگر کسی در مقام بکاء بر سید الشهداء باشد این گونه می شود. این آداب سیر با امام حسین علیه السلام است که راه را باز می کند.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 342

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 53

(4) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 526

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 195

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200

(7) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 48

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(9) تفسير العياشي، ج 1، ص: 136

(10) الأمالي(للصدوق)، النص، ص: 130