نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه دوم دفتر آیت الله وحید/ مقابله با کفر و فسق در عالم با عاشورای سیدالشهداء

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 6 مهرماه سال 96 است، که در ایام محرم در دفتر آیت الله وحید ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ امام حسین علیه السلام وقتی قیام کردند که دستگاه شیطان و کفر ترازو و معیار امت را از کلمه ایمان که امیرالمؤمنین است برگرداندند و کفر و فسق را در جهان اقامه کردند و اینگونه جای منکر و معروف عوض می شود و منکر خوبی به شمار می آید و معروف بین مردم بد می شود. نظام مادی که در طول تاریخ شکل گرفته و الان هم ادامه دارد ناشی از همین موضوع است. حضرت قیام کردند تا امت را به محور حقیقی و درست خودشان برگردانند

اهداف قیام عاشورا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ  لِطَلَبِ  الْإِصْلَاحِ  فِي  أُمَّةِ جَدِّي  ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي » آنچه همه بزرگان در طول تاریخ در توصیف واقعه عاشورا گفتند، نسبت به آنچه که در بیانات معصومین آمده بسیار کوچک است. این واقعه ای است که تمام کائنات حتی عالم انبیاء و اولیاء الهی را هم تحت تأثیر قرار داده و خدای متعال در آخرین مراحل سیری که به انبیاء خودش می داده، آنها را وارد وادی کربلا کرده و از این مسیر، راه آنها را هموار فرموده است. همه کائنات درگیر این حادثه هستند و لذا تحلیل این حادثه کار دشواری است و باید از بیان خود معصوم استفاده کرد.

یکی از بیانات راهگشای سیدالشهداء علیه السلام همان وصیت نامه ای است که حضرت برای برادرشان محمد حنفیه نوشتند و به تعبیری در آغاز، مرامنامه خودشان را بیان کردند که بنیان این قیام و این اقدام حضرت بر توحید و نبوت و معاد است. اگر توحید و نبوت و معادی نباشد، صلاح و فساد و معروف و منکری هم نیست. بعد از آن حضرت فرمودند که من برای چهار هدف اقدام نکردم «لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً» و برای چند مقصد دیگر قیام کردم؛ اول این که «لِطَلَبِ  الْإِصْلَاحِ  فِي  أُمَّةِ جَدِّي » فسادی در مقیاس امت تاریخی نبی اکرم اتفاق افتاده که حضرت می خواهند آن را اصلاح کنند «أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللَّه  وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِين »(1).

اما جمله دومی که حضرت فرمودند «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ» اراده من این است که امر به معروف و نهی از منکر کنم. این چه معروفی است که سیدالشهداء می خواهند امر به او کنند و چه منکری است که حضرت در صدد نهی از آن هستند؟ در یک کلمه پاسخ امر را وجود مقدس امام صادق علیه السلام به ابوحنیفه فرمودند. وقتی ایشان در عراق آمده بودند و در حیره سکنی گزیده بودند، ابوحنیفه به دیدار حضرت آمد و سوالاتی از امام صادق علیه السلام کرد. یک سؤال این بود که «مَا الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوف »(2) امر به معروف چیست؟ حضرت فرمودند «يَا أَبَا حَنِيفَةَ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ » فرمودند معروف آن کسی است که در نزد آسمانی ها و زمینی ها به معروف شناخته می شود و آن امیرالمؤمنین علیه السلام است.

دوباره عرض کرد که منکر چیست؟ حضرت فرمودند «قَالَ اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاه  أَمْرَه وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِهِ»  فرمودند منکر همان دو نفری هستند که در حق حضرت ظلم کردند و امر خلافت را ربودند و مردم را علیه حضرت کردند. باز عرض کرد که پس نهی از منکر این نیست که کسی را در حال گناه ببینیم و او را از آن گناه باز بداریم؟ فرمودند «لَيْسَ ذَاكَ أَمْرٌ بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْيٌ عَنْ مُنْكَرٍ إِنَّمَا ذَلِكَ خَيْرٌ قَدَّمَه » بله این کار خوبی است که کسی جلوی گناهی را بگیرد ولی آن نهی از منکری که امام می کند و در رأس نهی از منکرهاست این نیست.

هم در باب معروف و هم در باب منکر، گاهی ارتکاب وجود دارد. گاهی یک کسی مرتکب معروف می شود و نماز می خواند و روزه می گیرد و زکات می دهد یا خدایی نکرده مرتکب منکر می شود و شرب خمر می کند و فساد اخلاقی و نگاه حرام و نیت ناپاک دارد، این یک قدم از این ارتکاب معروف یا ارتکاب منکر است. اما گاهی یک قدم جلوتر است و اشخاص یا گروه هایی اشاعه معروف و منکر می کنند و وسیله گسترش معروف و منکر را فراهم می کنند و برای این که گناه کردن یا نکردن آسان بشود بستر درست می کنند و این اشاعه می شود.

مثلا شهر را یک جوری ساختند که تسهیلات شهر برای رفتن به زیارت وجود مقدس فاطمه معصومه سلام الله علیها باشد یا می شود کشور را یک جوری ساخت که قبله اش امام رضا علیه السلام باشد و رفتن به زیارت امام رضا تسهیل بشود. می شود هم یک کاری کرد که رفتن به زیارت امام رضا مشکل بشود اما رفتن به سفرهای دنیایی آسان بشود. مثلا گردش هایی که پر از ابتهاجات و لذت های مادی است آسان تر بشود. وظیفه حاکمیت ها همین است که بستری برای گسترش خیر و تسهیل عبادات و سخت شدن گناه درست کنند. کسی را مجبور نمی کنند ولی بستری درست می کنند که گناه کردن دشوار بشود و عبادت کردن آسان بشود.

این مثل خیلی لطیفی نیست ولی گویاست، می دانید که تخلی آدابی دارد و رو به قبله انجامش حرام است. اگر کسی این سنگ توالت را رو به قبله نصب کند، رعایت این حکم سخت و دشوار می شود. گاهی در مکه دیدم، چون آنها در داخل خانه حرام نمی دانند و در تخلی را رو به قبله می سازند. همه روزهای اول رعایت می کنند و بعد به تدریج رعایت نمی شود و کار سخت می شود. آن کسی که می خواهد معصیت کند برایش آسان است و آن کسی که می خواهد عبادت کند کار برایش دشوار می شود. پس یا برای تسهیل گناه و یا تسهیل عبادت بستر درست می کنند.

در همین کشور ما یک دوره ای وقتی می خواستند بی حجابی بیاورند، به جبر چادر از سر نوامیس مسلمان ها برداشتند و با قهر، مردها را متحد الشکل کردند و با میخ روی سر اشخاص کوبیدند. ولی یک دوره دیگری پیش آمده که بستر را جوری کردند که بی حجابی مسیرش هموار شده و تبدیل به شرافت شده است و حجاب مسیرش سخت و به ضد شرافت تبدیل شده است. در این دوره بی حجابی بیشتر گسترش پیدا کرده بدون این که جبر ظاهری باشد. به تعبیری یک جبر محیطی درست می کنند و بستر را به گونه ای هموار می کنند که عبادت دشوار می شود و معصیت آسان می شود.

به عنوان مثال یک کسی مرتکب شرب خمر می شود ولی یک بار میکده های بزرگ به پا می کنند و تبلیغ و ترویج می کنند و این اشاعه منکر است. این بسیار سخت تر از اولی است. معنی ندارد انسان با آن کسی که مواد مخدر مصرف می کند مبارزه کند و بگوید مبارزه مواد مخدر یعنی این. ولی آن کسانی که شبکه های تولید و توزیع مواد مخدر را در عالم درست می کنند و به یک تجارت بزرگ بین المللی تبدیل می کنند، آدم بگوید با اینها نباید مقابله کرد چون این که مقابله با مواد استعمال مواد مخدر نیست.

اقامه معروف و منکر

از این دو مرحله بالاتر هم داریم که مرحله اقامه است. مرحله اقامه، مرحله ای است که در قلوب و عقول جامعه تصرف می شود و ترازوهای اجتماعی زیر و رو می شود. همه ما یک ترازوهایی داریم، یعنی هرکاری می خواهیم انجام بدهیم، از کار کوچک تا کار بزرگ، در ترازو می گذاریم. یک لقمه نان می خواهیم در دهانمان بگذاریم یا یک جرعه آب بیاشامیم محاسبه می کنیم که آیا ضرر دارد یا نفع دارد. مؤمن در روز ماه رمضان تشنه است ولی لیوان آب را کنار می زند و نمی خورد، گرسنه است ولی دست به طعام نمی زند. این ترازوی ماست. یک ترازویی داریم که سبک سنگین می کند و می سنجد و وزن می کند و می گوید که این کار بد یا خوب است، انجام بدهد یا انجام ندهد.

اصل این ترازو را خدای متعال در فطرت ما گذاشته و انبیاء الهی می آیند و این بذر را شکوفا می کنند «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ  الْعُقُول »(3) این دفینه ها را بارور می کنند. لذا اگر جامعه ای تحت تعلیم انبیاء بزرگ شد «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس/۸) درکش از تقوا و فجور تفصیل پیدا می کند و روشن می شود و می فهمد که تقوا و فجور چه هستند؛ تقوا را خوب می داند و فجور را بد می داند. گاهی عقل اجتماع تحت تصرف شیطان قرار می گیرد «وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ  عَلَى  عَقْلِي  سَبِيلًا» و بعد این ترازو را واژگون می کند و وقتی می خواهد وزن کند به عکس وزن می کند.

یک موقع ترازو سالم است و آدم وقتی در کفه ترازو میخواهد لقمه را در دهانش بگذارد می فهمد بد است ولی نفسش بر او غلبه می کند و این معصیت را انجام می دهد. این قابل اصلاح است و مسیرش به سوی توبه باز است. این جامعه ممکن است روی سعادت را ببیند و این انسان ممکن است به مسیر مستقیم برگردد، چون هنوز ترازو استوار است ولی یک موقعی ترازوی جامعه و انسانها را عوض می کنند یا به اصطلاح زیباشناسی انسان ها عوض می شود و خوبی ها بدی می شود و بدی ها خوبی می شود و شرافت ها ضد شرافت می شوند و پستی ها شرافت می شوند، این دیگر مرحله اقامه است.

این همان مرحله ای است که در آن حدیث نورانی وجود مقدس رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم به سلمان فرمودند که یک دورانی پیش می آید که مردم نهی از منکر و امر به معروف نمی کنند. سلمان تعجب کرد و فرمود خودشان مرتکب می شوند؟ حضرت فرمود از این بالاتر معروف، منکر می شود و منکر تبدیل به معروف می شود؛ این مرحله اقامه است. اکنون پرچمداران کفر در عالم اقامه منکر می کنند؛ یعنی معروف را تبدیل به منکر می کنند و منکر را تبدیل به معروف می کنند.

این گناهی که در نزد اقوام مختلف بسیار منکر بوده، تحت عنوان نظریه اکتفا، یک نیاز طبیعی انسان را گسترش می دهند و تبلیغ می کنند و وقتی یک رئیس جمهور می خواهد رأی بگیرد یکی از شاخص هایش این است که می گوید من طرفدار این جمعیت هستم و اگر کسی با او مقابله کند، مقابله با معروف کرده و جلوی آزادی بشر و انسان را گرفته است. این مرحله اقامه است.

یک دستگاه هایی در عالم تلاششان این است که آنچه انبیاء به عنوان معروف معرفی کردند را به منکر تبدیل کنند و آنچه به عنوان منکر معرفی کردند تبدیل به معروف شود. این را از عمل شروع می کنند تا به صفات می رسند و دیگر پوشش و چادر ضد شرافت می شود. به قول خودشان اخلاق متناسب با رشد تکنولوژی تغییر می کند و اخلاق و عاطفه باید نسبت به پیشرفت اجتماعی عوض شود؛ یعنی عاطفه نباید ثابت بماند و این عاطفه ای که رابطه خاص بین زن و مرد و اقشار و حجاب ها را تعریف می کند، برای جوامع عقب افتاده است. آن ها کاری می کنند که عفت، بی عفتی شود و بی عفتی، عفت می شود.

می گوید شما لازم نیست بگویید چادر از سر بردار و او را مجبور کنید تا پوشش را تغییر دهد. در دانشگاه های کشور خودمان در دهه50، واقعا محجبه وارد می شدند و بی حجاب بیرون می آمدند و به این بی حجابی افتخار می کردند. این می شود اقامه که در آن منکر به شرافت تبدیل می شود. این بدترین مرحله منکر است. از آن طرف هم اقامه معروف است که معروف در قلوب انسانها به عنوان معروف شناخته شود و این کار ائمه نور و انبیاء است. در طول تاریخ اقامه معروف کار آنها بود و اقامه منکر هم کار فراعنه تاریخ بود. در واقع همه معروفی که اقامه می کردند تجلی روح خودشان بود.

«النَّاس عَلَى دِينِ  مُلُوكِهِم » یعنی همین، وقتی انبیاء الهی در یک جامعه ای روح و صفاتشان تجلی می کند و مردم متصف به صفات انبیاء می شوند، خوبی ها در آن جامعه به خوبی شناخته می شوند و برعکس وقتی فراعنه حاکم می شوند و روح آنها تجسد پیدا می کند، بدی ها به عنوان خوبی ها شناخته می شوند. در واقع آن کسی که اقامه منکر می کند، اصل منکر است و آن کسی که اقامه معروف می کند، اصل معروف است. البته ما هیچ منکری بدتر از کفر نداریم و همه منکرات به کفر بالله برمیگردد و هیچ معروفی هم بالاتر از توحید و بندگی خدای متعال نداریم و همه معروف ها فرع بر توحید هستند و همه منکرها هم فرع بر کفر و شرک و نفاق هستند.

حقیقت معروف

آن کسی که اقامه توحید می کند، در عالم اقامه معروف کرده و اگر خوب متوجه بشود این معروف عین خود اوست. امیرالمؤمنین عین کلمه توحید و ایمان است «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي  »، «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَة»(ابراهیم/۲۴) فرمود این شجره طیبه امیرالمؤمنین است و نفس شجره توحید و شجره طوبی است. اگر همه موحدین اخلاق بندگی خدای متعال را دارند و اگر بندگی خدای متعال را زیبا می دانند و آداب و مناسک بندگی و اخلاق بندگی را زیبا می دانند، همه ناشی از این کلمه توحید است «وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ  اللَّه »(4).

از آن طرف هم اگر کفر در عالم اقامه می شود و بت پرستی و دنیا پرستی به اشکال گوناگون در طول تاریخ اقامه می شود، آن کسانی که این کفر را اقامه می کردند، ابلیس و فراعنه بودند. انبیاء می آمدند یک بت را می شکستند و آنها یک بت جدیدی جلوی مردم می گذاشتند. همیشه اینطور بوده و الان هم همینطور است. آنها هستند که بت پرستی را اقامه می کردند. حقیقت بت پرستی خود آنها هستند و لذا در تعبیر قرآن آنها نفس کلمه کفر و فسوق و عصیان هستند کما این که امیرالمؤمنین علیه السلام نفس کلمه ایمان است. لذا تمام ایمان ما چیزی جز حب کلمه ایمان و امیرالمؤمنین و تبری از آنها نیست.

شخصی محضر امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ  الْإِيمَانِ هُوَ» آیا دوستی و دشمنی هم جزئی از ایمان است؟ حضرت فرمودند «وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ»(5) ایمان چیزی جز تولی و تبری نیست. بعد حضرت به این آیه مبارکه سوره حجرات استناد فرمودند که خدای متعال می فرماید «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُم »(حجرات/۷) خدا یک لطفی در حق شما مؤمنین کرده و دو سرمایه عظیمی به شما داده که بی نهایت قیمت دارد؛ یکی این است که ایمان را در دل شما مزین کرده و محبوب دل شما قرار داده است. ما حب الایمان داریم و اصلا حقیقت ایمان ما همین حب الایمان است. حضرت فرمودند ایمان یعنی وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمؤمنین و اهل بیت. ایمان ما حب آنهاست.

دومین عنایتی که خدای متعال به شما کرده این است که کفر و فسوق و عصیان را در دل شما مکروه کرده و شما از این سه چیز بدتان می آید. مظاهر این سه چیز گناهان و همین کفر ظاهری است. حضرت فرمود باطنش آنهایی هستند که اقامه کفر می کنند و خودشان کلمه کفر و فسوق و عصیان هستند کما این که امیرالمؤمنین خودشان کلمه ایمان هستند. لذا اصل نهی از منکر یعنی جلوی بسط ولایت آنها را گرفتن. آنها اگر ولایتشان بسط پیدا کند، کفر را اقامه می کنند. حضرت فرمودند من در رویای صادقه دیدم که بر منبر من بالا می روند و مردم را به قهقرا برمی گردانند، یعنی به قبل از بعثت و به کفر برمی گردانند، منتها به شکل مدرن و به شکل نو. کفر اشکالش را عوض می کند و لذا جاهلیت مدرن و کهنه فرق ندارد «مَنْ  مَاتَ  وَ لَا يَعْرِفُ  إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» وقتی کسی می خواهد از دنیا برود و به امام نرسیده باشد، جاهل است.

لذا فرمود وقتی می خواهد بمیرد به او می گویند که چه کردی؟ به قول بعضی از بزرگان می گوید دو هزار تا مرغ خوردم، این که آدم را از جاهلیت نجات نمی دهد. یا مثلا من پنجاه سفر تفریحی دور دنیا رفتم، اینها که کسی را نجات نمی دهد. یا اینکه من ده کارخانه ساختم، اینها که کسی را نجات نمی دهد. این موت جاهلیت و مرگ کفر و نفاق است. آن چیزی که انسان را می رساند این است که انسان به معروف حقیقی برسد و از منکر حقیقی دور بشود.

اتفاقی که افتاد این بود که مدار منکر و معروف در مقیاس امت عوض شد. پیداست این امت سراسرش فسق و فجور و عصیان و کفر می شود و همین است که به امپراتوری بنی امیه و بنی عباس تبدیل می شود و بعد از آنجا به اروپا منتشر می شود و می شود امپراتوری مدرن. این همان است که مبارزه با خدا افتخار می شود. این بی ادب ها سرشان را بالا می گیرند و می گویند در دوران مدرن و در غرب، خدا مرده است! با صدای بلند این حرف ها را می گویند. این ادامه همان امپراتوری مادی است. در آخر الزمان از روایات استفاده می شود که یک مرکزیتی درست میشود که آنها اخلاق مادی را در جهان اقامه می کند.

وجود مقدس سیدالشهداء با این منکر می جنگد. حضرت به ابوحنیفه فرمود «اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاه  أَمْرَه وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِهِ» حضرت اگر به معروف دعوت می کرد، این معروف بود «الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ » وقتی این تغییر کرد همه چیز تغییر می کند. سیدالشهداء این کار را کرد و کار تمام شد «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ  الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ» ولی این کار خیلی سخت شد و خیلی در دستگاه انبیاء هزینه برد. هزینه ای که سیدالشهداء کردند هیچ پیغمبری نکرده است. البته مصیبت سیدالشهداء، مصیبت نبی خاتم است ولی هیچ پیغمبر دیگری اینقدر هزینه نکرد و هرچه در دامنش داشت تکاند و چیز دیگری برایش نماند.

پی نوشت ها:

(۱) تفسير القمي، ج 1، ص: 236

(2) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 816

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 43

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 61

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 125